- عضویت
- 27/2/20
- ارسال ها
- 171
- امتیاز واکنش
- 624
- امتیاز
- 178
- زمان حضور
- 1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی اولین شکوفه های بهاری رو میبینم و سر ذوق میام ، دلم میخواد یه نفر باشه که ذوقمو تو چشماش نقاشی کنه ، مثل من بخنده و دست نوازش رو سرِ شکوفه ها بکشه ، دوسشون داشته باشه و واسه بودنشون خدارو شکر کنه!
اصلا من فکر میکنم ما آدما بیشتر از غصه هایِ گاه و بی گاه دوس داریم شادی ها و حس های خوبمونو با کسی درمیون بذاریم مثلا وقتی از چیزی خوشحالیم و مارو سر ذوق میاره با اشتیاق و لبخند برای کسی تعریف کنیم و انقد بگیم و بگیم تا آتیش دلمون خاموش بشه و آروم بگیریم...بماند که خیلی چیزارو به آدمای عادی نمیشه گفت، مثلا نمیشه از بین تعداد زیاد دوستات یه نفرو انتخاب کنی و بی مقدمه بگی "هی فلانی امروز اولین شکوفه ی بهارو دیدم ، نمیدونی چقدر حالم رو خوب کرد و مهر بهارو تو دلم انداخت راستی من از ریختنِ گلبرگ هایِ لطیف شکوفه ها میترسم ، دوس ندارم گلبرگا بریزن اما مربایِ شکوفه ی بهار نارنج رو خیلی دوس دارم. مامانم میگه سرنوشت گلبرگا با دل سپردن به باد گِره خورده ، امان ازین دلسپردن ها!
شاید گفتن این حرفا بدون مقدمه و یهویی عجیب و مسخره باشه اما آدما واسه ذوقاشون نباید مقدمه چینی کنن ،باید یهویی بیان کنار یکی بشینن و بگن و بگن و بگن...
حضور آدم های خاص و متفاوت برای زندگی لازمه ، آدمی که بیشتر از تمام کسایی که میشناسی شبیهت باشه و احساسِ تو از دریچه هایِ بسته و باز لحظه هات بفهمه ...
این روزها که هیاهویِ اومدنِ بهار به شهرو آدماش زندگی بخشیده ، دنبال یه آدم خاص میگردم که صدایِ شکوفه هارو بشنوه و بزاره براش از ریختن گلبرگ ها بگم ، از مربای بهار نارنج ، از بویِ تازگیِ لباسام ، از اومدنا و رفتنا ...
دنبال کسی که بعد از تموم شدن حرفام، لبخند مصنوعیِ آدمایِ عادی رو نداشته باشه ...
اصلا
دنبال تو میگردم
کجایِ این شهر
ایستاده ای؟!
| نازنین عابدین پور |
❀فصل بـــهــار❀
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com