- عضویت
- 6/2/20
- ارسال ها
- 7,624
- امتیاز واکنش
- 13,279
- امتیاز
- 428
- زمان حضور
- 82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست از دکتر آناهیتا چشمه علایی رمانی عاشقانه است که به زنان و مردانی تقدیم شده که دستکم یکبار شوریده سر عاشق و شیدا شدهاند.
عنوان کتاب نیز مصرع اول از غزل شماره ۳۰ حافظ است. این شعر که به غزل شیدایی معروف است، چنین میباشد:
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چاره گر از چار سو ببست.
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان / بگشود نافهای و در آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو / ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
سـ*ـاقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت / این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم / با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع / بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست / احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
خلاصه کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
داستان این رمان درباره شیدا، پزشک ۲۵ سالهای است که در شهر کوچکی به اسم هورماش مشغول گذراندن طرح است. شیدا دختر خونگرمی است و عاشق مهمانی و جوشیدن با مردم است. اما در این شهر کوچک مردم و همکارانش سرد هستند و کسی به دنبال برقراری ارتباط عمیق نیست. بهنحوی این شهر برای آنها یک مکان موقت است که دیر یا زود آن را ترک میکنند. تنها چیزی که برای شیدا میماند تنهایی است:
دلم به مبل روی بالکن خوش است و منظره زیبای زاگرس. غروبها من هستم و آسمان و کوهها و یک لیوان چای پررنگ… و خدایی که همین نزدیکیهاست. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۲۰)
هنگامی که تنهایی شدت میگیرد و شیدا دیگر تحمل آن را ندارد به فکر پیدا کردن همدمی برای خود میافتد. کسی که در کنار او احساس خوبی داشته باشد. خاطرات خود را مرور میکند و از خواستگاریهای عجیب و غریباش میگوید. از آدمهایی که هیچکدام او را آنطور که باید درک نکردهاند. در این میان به یاد بهروز، اولین کسی که با او رابـ*ـطهای خوب داشت، میافتد. کسی که سالها پیش در دانشگاه با او آشنا شده بود ولی او را ترک کرده بود.
در ادامه یک پیشنهاد عالی پیش روی شیدا قرار میگیرد. دوستش سمیرا به او پیشنهاد میدهد که با هم به هند سفر کنند:
اول ماه می سال ۲۰۰۰ جشنهای زیادی برپا میشود، چون وارد هزاره سوم میشویم. یک جشن هم در شهر چنای هند است. من میخواهم بروم. آیا تو میآیی؟ (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۴۵)
شیدا به شدت از این پیشنهاد استقبال میکند و خود را آماده سفر میکند که پس از سالها بهروز دوباره وارد زندگی او میشود. احساسات شیدا نسبت به بهروز هنوز به شدت خود باقی است اما به دلیل شرایط خاصی که وجود دارد، شیدا سفر را کنسل نمیکند. او به سفر میرود تا بهروز نیز در این مدت کارهای ناتمام خود را انجام دهد. اما همهچیز طبق نقشه پیش نمیرود و…
درباره رمان زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
این رمان اولین کتاب داستانی نویسنده است. کتابی که به ماجرای عاشقانه و تا حدودی عجیب شیدا میپردازد. شیدا شخصیت برجستهای دارد، دختری فهمیده است که اساطیر یونانی را میشناسد، با بزرگان آشنایی دارد و کتابهای آنان را مطالعه کرده است. اما با همه اینها در زندگی سردرگم است.
گرفتار عشق بهروز است اما نمیداند که آیا باید همچنان گرفتار بماند یا نه. رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد و به طور کامل اجازه نمیدهد عشق مسیر زندگیاش را مشخص کند. از طرف دیگر، بدون عشق هم چیزی ندارد و زندگیاش پوچ به نظر میآید. شاید سفر هند بهترین اتفاق برای او باشد. برای اینکه به ذهنیات خودش سر و سامان بدهد و بتواند مسیر مشخصی را دنبال کند.
