خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
  • مفهوم و واژه «انحطاط فرهنگي»، همچون بسياري ديگر از واژگان مفهومي در زبان فارسي جديد به كار مي‌روند، بدون آنكه نه چندان نيازي به شناخت تبارشناسي و ريشه‌هاي آنها احساس شود و نه حتي لزومي به روشن كردن ابعاد و مشخصات دقيق كاربرد جديد آنها در زمينه‌اي كه به كار مي‌روند. اين امر به‌خصوص در حوزه فرهنگ و سياست به صورت بسيار رايج ديده مي‌شود. از اين رو شايد مفيد باشد كه با قرار دادن اين واژه در زمينه‌اي كه از آن بيرون آمده و با محدود كردن خودمان به گفتمان‌هاي فرهنگي در رابـ*ـطه با اين واژه، بهتر بتوانيم نسبت به كاربرد‌هاي كنوني‌اش داوري و از انحراف نظري در اين زمينه جلوگيري كنيم.
  • به نظر مي‌رسد كه واژه «انحطاط» در فارسي به جاي دو مفهوم در زبان‌هاي اروپايي كه به يكديگر نزديك هستند اما لزوما بر هم انطباق ندارند، به كار رفته باشد. از يك طرف مفهوم «سقوط»، «زوال» و «به قهقرا رفتن» در معنايي كه از دوران روشنگري به صورتي گسترده درباره دلايل «انحطاط» يا «زوال» تمدن رومي به كار رفته است و معادل دقيق انحطاط در اين صورت decadence است. يكي از سوالات مهم براي نويسندگان كلاسيك و به‌طور خاص در دوران روشنگري آن بود كه چرا و چگونه تمدن‌هاي درخشان و بزرگي چون تمدن رومي به وسيله نظام‌هاي فرهنگي ديگري كه ظاهرا بسيار از آنها ساده‌تر و كمتر توسعه‌يافته و به هر رو تجهيز فناورانه بسيار كمتري داشتند، از پاي درآمده و سقوط كردند. اين پرسش حتي نزد متفكران اسلامي و ايراني كلاسيك نظير ابن خلدون نيز مطرح بود و مي‌دانيم كه نظريه «عصبيت» ابن خلدون، يعني تضعيف پايه‌هاي اخلاقي و انسجام‌دهنده گروهي نزد باديه‌نشينان پيشين كه در شهر ساكن مي‌شوند، عامل اصلي متلاشي شدن و سقوط و انحطاط اخلاقي و فرهنگي و سپس سياسي آنها پس از چند نسل است. منتسكيو همين فكر را در «ملاحظاتي در باب دلايل عظمت و انحطاط روميان» (1734)، دو گوبينو در «رساله در باب نابرابري نژادهاي انساني» (1853) نيچه در «غروب بت ها» (1889) و اشپنگلر در «انحطاط غرب» (1918-1922) مطرح كردند و پس از آن نيز دايما اين بحث مطرح بود. در اين نظريه ريشه مشترك را مي‌توان بر «سلسله مراتبي» و «قانونمند و تاريخي» ديدن فرهنگ‌ها و گروه‌هاي انساني و تاكيد بر «جهان‌شموليت‌ها» و در عين حال «اصالت» بيشتر برخي از آنها نسبت به ديگران و به نوعي خودمركزبيني فرهنگي (ethnocentrism) ديد و به همين دليل نيز اين نظرات، بيش و كم يا به‌طور مستقيم به بيگانه‌هراسي‌ها (xenophobia) و جنايات بزرگي در تاريخ رسيدند و اين مصيبت‌ها را از لحاظ نظري، ولو به‌رغم خواسته نظريه‌پردازانش، توجيه كردند. از همين جاست كه به معناي ديگري كه «انحطاط» براي آن در فارسي آورده شده است، مي‌رسيم و آن واژه degenerated است كه در دوره جديد، نخستين بار فاشيسم هيتلري و وزير تبليغات اين رژيم يعني گوبلز به كار برد. در آلماني اصطلاح «entartete Kunst» به معناي «هنر منحط» از طرف فاشيست‌ها به صورت گسترده‌اي در استناد به هنر مدرن و به‌خصوص هنرهاي تجسمي، به كار برده مي‌شد. اين مفهوم در واقع سرپوشي بود براي دستگيري يا طرد گروه بزرگي از هنرمندان به‌ويژه نقاشان آلماني نظير كله، ديكس و ممنوع كردن كار بسياري ديگر از هنرمندان غيرآلماني نظير پيكاسو، شاگال، كاندينسكي و سوررئاليست‌ها. نمايشگاهي كه گوبلز در نوامبر 1937 براي افشاي «زشتي و پستي» كار اين هنرمندان با عنوان «نمايشگاه هنر منحط» برگزار كرد، به صورت متناقضي با چنان استقبالي از طرف مردم روبه‌رو شد كه گوبلز ناچار به بستن آن به صورت اضطراري شد. براي فاشيست‌ها، نماينده «هنر منحط» بيش از هر كس و هر گروهي «سياهان»، «يهوديان»، «كمونيست‌ها» و البته آلماني‌هايي بودند كه به جاي اهميت دادن به ارزش‌هاي نظامي و نمايش و تمجيد برتري نژاد ژرمن، به نمايش زشتي‌هاي زندگي روزمره مي‌پرداختند. هم از اين رو مي‌بينيم كه انحطاط در ترجمه‌اي به كار مي‌رود كه براي هر دو واژه اروپايي از آن ساخته شده است. اين را نيز از ياد نبريم كه اكثريت قريب به اتفاق فرهنگ‌ها و انسان‌ها «خودمحوربين» بوده‌اند و فرهنگ و رفتارها و ارزش‌هاي خود را بهترين و معتبرترين پنداشته‌اند و ديگران را شيطاني تلقي كرده‌اند اما نتيجه اين رويكردها تقريبا هرگز نه تنها كمكي به هيچ فرهنگي براي به دست آوردن موقعيت برتر در درازمدت نكرده است بلكه آن فرهنگ را در معرض خطر نابودي قرار داده است. قرن بيستم هم با تجربه توتاليتاريسم‌ها اين نكته را به ما نشان مي‌دهد. اگر توتاليتاريسم‌هاي كمونيستي و فاشيستي يكي بعد از ديگري زير فشار بيروني فروپاشيدند نظام‌هاي ايدئولوژيك ليبرالي نيز امروز در حال از ميان رفتن زير بار فشار اشتباهات خود و تبعيض‌هايي هستند كه در طول بيش از 50 سال پس از استعمار در قالب سياست‌هاي پسااستعماري ادامه يافتند و در كنار همه اينها البته نظام‌هاي كوچك ديكتاتوري را نيز داريم كه همچون كاخ‌هاي كاغذي فرومي‌ريزند تا به ما نشان دهند كه شناخت و درك و پذيرش ديگري بهترين راه اعتلاي فرهنگ خودي است.

انجمن رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی


| «انحطاط فرهنگي» چيست |

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Setareh7
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا