خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کتاب عاشقانه‌ی پاییزی نوشته‌ی صدف رفیعی موید، رمانی زیبا و عاشقانه است که از قلب نویسنده تراوش شده و بر دل خواننده اثر می‌گذارد.

اگر اهل کتاب و رمان خوانی باشید بعضی وقت‌ها با داستان‌هایی مواجه شده‌اید که موقع خواندن آن‌ها ناخودآگاه متوجه می‌شوید که این داستان در عین سادگی و بیان ساده‌ای که دارد بسیار به دل می‌نشیند. داستان‌هایی که از کلمات متکلف و سنگین در آن هیچ خبری نیست اما در پس و پشت این کلمات و جملات ساده داستانی به نهایت پر محتوا و غنی نهفته است. وقتی داستان به دل خواننده می‌نشیند و جریان داستان خواننده را همراه می‌کند خواننده متوجه می‌شود چون داستان از دل برآمده پس بر دل هم نشسته است.


  • داستان کتاب عاشقانه پاییزی چون برآمده از دل است و بر دل خواننده اثر می‌گذارد. داستانی که شاید در ظاهر داستان باشد اما انگار جریان ثابت زندگی هر انسان است. هر انسانی که در گذر از روزگار جوانی و نوجوانی درگیر داستان‌های عاشقانه و دلدادگی‌های بی غل و غش شده است. داستان نویسنده انگار داستان زندگی هر خواننده‌ای است که با خط خط و جمله به جمله داستان یاد گذر زندگی خود می‌افتد. داستانی که تنها موقعیت‌های زمانی و مکانی آن برای هر خواننده متفاوت می‌شود اما روح اصلی و جریان اصلی داستان برای هر کس به فراخور حال او پیش آمده است.


  • کتاب عاشقانه پاییزی داستانی دارد که شاید در بار اول خواندن آن با داستان دلدادگی و سختی‌های زندگی شخصیت اصلی داستان آشنا می‌شویم اما هر بار که مجدد کتاب را می‌خوانیم با لایه‌های نهفته زیر هر جمله و هر بخش آن بیشتر آشنا می‌شویم و بیشتر دل به دل نویسنده و شخصیت‌هایش می‌دهیم. هر فصل این کتاب همچون چهار فصل طبیعت سرشار از راز‌ها و رمزهاست با همه زیبایی‌های خاص و دلرباییش.


در بخشی از کتاب عاشقانه‌ی پاییزی میخوانیم:
حکایت یک عشق روی برگ‌های پر از رنگ و لعاب و صدای خش‌خش برگ‌های لطیف و شکننده از زندگی بدون انگیزه‌ام مدتی بود که می‌گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم، هم درس بخوانم و دوباره شروع به کار کنم.

در یک درمانگاه تازه تأسیس که مدیریت درمانگاه پزشک دوران کودکیم بود، به صورت نیمه‌وقت به عنوان صندوق‌دار، توی پذیرش درمانگاه شروع به کار کردم. برای شروع بد نبود، به رشته تحصیلی‌ام ربطی نداشت. ولی برای استقلال حس خوبی بود. مخصوصاً فرار از افکار بد و گذراندن آن روزگار تلخ.

نمی‌دانم، ولی می‌گویند خداوند بزرگ معجزه‌هایش در روزهای سخت و بدش می‌فرستد. و آن روز هم معجزه خودش رو در قالب سفیر صلح و دوستی‌اش با قامتی نسبتاً بلند و سبزه‌رو، موهای مشکی و قلبی مهربان که بعدها شد تمام وجودم در یک شب پاییزی فرستاد. و عاشقانه پاییزی را رقم زد

ساعت هفت و نیم بود. بعد از باز شدن درب درمانگاه با آن صدای جیرجیرش که همه را متوجه ورود آدم‌ها به لابی درمانگاه می‌کرد. آمد داخل. و بدون توجه به من و اطرافیان رد شد؛ و من هم در اوج جدیت و قانون‌مندی در کار (آخه من انسان دقیق، مسئول و منضبطی هستم و مخالف بی‌توجهی و عدم تعهد، من معتقدم وظیفه انسان در زندگی متعهدانه زندگی کردن است) جلویش را گرفتم.




معرفی کتاب عاشقانه‌ی پاییزی | صدف رفیعی موید

 
  • تشکر
Reactions: Setareh7 و PAr
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا