خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Leyla

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/19
ارسال ها
612
امتیاز واکنش
3,971
امتیاز
228
زمان حضور
14 روز 6 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
دنیای مولانا و اصولا عرفان، مرگ را پایان زندگی نمیداند. مولانا مرگ و زندگی را زیستی توام با هم‌میداند.‌ زندگی دنیوی را‌ مقدمه ای برای زندگی‌جاودانه پس از‌ مرگ ‌میداند. در عرفان مولانا زندگی ‌موقت است و مرگ برای کسی که شوق دیدار حق (خالق، خدا) را دارد به منزله بلوغ است. غزل زیر بر اساس همین جهان بینی‌نوشته شده است. چون اطلاعات بنده در این زمینه در حد یک مولانا شناس قهار نیست فقط به معانی ابیات و پردازش مفهوم دم دستی ترشان‌ میپردازم. عزیزان علاقمند میتوانند به مطالعه آثار مولاناشناسان مطرح بپردازند و درک بهتری نسبت به آثار مولانا داشته باشند. اصولا مولانا شبیه دریایی بزرگ است که شنا کردن در آن کار هر شناگری نیست.

تیز دوم، تیز دوم، تا به سواران برسم
نیست شوم، نیست شوم، تا بر جانان برسم

زندگی را طی میکنم،‌با سرعت به سمت مرگ ‌میروم تا به درگذشتگان پاکی ضمیر برسم. از این دنیا فانی رها میشوم تا به دیدار معشوق (خداوند) نائل شوم.

خوش شده‌ام، خوش شده‌ام، پاره آتش شده‌ام
خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم

خسته ام از دنیا و مافیهای آن، میخواهم تمام زندگی خود را رها کنم، تمام دارایی های دنیایی را رها کنم و خودم را در صحرای محشر ببینم

خاک شوم، خاک شوم، تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم، سجده کنان تا به گلستان برسم

این تنِ مادی را به خاک‌بسپارم، از خاکم درخت برویدو همچنین روحم نیز از تنم بیرون برود. مثل آبی که برای ابیاری یک گلستان حرکت میکند با شتاب و روان به سوی معشوق بروم

چرخ بود جای شرف، خاک بود جای تلف
باز رهم زین دو خطر، چون بر سلطان برسم

دنیای اسمان ها که فرشتگان در ان حضور دارند گرچه نسبت به این دنیای مادی (خاکی) ارجح تر است اما من ترجیح میدهم از این هم فراتر بروم، چیزی که من‌میخواهم دیدار با معشوق (خدا) است

عالم این خاک و هوا، گوهر کفر است و فنا
در دل کفر آمده‌ام تا که به ایمان برسم‌

دنیای ما زمینیان هیچ دستاوردی جز کفر و نیستی و پلیدی ندارد. میخواهم این دنیای فانی را،‌این دنیای پر از فساد را رها کنم‌ و با مرگم ‌به یقین واقعی، به منشا اصلی ایمان برسم

آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد
شد رخ من سکه‌ی زر تا که به میزان برسم

خدای متعال مخلوقی را دوست دارد که مانند خودش منزه و درست رفتار باشد. هیچ توشه اضافه ای نداشته باشد. از این رو در پارسایی و تقوا انقدر جهد و کوشش میکنم تا هنگام مرگ صورتم مانند سکه های طلا زرد رنگ باشد.
نکته: شاید! شاید منظور مولانا این بوده که شکم خودم را از مال حرام پر‌نمیکنم تا فربه و چاق‌بمیرم، با استغنا و تقوا زندگی میکنم تا شکمم از مال حرام پر نشود و زرد رو و لاغر به دیدار معشوق برسم. چون تشبیه رخ (صورت) به سکه زر (سکه طلا) کنایه از رنجوری و لاغری دارد و چون مولانا این رنجوری را به سکه طلا تشبیه کرده نه هر چیز زرد رنگ دیگری. قطعا این رنجوری باید قیمتی هم طراز طلا داشته باشد یعنی ارزشمند باشد.

رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود
خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم

از الطاف خداوند باران است که وقتی در زمین جاری میشود به سمتی میرود که اصطلاحا شیب بیشتری دارد و پست تر است. من نیز با مرگ خود این بدن دنیایی را به خاک تحویل میدهم، در گوری خواهم آرام گرفت که پست تر از سطح زمین است و رحمت الهی بعد از مرگم‌ مانند اب باران بر من جاری خواهد شد.

هیچ طبیبی ندهد، بی‌مرضی حب و دوا
من همگی درد شوم تا که به درمان برسم

هیچ دکتری، هیچ حکیمی بدون اینکه بیمارش درد و عارضه ای داشته باشد برایش نسخه ای نخواهد پیچید. من‌نیز در این دنیای فانی آنقدر خود را از درد و داغ دوری حضرت حق پر خواهم‌ساخت تا پس از مرگ خداوند عالم،‌(حضرت عشق) برایم وصال خودش را تجویز کند


تفسیر آهنگ برسلطان

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا