خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


به کوه
به دشت
به بیایان
به باغ همسایه
به هر کجا قدم گذاشتم
یکى داشت
به عشق کسی ، چیزی، جایی، آرزویی سبزه ها را گره مى زد
خدای من!!!
آدمها پر شده اند از گم کرده ها
کدام سیزده قرار است روزگار خالی ما بدر شود؟

| نیکى فیروزکوهی |​


❀فصل بـــهــار❀

 

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


رنگِ سالِ گذشته را دارد، همه‌ی لحظه‌های امسالم

سیصد و شصت و پنج حسرت را، همچنان می‌کشم به دنبالم

| محمد علی بهمنی |​


❀فصل بـــهــار❀

 

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


سال که عوض شود

باید بگویم پارسال بود که دیدمت

باید بگویم سال پیش بود که باهم بودیم؛

انگار نه انگار که فقط چند ماه گذشته است

باید هی رجوع کنم به سال قبل

اینکه تو را در سال قبل جا گذاشته ام

اینکه امسال از تو، از خودم جا مانده ام



سال که عوض شود

در لحظه های دلتنگی

باید مسیری طولانی را برگردم

بیافتم در ازدحام خاطرات سال قبل

و در پیچ نبودنت گم شوم



سال که عوض شود

در یک آن

به اندازه یک سال دورتر شده ای

به اندازه یکسال پیرتر شده ام

| پریسا زابلی پور |​


❀فصل بـــهــار❀

 

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


بهار نزدیک می شود و تو باید دستمال سفید گردگیری را برداری و به مصاف جنگی نابرابر با کمد اتاقت بروی!

کمدی سرشار از خاطرات، درب کمد را که باز می کنی، هیاهویی به پا می شود، تو به قلمرو خاطرات پا گذاشته ای

کاغذها برنده تر از تیغ ها، عکس ها راه نفس را می گیرند

و کتاب ها ماشین های زمانی می شوند و تو را دست و پا بسته از سالی به سالی و از شهری به شهری می برند.

یادگاری ها هجوم می آورند و همه ی لحظه های خوب را به رخ می کشند.

عطرها تو را در خود غرق می کنند و با هر بوییدن موجی از خاطرات تو را به زیر می کشد .

آن لحظه دستمال سفید گردگیری را به نشانه ی صلح بالا می آوری، غافل از آنکه دیگر هزار سال از آن روزها گذشته است.

و نمی دانی که من هنوز هم آن گوشه کنارها مانده ام تا بهاری از راه برسد، تا با خاطره ای، عطری، کتابی، هر چند کوتاه، مرا به یادت بیاوری.


| عطر چشمان او / روزبه معین |​


❀فصل بـــهــار❀

 

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


بلاتکلیف تر از اسفند دیده ای؟

معشـ*ـوقه ی زمستانست

اما عطر بهار را به پیراهنش می زند

بلاتکلیف تر از من دیده ای؟

دلتنگی ات که به جانم می افتد

دستم به سمت تلفن می دود

اما به شخصی دیگر زنگ می زنم

| مهسا مجیدی پور |​


❀فصل بـــهــار❀

 

SELENA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
171
امتیاز واکنش
624
امتیاز
178
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع


چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است

تو بوته ی گل سرخی و من زمستانم

| محمدرضا طاهری |​


❀فصل بـــهــار❀

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا