خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


وقتی اولین شکوفه های بهاری رو میبینم و سر ذوق میام ، دلم میخواد یه نفر باشه که ذوقمو تو چشماش نقاشی کنه ، مثل من بخنده و دست نوازش رو سرِ شکوفه ها بکشه ، دوسشون داشته باشه و واسه بودنشون خدارو شکر کنه!
اصلا من فکر میکنم ما آدما بیشتر از غصه هایِ گاه و بی گاه دوس داریم شادی ها و حس های خوبمونو با کسی درمیون بذاریم مثلا وقتی از چیزی خوشحالیم و مارو سر ذوق میاره با اشتیاق و لبخند برای کسی تعریف کنیم و انقد بگیم و بگیم تا آتیش دلمون خاموش بشه و آروم بگیریم...بماند که خیلی چیزارو به آدمای عادی نمیشه گفت، مثلا نمیشه از بین تعداد زیاد دوستات یه نفرو انتخاب کنی و بی مقدمه بگی "هی فلانی امروز اولین شکوفه ی بهارو دیدم ، نمیدونی چقدر حالم رو خوب کرد و مهر بهارو تو دلم انداخت راستی من از ریختنِ گلبرگ هایِ لطیف شکوفه ها میترسم ، دوس ندارم گلبرگا بریزن اما مربایِ شکوفه ی بهار نارنج رو خیلی دوس دارم. مامانم میگه سرنوشت گلبرگا با دل سپردن به باد گِره خورده ، امان ازین دلسپردن ها!
شاید گفتن این حرفا بدون مقدمه و یهویی عجیب و مسخره باشه اما آدما واسه ذوقاشون نباید مقدمه چینی کنن ،باید یهویی بیان کنار یکی بشینن و بگن و بگن و بگن...
حضور آدم های خاص و متفاوت برای زندگی لازمه ، آدمی که بیشتر از تمام کسایی که میشناسی شبیهت باشه و احساسِ تو از دریچه هایِ بسته و باز لحظه هات بفهمه ...
این روزها که هیاهویِ اومدنِ بهار به شهرو آدماش زندگی بخشیده ، دنبال یه آدم خاص میگردم که صدایِ شکوفه هارو بشنوه و بزاره براش از ریختن گلبرگ ها بگم ، از مربای بهار نارنج ، از بویِ تازگیِ لباسام ، از اومدنا و رفتنا ...
دنبال کسی که بعد از تموم شدن حرفام، لبخند مصنوعیِ آدمایِ عادی رو نداشته باشه ...
اصلا
دنبال تو میگردم
کجایِ این شهر
ایستاده ای؟!

| نازنین عابدین پور |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


بهار تویی

که می آیی و دستهایم

شکوفه می دهند ناغافل!

تویی که با تمامِ خستگی

باز هم آرامشی!

باز هزار ستاره ی بی افول

هزار پروانه ی بیقرار

هزار شوق بی دلیل را

در خلوتِ آ*غو*شِ من میریزی انگار

بهار تویی...

| نیلوفر حسینی خواه |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


ناگهان

شیشه های خانه بی غبار شد

آسمان نفس کشید

دشت بیقرار شد

بهار شد...

| سعید بیابانکی |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


با آمدن بهار

زبان سرخ واژه های من !

که به اندازه ی یک زمستان

میان ما جدایی آورده بود

دوباره سبز شد

و خاطرات آن زمستان سرد

در دستان من !

جوانه زد

بارور شد

شعر شد

و دل تو را هم به دست آورد !

اما

نه این نسیم موافق

نه این عطر اقاقی

نه این رگبار تند بهاری

و نه این لهجه ی اردیبهشتی شعر من !

هیچ کدام نتوانستند

رد پای عمیق دلتنگی های تو را

از قلب من !

پاک کنند ...

| تابان رضازاده اول |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


هر وقت مادرم می خندد
پدرم زیر لـ*ـب دعای تحویل سال
می خواند
خانه ی ما هر روز سه چهار مرتبه،
از ته دل عید است

| رسول ادهمی |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع



یادمه چند سال پیش یکی بهم گفت که هر سال اواخر اسفند آرزو هاتو رو یه کاغذ بنویس و بذار لای کتابی که هر سال عید بازش میکنید. منم نوشتم، گذاشتم لای اون قرآنِ نفیسی که سالی به دوازده ماه توی دکوری بود و زمان عید و مناسبت های خیلی خاص حق داشتیم بهش دست بزنیم. هر سال همین موقع ها که مامان میخواد بوفه رو گردگیری کنه وقتی قرانو وا میکنم میبینم اون کاغذمو. میبینم که الان میتونم آرزو هامو خط بزنم، میبینم که چقدر به چیزایی که میخوام رسیدم، به اون چیزایی هم که نرسیدم یه جورایی حالیم شده که قسمت نبوده و بد ترین چیز ها توش بوده.
اما چیزی که چند ساله بعد از این همه سال از لیست آرزو هام خط نخورده "داشتنِ تو" ئه.
داشتم فکر میکردم که چرا خدا واسش سخته که یکی مثل تو رو تو زندگیش به من بده. چقدر آسون تره که به جای آرزو های عجیب و غریب من، پاهای تو رو وادار به اومدن کنه و تمام فصل های منو بهاری و تمام شب های تو رو مهتابی کنه؟!
به نظرم خدا با خط زدن آرزو هام میخواد بهم بگه که اون چیزایی که بهت دادمو ببین ! ترازوی عدالتت همه ی اون آرزوهای تحقق یافته رو با نیومدن اون مقایسه میکنه؟!
اما امسال، لیستم رو نوشتم . باز هم گذاشتم لای اون قران نفیسمون و همه ی آرزو هامو بخشیدم،و از خدا هیچی نخواستم جز "داشتن تو" .

| مهتاب خلیفپور |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع




عید منی

که باید چراغانی ات کنم

از گردنت گرفته با بـ*ـو*سه بـ*ـو*سه بی تابی

تا سـ*ـینه ات تنیده در قطره قطره اشک



عشق نو رسیده منی

که باید نام زیبایی برایت پیدا کنم

چیزی شبیه خوشبختی

تا وقتی صدایت می کنم

باران اول بهار را هم به یادم بیاوری



عمر تازه منی

که باید به پای تو آن را سوزاند

نیمی از آن را در پیچ و تاب خواهش و شیدایی

نیم دیگر را در دهلیزهای سرد پشیمانی



خطای منی

که نمی شود چشم از تو فرو پوشاند

با دامنی که گیج در هوای تو می چرخد

درحضور تو می میرد با شرمی که خیس است.

| فرنگیس شنتیا |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


بهار که رفتن اسفند و

آمدن فروردین نیست!

بهار یعنی

جای بـ*ـو*سه‌های مردی

که تو باشی

روی گونه‌های زنی

که من باشم

شکوفه بدهد!

| فاطمه بهروزفخر |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


اگر عید نبود ، نوروز نبود ، سال نو میلادی نبود ...

اگر توالی روزها و شبها نقطه سر سطر نداشت ،

آدمها کپک میزدند ، ترک می خوردند ، پوست پوست میشدند ، بوی نا میگرفتند ...

تصور کنید ده یا صد تا سیصد و شصت و پنج روز پشت سرهم و بی وقفه و لاینقطع چقد میتواند له کننده باشد و روح و جسم را آبلمبو کند ...

آدم نیاز دارد که حتی اگر شده بصورت نمادین ، گاهی ادای شروعی تازه را در بیاورد.

| محسن باقرلو |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


"سبزی" چهارخانه ی پیراهنت،

"ساعت" های کنار هم بودنمان،

"سیر" نگاه کردنت،

"سیب"ِ لبخندت،

"سکه" های متبرک شده با لمسِ دستانت،

"سمنویی" به شیرینی لحظه هایمان

و سین هفتم هم بماند برای "سایه ات" روی زندگیم...

نیکو ترین سال ممکن است،

سالی که بهارش تو باشی...

| فاطمه جوادی |​


❀فصل بـــهــار❀

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا