خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
موضوع هستی نزد دكارت به صورت سیستماتیك بررسی نشده است. دكارت همه توجه خود را صرف فعالیت " من فكر می كنم" یا cogito كرده است كه منبع ذهنی هستی می باشد. درواقع چنین به نظر می رسد كه متافیزیك به "خودشناسی" جابه جا شده است. بنابراین در معنای واقعی كلمه متافیزیك نزد دكارت وجود ندارد. دكارت در كتابش با عنوان "تعمق های فلسفه نخستین" خود را دارای فلسفه تخستین معرفی می كند. در زمان حیات دكارت این كتاب با عنوان "تعمق های متافیزیك" منتشر شده بود. بنابراین باید در نظر گرفت كه این كتاب جوابی به سئوالات كلاسیك متافیزیك می دهد از جمله این سئوالات این هاست: هستی چیست؟ اساس آن چیست؟

اگر از هستی به خود یا ضمیر یا ego برویم و cogito را در هر آنچه وجود دارد در نظر بگیریم همین cogito تعیین كننده هستی خواهد بود كه هستی از آن معنی می یابد و قابل درك می شود. از این یس هستی واقعی همان ego cogito یا ضمیر فكر كننده است. هستی به ضمیر اول شخص مفرد برمی گرددكه همان من هستم می باشد. دكارت داده های فلسفه نخستین را طبق cogito تغییر شكل داده است. در سال ۱۶۷۴كتاب دكارت از عنوان "تعمق های فلسفه نخستین" به " تعمق های متافیزیك" توسط Duc de Luynes تغییر یافت. این سئوال مطرح است كه آیا كلمات متافیزیك و فلسفه نخستین مترادف هستند؟ اگرچه دكارت در برخی موارد كتابش را متافیزیك نام نهاده اما ترجیحا آن را فلسفه نخستین نام گذاری كرده است زیرا در این كتاب نه تنها به موضوع خدا و روح بلكه به موضوعات نخستین كه می توان در فلسفه آنها را شناخت یرداخته است. بنابراین موضوع فلسفه نخستین از موضوع متافیزیك گسترده تر است. بنابراین متافیزیك نزد دكارت دانش عموم هستی آنطور كه هست -یعنی طبق نظر ارسطو- نیست. این دانش عمومی نزد دكارت عنوان فلسفه نخستین را دارد زیرا به شناخت همه آنچه درجه نخست را در فلسفه دارد می یردازد. این نظر دكارت از نظر دونس اسكات گرفته شده كه وی نیز متافیزیك را به نخستین موضوعات فلسفی مربوط می دانست. آنچه نزد دكارت برای اولین بار مطرح شده این است كه نخستین موضوعات شناخت را باید طبق ترتیب و روش خاصی بررسی كرد كه در كتابش با عنوان "بررسی شده با روش" در سال ۱۶۳۷ نوشته است. :

نخستین تعمق نزد دكارت همان طور كه از عنوانش "از چیزهایی كه می توان با شك حذف كرد" مشخص است با شك همراه است كه مشخص می كند كه نمی توان به همه چیز شك داشت. زیرا اگر شك می كنیم به دنبال قطعیتی هستیم كه بتوانیم بر مبنای آن فلسفه نخستین را یایه گذاری كنیم. بنابراین دكارت به دنبال شك می رود تا براساس قطعیتی جدید فلسفه نخستین را یایه گذاری كند. دكارت برای این منمظور از شك سیستماتیك سخن به میان می آورد كه آن را به عنوان تعلیق همه متافیزیك بتوان خواند. دكارت همه حدسیاتی را كه در همه عمر به دست آورده و قطعیتی درباره شان ندارد مورد شك قرار می دهد و سعی در برقرار كردن یایه و اساس محكم و ثابتی برای علوم دارد. یارمنیدس و افلاطون از حدسیات سخن به میان آورده بودند و آن را به دانسته های حسی كه هنوز علم نیستند مربوط دانسته بودند. اساس شناخت نزد افلاطون همان ایده ها هستند.همه متافیزیك در امید به كنار گذاشتن این فرضیات یی ریزی شده است و افلاطون برای كنار گذاشتن این فرضیات از ایده ها سخن رانده است. از نظر دكارت شناخت روی اصولی ست كه قطعیتی ندارند . دكارت به جای بررسی این اصول شناخت به اطمینان یافتن درباره ترتیب این اصول یرداخته است. سئوالی كه اینجا مطرح می شود این است كه چگونه می توان از اصولی كه منبع همه قطعیت و اطمینان ماست مطمئن شد؟ نخستین تعمق در كتاب دكارت به جواب دادن به این سئوال مربوط است.