ماجراهای کتاب بسیار محدود هستند و مخاطب در این کتاب ۲۹۶ صفحهای با حجم زیادی از اتفاقات جدی روبهرو نیست. بیشتر اتفاقات کتاب در حاشیه اتفاق میافتد و حتی اگر رخ نمیدادند، به داستان کتاب لطمهای وارد نمیشد. به عنوان مثال، در سفر هند، شرح ماجراها و اتفاقات جزئی بسیار زیاد است. هرچند خواننده ممکن است از خواندن آنها لـ*ـذت ببرد اما باید در نظر گرفت که نباید سهم بیشتر کتاب را به خود اختصاص دهد.
داستان عاشقانه این کتاب بسیار ساده و سرراست است و لحظههای پیچیده همراه با تصمیمگیریهای دشوار در آن بسیار کم هستند. انگار اتفاقات به نحوی تنظیم شدهاند که همیشه چیز طبق نقشه پیش برود و خواننده با یک پایان خوب روبهرو باشد. موضوع ساده بودن داستان کتاب، میتواند نقطه ضعف رمان نیز باشد. نقطه ضعف از آن جهت که کتاب شما را درگیر نمیکند. روایت داستان به شکلی نیست که بتواند شما را به چالش بکشد و از شما بخواهد که در یک رابـ*ـطه عاطفی بهتر عمل کنید.
البته باید اشاره کنم که کتاب به یک ویرایش جدی نیاز دارد تا یکدست شود. در نهایت باید اشاره کنم که اگر شما به رمانی ایرانی، عاشقانه، ساده و خوشخوان که تفکر خاصی لازم ندارد علاقه دارید، میتوانید این کتاب را در ذهن داشته باشید.
جملاتی از متن رمان زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
ما آمدهایم وظیفهای را انجام بدهیم و آنگاه اینجا را ترک خواهیم کرد؛ اما گویا ماهیت موقتی بودنمان را باور نمیکنیم. بهجای ساختن خاطرههای خوب و یادگاریهای عالی، وقتمان را صرف فضولی در زندگی دیگران، حرصوجوش خوردن و رقابت بیهوده میکنیم. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۱۵)
دانایی به تحصیلات ارتباطی ندارد. آدم در دانشگاه زندگی هم میتواند تعلیم ببیند و با مدرک دکترای افتخاری فارغالتحصیل شود. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۳۴)
عشق در گذر ایام کمرنگ نمیشود. عشق نمیفهمد شش دقیقه گذشته یا شش ساعت یا شش روز یا شش سال… فرقی نمیکند. عشق همان عشق است که هست. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۶۰)
به محض این که چشمم روی هم بسته میشد کابوس میدیدم. در صحرایی بیانتها به دنبال مردی میدویدم. مردی که پشتش به من بود و حتی یک بار هم سر برنگرداند تا مرا نگاه کند ولی میدانستم بهروز است. هرچه میدویدم فاصلهام از او کم نمیشد. بلکه انگار او مرتب از من دور و دورتر میشد. نفسنفسزنان از خواب پریدم. این کابوس چندبار تکرار شد. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۱۲۷)
مادرم میگفت: «اگر دست مردی را در دستهایت بگیری و قلبت چنان دیوانهوار بتپد که سرت گیج برود، از او دور شو. این مرد برای ازدواج با تو مناسب نیست. ولی اگر دست مردی را در دستهایت بگیری و احساس کنی قلبت از احساس امنیت و آرامش گرم شد، بدان که همسر مناسب خود را یافتهای.» آیا مادرم درست میگوید؟ (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۱۶۱)
چه کسی گفته اگر مردی از نظر احساسی به من نزدیک شود، قرار است قلب من بشکند؟ بعلاوه شکستن قلب یعنی چه؟ قلب برای عشق ورزیدن است. نمیتوانیم به قلب بگوییم عشق نورز! مثل این است که به ریه بگوییم نفس نکش! با نفس نکشیدن، جسم ما میمیرد و با عشق نورزیدن روح ما. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۲۶۱)
زندهبودن کافی نیست، باید زندگی کرد. باید زندگی را چلاند و تا آخرین قطره آن را بیرون کشید و نوشید. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۲۶۲)
عنوان کتاب نیز مصرع اول از غزل شماره ۳۰ حافظ است. این شعر که به غزل شیدایی معروف است، چنین میباشد:
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چاره گر از چار سو ببست.
