- عضویت
- 6/2/20
- ارسال ها
- 7,624
- امتیاز واکنش
- 13,279
- امتیاز
- 428
- زمان حضور
- 82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کتاب روح عاشق من نوشتهی معصومه زرین جو، روایتیست عاشقانه از زندگی پسر جوانی که در اثر وقایعی تلخ به کما میرود اما عشق بار دیگر او را به زندگی باز میگرداند.
در بخشی از کتاب روح عاشق من میخوانیم:
تو کافهی همیشگی قرار داشتیم، بارون نمنم میبارید و من طبق معمول گل رز قرمزی که بنظرم قشنگتر از بقیه گلها بود براش خریدم، گلفروش میگه حتماً خیلی دوستش داری که نیم ساعت طول میکشه تا براش یه گل انتخاب کنی... که براش وقت میذاری... نمیدونه من دیوونهی نازنینم... عاشق خندههاش و لبخندهای بیصداش... وقتی از شادی صدای خندهاش تو گوشم میپیچه از خودم متشکر میشم که خنده به لـ*ـب نازنینم آوردم. طبقه دوم کافه یه میز چوبی خوشگل بود که پاتوق منو نازنین هست و من با چه ذوقی هر روز این پلهها رو برای رسیدن به اون میز بالا میرفتم و میرم و خواهم رفت.
نگاهی تو شیشه ویترین کافه به خودم انداختم. دستی به موهای مشکی حالتدارم کشیدم و زیپ کافشن سورمهایم رو باز کردم. نازنین منو با تهریش بیشتر میپسندید. یک بار دیگه چهرهی سبزهام رو با وسواس از نظر گذروندم و لبخندی به تصویرم زدم.
از پلهها بالا رفتم و چشمم به نازنین افتاد که اونقدر غرق گوشی بود که متوجه حضور من نشد. یکی از آرنجهاش رو زیر چونهاش ستون کرده بود. صورت استخونی و کشیدهای داشت با لـ*ـبهای باریک و یه خال ریز سیاه کنارش. رنگ مو و ناخنهاشو باز عوض کرده بود. از فرق سر تا نوک پاش لباسهایی بود که همین هفتهی پیش واسش خریده بودم. بوی عطرش سرگیجهآور بود چشمهای کشیدهی سیاهش با دیدنم برق زد. لبخندش با نزدیک شدنم به میز از بین رفت انگار یه تیکه ابر کوچیک سیاه، آفتاب لبخندش رو سایه کرد. روی صندلی رو به روی نازنین نشستم و گل رو مقابلش گرفتم. طبق معمول شروع کرد غر زدن.
- بدون شک همهی ما در زندگی با فراز و نشیبهای بسیاری مواجه هستیم، پس شاید داستان زندگی امیرعلی نیز روایت یکی از همین فراز و نشیبهاست.
- امیرعلی، پسر جوانی که در اثر اتفاقات مختلف زندگیاش دگرگون شده و در مسیری قرار میگیرد که خود نیز تا قبل از آن باور نمیکرد. او بر اثر شکستی عاطفی در رابـ*ـطهی خود با دختری به نام نازنین، بسیار غمگین است و همین موضوع باعث میشود تا روزی در خیابان تصادف کند.
- این تصادف سر آغاز فصل جدیدی است از زندگی امیرعلی، او به کما میرود و زندگیاش مدتها در این وضعیت ناخوشآیند باقی میماند. تا این که درست زمانی از کما بیرون میآید و هوشیاری خود را به دست میآورد که برای نخستین بار دختری را میبیند که انگار مدتهاست میشناسد.
- بیگمان این سرآغاز زندگی عاشقانهی امیرعلی خواهد بود.
در بخشی از کتاب روح عاشق من میخوانیم:
تو کافهی همیشگی قرار داشتیم، بارون نمنم میبارید و من طبق معمول گل رز قرمزی که بنظرم قشنگتر از بقیه گلها بود براش خریدم، گلفروش میگه حتماً خیلی دوستش داری که نیم ساعت طول میکشه تا براش یه گل انتخاب کنی... که براش وقت میذاری... نمیدونه من دیوونهی نازنینم... عاشق خندههاش و لبخندهای بیصداش... وقتی از شادی صدای خندهاش تو گوشم میپیچه از خودم متشکر میشم که خنده به لـ*ـب نازنینم آوردم. طبقه دوم کافه یه میز چوبی خوشگل بود که پاتوق منو نازنین هست و من با چه ذوقی هر روز این پلهها رو برای رسیدن به اون میز بالا میرفتم و میرم و خواهم رفت.
نگاهی تو شیشه ویترین کافه به خودم انداختم. دستی به موهای مشکی حالتدارم کشیدم و زیپ کافشن سورمهایم رو باز کردم. نازنین منو با تهریش بیشتر میپسندید. یک بار دیگه چهرهی سبزهام رو با وسواس از نظر گذروندم و لبخندی به تصویرم زدم.
از پلهها بالا رفتم و چشمم به نازنین افتاد که اونقدر غرق گوشی بود که متوجه حضور من نشد. یکی از آرنجهاش رو زیر چونهاش ستون کرده بود. صورت استخونی و کشیدهای داشت با لـ*ـبهای باریک و یه خال ریز سیاه کنارش. رنگ مو و ناخنهاشو باز عوض کرده بود. از فرق سر تا نوک پاش لباسهایی بود که همین هفتهی پیش واسش خریده بودم. بوی عطرش سرگیجهآور بود چشمهای کشیدهی سیاهش با دیدنم برق زد. لبخندش با نزدیک شدنم به میز از بین رفت انگار یه تیکه ابر کوچیک سیاه، آفتاب لبخندش رو سایه کرد. روی صندلی رو به روی نازنین نشستم و گل رو مقابلش گرفتم. طبق معمول شروع کرد غر زدن.
معرفی کتاب روح عاشق من | معصومه زرین جو
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com