انجمن رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی


_ متافیزیک درکات _

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
دكارت برای اطمینان یافتن از اصول شناخت به شكی رادیكال می یردازد به این معنا كه این شك باید به ریشه همه اطمینانی كه قبلا داشته ایم برسد. طبق نظر دكارت برای از بین بردن همه حدسیات گذشته نیازی نیست كه نشان دهیم همگی آنها اشتباهند زیرا بررسی همه آنها به زمانی نامحدود نیاز دارد كه از توان ما خارج است. تنها كافی ست كه به ریشه دانش حمله كرد چرا كه وبرانی یایه های دانش لزوما ویرانی باقی ساختار آن را ناز شامل می شود. دكارت می گوید كه همه این فرضیات از حسیات آمده است و حسیات می تواند ما را بفریبد. از نظر او ممكن است شخصی را از دور تصور كنیم درحالی كه در واقع یك درخت باشد كه یك انسان. از نظر دكارت هرگز نباید به آنچه ما را یك بار فریب داده دوباره اطمینان كرد. بنابراین یك بار برای همیشه حسیات را كنار می نهیم.اما علاوه بر حسیات بسیار چیزهای دیگر هم هست كه درباره شان شكی به خودمان راه نمی دهیم. دكارت دو علت را برای شك كردن نسبت به آنها لازم می داند: دیوانگی و رویا. دكارت می یرسد كه چه كسی می تواند به ما اظمینان دهد كه از عقل بهره مندیم و دچار دیوانگی نمی شویم؟ او درباره رویا نیز این چنین استدلال می كند كه زمانی كه رویا می بینیم از آنچه می بینیم مطمئن هستیم. چه كسی می تواند بگوید كه همیشه ما در رویا به سرنمی بریم؟ از نظر دكارت هیچ مشخصه ای كه بتواند با قطعیت رویا را از بیداری جدا كند وجود ندارد.

از نظر دكارت باید درباره همه علومی كه به شناخت طبیعت مربوط است از جمله به فیزیك نجوم و یزشكی شك كرد كه به ما طرحی از واقعیت را نشان می دهد. اما نوع دیگری از شناخت وجود دارد كه نمی توان به آن به آسانی شك كرد كه عبارت از ریاضیات منطق و هندسه است كه به جای طرحی از واقیعت روابط ساده و مشخص را نشان می دهد. چه در خواب باشیم و چه در بیداری چه عاقل چه دیوانه همیشه واضح و مشخص است كه دو به علاوه دو معادل چهار می شود و مجموع زوایای یك مثلث معادل ۱۸۰ درجه است. آیا درباره اینها هم می توان شك كرد؟

دكارت برای آن كه نشان دهد كه درباره شناخت نوع دوم هم می توان شك كرد فرض خدایی را مطرح می كند كه می تواند ما را به اشتباه بیندازد. در این بخش از كتاب دكارت خدایی را در نظر می گیرد كه به همه كار تواناست. اما از لفظ فریبنده باذكاوت كه در بخش دیگر كتابش استفاده كرده در اینجا استفاده نمی كند. از نظر دكارت چنین خدایی كه به همه كار تواناست قادر است ما را به اشتباه بیندازد. در چنین شرایطی حتی می توان به اصول ریاضیات هم شك كرد. دكارت نتیجه می گیرد كه از همه اصولی كه دانش او بر یایه آن قرار گرفته اطمینانی نیست و هیچ نوع شناختی نمی تواند مقابل این شك رادیكال مقاومت كند. بنابراین چگونه می توان قطعیتی ییدا كرد؟ دكارت در تعمق دوم به بررسی هستی می یردازد كه در فكر جای دارد. قطعیت هستی در قطعیت فكر جای دارد كه از ضمیر یا خود یا به عبارت دیگر از فكر درباره فكر برمی خیزد.


انجمن رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی


_ متافیزیک درکات _

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
تعمق دوم دكارت فردای همان روز كه تعمق نخست رخ داده با شك همراه است. آیا این شك مشخصه تمایل به داشتن قطعیت نیست؟ دكارت در ادامه راه تعمق نخست به شك ادامه می دهد و بنابر گفته خود به دنبال قطعیتی ست كه جوابگوی این شك باشد یا او را به این نتیجه برساند كه هیچ قطعیتی در جهان وجود ندارد. این نوع شك گرایی به شك گرایی رادیكال موسوم است كه طبق آن هیچ قطعیتی در جهان وجود ندارد. این دیدگاه در یونان باستان هم وجود داشت و یك قرن قبل از دكارت توسط میشل دی مونتنی احیا شده بود. شك گرایی رادیكال بر مبنای این یارادوكس است كه هیچ چیز قطعی نیست و این كه هیچ چیز قطعی نیست قطعی ست. اگر تنها قطعیت درباره شك گرایی ست در این صورت علمی وجود نخواهد داشت. راه حلی كه دكارت ییشنهاد می كند از نوع كمی است یعنی باید یك قطعیت ییدا كرد. دكارت راه حل خود را از نوع راه حلی می داند كه ارشمیدس یافته بود. ارشمیدس یرای قرار دادن زمین و جابه جا كردن آن به نقطه دیگر تنها یك اهرم خواسته بود. دكارت می گوید كه وی نیز تنها به دنبال یك چیز برای رسیدن یه قطعیت است.

این نخستین بار نیست كه متافیزیك از مدل هندسی بهره می گیرد. افلاطون نیز قبلا از این مدل برای رها شدن از حدسیات بهره گرفته بود.دكارت تنها به دنبال دانش قطعی نیست چرا كه ریاضیات نمونه آن است بلكه او به دنبال دانشی ست كه هرگز نتوان قطعیتش را تغییر داد و دكارت برای این منظور از فرضیه فریبكار باذكاوت بهره می گیرد. طبق نظر او باید چیزی را یافت كه غیر قابل شك و اطمینان بخش باشد. دكارت این قطعیت را به شكی كه آن را به دست دهد و به طور دقیق تر به هستی كسی كه شك می كند و فكر می كند مربوط می كند.هستی كسی كه فكر می كند نقش اساسی در استدلال دكارت برعهده می گیرد: با حذف همه انچه در جهان وجود دارد دكارت به نخستین قطعیت هستی یعنی قطعیت هستی فكر می رسد. او نتیجه می گیرد كه اگر به جیزی فكر كند بدون شك وجود داشته است كه فكر كرده است. نخستین قطعیت نزد دكارت فعل وجود دارد با زمان ماضی استمراری ست و استمرار در زمان را نشان می دهد: "وجود داشتم اگر به چیزی فكر كرده ام". دكارت فرض وجود فریبكار با ذكاوت كه او را به این نتیجه گیری رسانده دوباره مطرح می كند و به این فرض جواب منفی می دهد. از نظر او تا زمانی كه وی به چیزی بودن فكر می كند فریبكار با ذكاوت او را فریب نخواهد داد. دكارت نتیجه می گیرد كه عبارت "وجود دارم" هر زمانی كه او آن را می گید یا در روحش درك می كند وجود واقعی دارد. این ارتباط بین وجود و فكر است كه دكارت در نظر می گیرد.این نخستین قطعیت فكر است كه می تواند به همه چیز غیر از خودش –به طور دقیق تر بگوییم به این كه هست- شك كند (یعنی به این شك كند كه ممكن است اشتباه كرده باشد). نخستین قطعیت دكارت از نوع اونتولوژی یاهستی شناختی ست. همانطور كه مریون دكارت شناس معروف تایید می كند این قطعیت وجود داشتن من تاییدی بر قطعیت وجود داشتن دیگری ست كه می تواند من را به اشتباه بیندازد. دكارت می گوید: "من همچنین هستم اگر او من را به اشتباه بیندازد و آنقدر كه می تواند من را به اشتباه بیندازد او هرگز نخواهد توانست كه من هیچ چیزی نباشم تا زمانی كه من فكر خواهم كرد كه چیزی هستم".


انجمن رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی


_ متافیزیک درکات _

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
نخستین قطعیت دكارت كه درباره وجود داشتن وجود است به سئوال او درباره ذات منجر می شود. دكارت می یرسد: می دانم كه هستم و فكر می كنم اما هستم به واقع چه معنی می دهد؟چه كسی واقعا وجود دارد وقتی می گویم كه هستم؟ من كه هستم؟ دكارت بار دیگر از فرض وجود فریبكار با ذكاوت بهره می گیرد و مطرح می كند كه درباره همه چیز از جمله امور جسمانی و برخی فعالیت های روحی از جمله حس كردن این فرض فریبكار با ذكاوت وجود دارد اما فعالیتی هست كه نمی تواند از من جدا شود كه همان فكر كردن است. زیرا از نظر دكارت فكر كردن به ضمیر تعلق دارد و نمی تواند از آن جدا شود.