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان / بگشود نافهای و در آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو / ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
سـ*ـاقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت / این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم / با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع / بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست / احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
خلاصه کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
داستان این رمان درباره شیدا، پزشک ۲۵ سالهای است که در شهر کوچکی به اسم هورماش مشغول گذراندن طرح است. شیدا دختر خونگرمی است و عاشق مهمانی و جوشیدن با مردم است. اما در این شهر کوچک مردم و همکارانش سرد هستند و کسی به دنبال برقراری ارتباط عمیق نیست. بهنحوی این شهر برای آنها یک مکان موقت است که دیر یا زود آن را ترک میکنند. تنها چیزی که برای شیدا میماند تنهایی است:
دلم به مبل روی بالکن خوش است و منظره زیبای زاگرس. غروبها من هستم و آسمان و کوهها و یک لیوان چای پررنگ… و خدایی که همین نزدیکیهاست. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۲۰)
هنگامی که تنهایی شدت میگیرد و شیدا دیگر تحمل آن را ندارد به فکر پیدا کردن همدمی برای خود میافتد. کسی که در کنار او احساس خوبی داشته باشد. خاطرات خود را مرور میکند و از خواستگاریهای عجیب و غریباش میگوید. از آدمهایی که هیچکدام او را آنطور که باید درک نکردهاند. در این میان به یاد بهروز، اولین کسی که با او رابـ*ـطهای خوب داشت، میافتد. کسی که سالها پیش در دانشگاه با او آشنا شده بود ولی او را ترک کرده بود.
در ادامه یک پیشنهاد عالی پیش روی شیدا قرار میگیرد. دوستش سمیرا به او پیشنهاد میدهد که با هم به هند سفر کنند:
اول ماه می سال ۲۰۰۰ جشنهای زیادی برپا میشود، چون وارد هزاره سوم میشویم. یک جشن هم در شهر چنای هند است. من میخواهم بروم. آیا تو میآیی؟ (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۴۵)
شیدا به شدت از این پیشنهاد استقبال میکند و خود را آماده سفر میکند که پس از سالها بهروز دوباره وارد زندگی او میشود. احساسات شیدا نسبت به بهروز هنوز به شدت خود باقی است اما به دلیل شرایط خاصی که وجود دارد، شیدا سفر را کنسل نمیکند. او به سفر میرود تا بهروز نیز در این مدت کارهای ناتمام خود را انجام دهد. اما همهچیز طبق نقشه پیش نمیرود و…
درباره رمان زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
این رمان اولین کتاب داستانی نویسنده است. کتابی که به ماجرای عاشقانه و تا حدودی عجیب شیدا میپردازد. شیدا شخصیت برجستهای دارد، دختری فهمیده است که اساطیر یونانی را میشناسد، با بزرگان آشنایی دارد و کتابهای آنان را مطالعه کرده است. اما با همه اینها در زندگی سردرگم است.
گرفتار عشق بهروز است اما نمیداند که آیا باید همچنان گرفتار بماند یا نه. رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد و به طور کامل اجازه نمیدهد عشق مسیر زندگیاش را مشخص کند. از طرف دیگر، بدون عشق هم چیزی ندارد و زندگیاش پوچ به نظر میآید. شاید سفر هند بهترین اتفاق برای او باشد. برای اینکه به ذهنیات خودش سر و سامان بدهد و بتواند مسیر مشخصی را دنبال کند.
