- عضویت
- 6/2/20
- ارسال ها
- 7,624
- امتیاز واکنش
- 13,279
- امتیاز
- 428
- زمان حضور
- 82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کتاب رمان شام مهتاب، نوشتهی پریسا حقوقی، رمانی عاشقانه و ماجرایی با نثری روان است. شخصیت مهتاب این رمان، دختر جوانی است که به دلیل کمبودی در زندگیش عاشق کسی میشود که...
در اتاق خودم مشغول جمعوجور کردن وسایلم بودم که به یاد سینا افتادم. ترم چهارم دانشگاه بودیم. یک هفتهای به شروع امتحانات مانده بود. سینا اعتمادی به طرف من آمد و جزوهی زبان تخصصیام را برای کپی گرفتن خواست. با اینکه دلم نمیخواست جزوهام را آن هم نزدیک امتحانات به کسی بدهم اما نتوانستم نه بگویم و سینا که متوجه حساسیت من شده بود قول داد تا فردای آن روز، جزوه را سالم بازگرداند و به قولش عمل کرد. اولین امتحان، همین درس زبان تخصصی بود و من طبق معمول درحال خواندن جزء به جزء نکات بودم که در بالای یکی از صفحات چشمم به این جمله افتاد: چشمانت خواب را از من ربوده است.
با دیدن جمله جا خوردم. کاملا" مشخص بود که جمله را چه کسی برای چه منظوری نوشته و تازه متوجه شدم که چرا اینقدر برای کپی گرفتن از جزوهی من اصرار داشت. روز امتحان فرارسید و من سعی میکردم نگاهم را از نگاههای زیر چشمی سینا بدزدم. تقریبا جزء نفرات آخری بودم که برگه را تحویل مراقب دادم. وقتی مراقب برگهها را با خود از کلاس بیرون برد در حال جمع کردن وسایلم بودم که سینا بالای سرم ظاهر شد و گفت: ممنونم خانم پارسا بابت جزوه تون . خیلی کامل بود.
خواهش می کنم.
فقط یه سوال، شما جزوه تونو کامل خوندین؟
بله چطور؟
من من کنان گفت: راستش من یک جمله برای شما نوشته بودم میخواستم بدونم دیدینش؟
هنوز جوابی نداده بودم که گفت: نگید ندیدینش
گفتم: بله دیدم ولی ...
در اتاق خودم مشغول جمعوجور کردن وسایلم بودم که به یاد سینا افتادم. ترم چهارم دانشگاه بودیم. یک هفتهای به شروع امتحانات مانده بود. سینا اعتمادی به طرف من آمد و جزوهی زبان تخصصیام را برای کپی گرفتن خواست. با اینکه دلم نمیخواست جزوهام را آن هم نزدیک امتحانات به کسی بدهم اما نتوانستم نه بگویم و سینا که متوجه حساسیت من شده بود قول داد تا فردای آن روز، جزوه را سالم بازگرداند و به قولش عمل کرد. اولین امتحان، همین درس زبان تخصصی بود و من طبق معمول درحال خواندن جزء به جزء نکات بودم که در بالای یکی از صفحات چشمم به این جمله افتاد: چشمانت خواب را از من ربوده است.
با دیدن جمله جا خوردم. کاملا" مشخص بود که جمله را چه کسی برای چه منظوری نوشته و تازه متوجه شدم که چرا اینقدر برای کپی گرفتن از جزوهی من اصرار داشت. روز امتحان فرارسید و من سعی میکردم نگاهم را از نگاههای زیر چشمی سینا بدزدم. تقریبا جزء نفرات آخری بودم که برگه را تحویل مراقب دادم. وقتی مراقب برگهها را با خود از کلاس بیرون برد در حال جمع کردن وسایلم بودم که سینا بالای سرم ظاهر شد و گفت: ممنونم خانم پارسا بابت جزوه تون . خیلی کامل بود.
خواهش می کنم.
فقط یه سوال، شما جزوه تونو کامل خوندین؟
بله چطور؟
من من کنان گفت: راستش من یک جمله برای شما نوشته بودم میخواستم بدونم دیدینش؟
هنوز جوابی نداده بودم که گفت: نگید ندیدینش
گفتم: بله دیدم ولی ...
معرفی کتاب شام مهتاب | پریسا حقوقی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com