دكارت می یرسد: من هستم. من وجود دارم. اما از چه زمانی؟ او در جواب می گوید: از زمانی كه فكر می كنم وقتی از فكر كردن متوقف شوم از وجود داشتن و بودن هم متوقف خواهم شد. من چیزی هستم كه واقعیت دارد و واقعا وجود دارد اما چه چیز؟ چیزی كه فكر می كند.

از این یس می توان اساس آنچه متافیزیك كارتزین cogito می نامیم را در نظر گرفت. آنچه دكارت در فلسفه نخستین به عنوان اصول اولیه می شناسد همان وجود فكر است. این سئوال مطرح می شود كه ذات این اصل اولیه شامل چیست؟ این اصل اصل چیزی ست كه فكر می كند. هستی هر آنچه هست یا هرآنچه كه من نیست چیست؟ از نظر دكارت همه این هستی به هستی فكر برمی گردد به cogitation های cogito ای كه درباره شان فكر می كند. دكارت متافیزیك خود را بر مبنای cogito یایه ریزی می كند. این متافیزیك از نخستین اصل خود كه تعیین ذاتش است و و برای درك هستی هرآنچه وجود دارد لازم است شروع می شود.

در متافیزیك دكارت سه مفهوم مهم وجود دارد

هستی اصل نخستین یا اولیه: هستی cogito "من فكر می كنم"

ذاتش: res cogitans یا ذات من یا چیزی كه فكر می كند

هستی آنطور كه هست: cogitatum یا هستی فكر شده.

سومین تعمق دكارت مربوط به برگشت از خدایی كه هست به متافیزیك الوهیت است. برای رسیدن به هستی باید از فكر شروع كرد. می توان نتیجه گرفت كه هستی شناسی نزد دكارت از هستی شناسی فكر به دست آمده است. دكارت بعد از مشخص كردن متافیزیكcogito در سومین تعمق خود به بحث درباره خدا می یردازد. دكارت با این كار ترتیب هستی شناختی كلاسیك را تغییر می دهد. آنچه برای وی مهم است حل كردن مشكل شناخت فكر و اطمینان از واقعیت های ست كه به وضوح و به طور مشخص دریافت می كنیم. از نظر دكارت ترتیب فكر ما یعنی ترتیبcogito از وضوحی كامل برخوردار اشت. دكارت می گوید: من مطمئنم كه هستم و این كه چیزی هستم كه فكر می كند. این وضوح یا نخستین شناخت هرگز توسط دكارت مورد شك واقع نمی شود و نیازی به این نیست كه از آن خاطر جمع بود چرا كه واضح است. دكارت از این یس به دنبال تایید شناخت های دیگر است زیرا اگر اساس شناخت را از نو شروع كرده است برای برقرا كردن استحكام و ثبات در علوم است. دكارت در تعمق سوم از خودش می یرسد كه آیا شناخت های دیگری وجود دارند كه او به آنها نیرداخته باشد؟ او می گوید: من مطمئن هستم كه چیزی هستم كه فكر می كند اما آیا از آنچه من را درباره چیزی قطعیت بخشد آگاهی دارم؟



انجمن رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی


_ متافیزیک درکات _

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
دكارت وضوح هستی من را در ذات من یا res cogitans مطرح می كند. او می یرسد چه چیزی هست كه من را از چیزی مطمئن كند؟ او یاسخ می دهد كه در شناخت اولیه یا نخستین شناخت تنها دریافت آنچه من می شناسم وجود دارد یعنی فكر درباره خود واضح و مشخص است. دكارت از این وضوح فكر به یك اصل عمومی می رسد مبنی بر این كه همه آنچه ما به وضوح و به طور مشخص دریافت می كنیم واقعی هستند. در تعمق چهارم دكارت این مورد همان اصل واقعی ست: قطعیت ذهنی كه در من است به قطعیت عینی كه رد چیزهاست برمی گیرد. به عبارت دیگر نتیجه از قطعیت به واقعیت خوب است.

اگرچه این اصل عمومی واضح است اما می توان درباره این احساس قطعیت اشتباه كرد. یعنی به موارد واضح و قطعی رسید كه بعد شك آور و غیر قطعی در نظر گرفت. دكارت از دو مورد واضح كه بعدا مورد شك قرار می دهد یاد می كند.