ماجراهای کتاب بسیار محدود هستند و مخاطب در این کتاب ۲۹۶ صفحهای با حجم زیادی از اتفاقات جدی روبهرو نیست. بیشتر اتفاقات کتاب در حاشیه اتفاق میافتد و حتی اگر رخ نمیدادند، به داستان کتاب لطمهای وارد نمیشد. به عنوان مثال، در سفر هند، شرح ماجراها و اتفاقات جزئی بسیار زیاد است. هرچند خواننده ممکن است از خواندن آنها لـ*ـذت ببرد اما باید در نظر گرفت که نباید سهم بیشتر کتاب را به خود اختصاص دهد.
داستان عاشقانه این کتاب بسیار ساده و سرراست است و لحظههای پیچیده همراه با تصمیمگیریهای دشوار در آن بسیار کم هستند. انگار اتفاقات به نحوی تنظیم شدهاند که همیشه چیز طبق نقشه پیش برود و خواننده با یک پایان خوب روبهرو باشد. موضوع ساده بودن داستان کتاب، میتواند نقطه ضعف رمان نیز باشد. نقطه ضعف از آن جهت که کتاب شما را درگیر نمیکند. روایت داستان به شکلی نیست که بتواند شما را به چالش بکشد و از شما بخواهد که در یک رابـ*ـطه عاطفی بهتر عمل کنید.
البته باید اشاره کنم که کتاب به یک ویرایش جدی نیاز دارد تا یکدست شود. در نهایت باید اشاره کنم که اگر شما به رمانی ایرانی، عاشقانه، ساده و خوشخوان که تفکر خاصی لازم ندارد علاقه دارید، میتوانید این کتاب را در ذهن داشته باشید.
جملاتی از متن رمان زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
ما آمدهایم وظیفهای را انجام بدهیم و آنگاه اینجا را ترک خواهیم کرد؛ اما گویا ماهیت موقتی بودنمان را باور نمیکنیم. بهجای ساختن خاطرههای خوب و یادگاریهای عالی، وقتمان را صرف فضولی در زندگی دیگران، حرصوجوش خوردن و رقابت بیهوده میکنیم. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۱۵)
دانایی به تحصیلات ارتباطی ندارد. آدم در دانشگاه زندگی هم میتواند تعلیم ببیند و با مدرک دکترای افتخاری فارغالتحصیل شود. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۳۴)
عشق در گذر ایام کمرنگ نمیشود. عشق نمیفهمد شش دقیقه گذشته یا شش ساعت یا شش روز یا شش سال… فرقی نمیکند. عشق همان عشق است که هست. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۶۰)
به محض این که چشمم روی هم بسته میشد کابوس میدیدم. در صحرایی بیانتها به دنبال مردی میدویدم. مردی که پشتش به من بود و حتی یک بار هم سر برنگرداند تا مرا نگاه کند ولی میدانستم بهروز است. هرچه میدویدم فاصلهام از او کم نمیشد. بلکه انگار او مرتب از من دور و دورتر میشد. نفسنفسزنان از خواب پریدم. این کابوس چندبار تکرار شد. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۱۲۷)
مادرم میگفت: «اگر دست مردی را در دستهایت بگیری و قلبت چنان دیوانهوار بتپد که سرت گیج برود، از او دور شو. این مرد برای ازدواج با تو مناسب نیست. ولی اگر دست مردی را در دستهایت بگیری و احساس کنی قلبت از احساس امنیت و آرامش گرم شد، بدان که همسر مناسب خود را یافتهای.» آیا مادرم درست میگوید؟ (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۱۶۱)
چه کسی گفته اگر مردی از نظر احساسی به من نزدیک شود، قرار است قلب من بشکند؟ بعلاوه شکستن قلب یعنی چه؟ قلب برای عشق ورزیدن است. نمیتوانیم به قلب بگوییم عشق نورز! مثل این است که به ریه بگوییم نفس نکش! با نفس نکشیدن، جسم ما میمیرد و با عشق نورزیدن روح ما. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۲۶۱)
زندهبودن کافی نیست، باید زندگی کرد. باید زندگی را چلاند و تا آخرین قطره آن را بیرون کشید و نوشید. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه ۲۶۲)
معرفی کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست | دکتر آناهیتا چشمه علایی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com