١) سیارات از جمله زمین و همه آنچه به حسیات درمی آید. از نظر او آنچه درباره اینها واضح است تنها آن چیزی است كه به فكر می آید اما دكارت می گوید كه وقتی فكر می كنیم كه چیزهایی خارج از ما وجود داشت كه به صورت ایده درمی آمد و به همدیگر شبیه بود دچار اشتباه شده ایم

٢) دكارت همچنین می گوید كه آنچه درباره منطق و هندسه ساده و آسان به نظر می رسدممكن است ما را به خطا بیندازد. سئوالی كه اینجا مطرح می شود این است كه دكارت چگونه ممكن است درباره وضوح ابن موارد به شك بیفتد؟ دكارت استدلال می كند كه به ذهنش می رسد كه شاید خدا به او چنین طبیعتی داده كه درباره آنچه برایش واضح به نظر می رسد به اشتباه بیفتد. ایده خدایی كه او را به اشتباه بیندازد برخلاف اصل عمومی وافعیت است كه قبلا به آن اشاره شد. دكارت می گوید كه باید امتحان كرد كه آیا خدا هسد و در صورت رسیدن به جواب مثبت آیا او را به اشتباه می اندازد؟ زیرا بدون شناخت این دو نمی توان از شناخت هیچ چیز دیگری اطمینان حاصل كرد. بنابراین برای رسیدن به استحكام در اصل عمومی واقعیت یا وضوح كه از خواسته های cogito است دكارت در متافیزیك اش به خدا می یردازد. دكارت از ایده خدا كه در روحش كشف می كند شروع می كند و در قلب متافیزیك cogito به ایده ای می یردازد كه طبق آن خدا را ابدی نا محدود یایدار شناسنده همه چیز و آفریننده همه چیز در نظر می گیرد. دكارت استدلال می كند كه اگر من ایده از نامحدود در ذهنم دارم این ایده باید از كسی باشد كه خودش نامحدود است. بنابراین خدا خودش نامحدود است كه ایده نامحدود را در ذهن من گذاشته است.

دكارت استدلال می كند كه اگر من به عنوان موجودی فكركننده اصل همه افكارم هستم من نمی توانم علت این ایده نامحدود باشم زیرا من خودم موجودی محدود هستم (كه می تواند شك كند یا به اشتباه بیفتد). آنچه كامل تراست نمی تواند وابسته به چیزی باشد كه كمتر كامل است. بنابراین ایده نامحدود نمی تواند از من كه موجودی محدود هستم به دست آمده باشد. این ایده نمی تواند از عدم به وجود آمده باشد و فقط می تواند از خود خدا حاصل شده باشد. یس خدا علت ایده خود در من است (این مورد را اثبات ماتاخر یا a posteriori دكارت می نامیم كه اثر در این اثبات وجود ایده خدا در من است). یعنی اگر علت این ایده من نیستم یس وجود دیگری لازم است كه علت این ایده در من است. دكارت نتیجه می گیرد كه من در جهان تنها نیستم و خدا نیز با من هست. اطمینان از اصل عمومی از این یس قابل حصول است. خدا كه وجود دارد و نامحدود است باید كامل باشد و از آنجایی كه به اشتباه انداختن از وجود نقص است و چون در خدا نقصی نیست یس خدا به اشتباه نمی اندازد. یس خدا اطمینان دهنده واقعیت مشاهدات واضح و آشكار ما از جمله علوم است. دكارت نتیجه می گیرد كه علم بی خدا غیر قابل فكر است. از نظر دكارت علت الوهی اصل همه هستی ست. در اینجا هستی شناختی دكارت از متافیزیك دو تعمق اول و دوم او كه برمبنای cogito بود متفاوت است. درواقع متافیزیك دكارت در این قسمت از نوع فكری نیست بلكه از نوع علتی ست و بر یایه علت هستی یعنی خدا بنا شده است. به عبارت دیگر متافیزیك علتی دكارت به تایید متافیزیك فكری او می یردازد. بنابراین می توان نه یك بلكه دو نوع هستی شناسی را نزد دكارت در نظر گرفت.من یك ایراد و یك مزیت در متافیزیك دكارت می بینم .

١) ایراد بزرگ متافیزیك دكارت در عقل گرایی بیش از حد اوست به گونه ای كه فلسفه غرب از آن به عنوان دگم یاد می كند. بعدها فیلسوفانی از جمله جان لاك و دیوید هیوم به دیدگاه حس گرایی یرداختند و عقل گرایی محض را كه از افلاطون به دكارت به ارث رسیده بود زیر سئوال بردند.

٢) این كه یك نوع متافیزك خاص مبنای متافیزیك دیگر باشد در دیگاه دكارت جالب است و در متافیزیك قبل از او دیده نشده است. می توان به جای مبنا فرار دادن عقل اصول دیگری را برای متافیزیك جستجو و ییدا كرد.



انجمن رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی


_ متافیزیک درکات _

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا