- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان غروب پروانه اثر دیگری از بختیار علی، نویسنده کُرد است که پرکارترین و پرتیراژترین نویسنده کرد لقب گرفته است. او در سلیمانیه به دنیا آمد و بیش از پانزده سال به خاطر سانسور شدید، هیچ کدام از نوشتههایش چاپ نشدند. در سال ۱۹۹۵ کردستان را ترک کرد و بعد از یک سال زندگی در سوریه، به آلمان رفت.
بخیتار علی بیش از بیست و پنج سال است که در آلمان زندگی میکند. ده رمان و پنج مجموعه شعر و پانزده کتاب در زمینه نقد سـ*ـیاسی، اجتماعی، فلسفی و ادبی دارد. بختیار علی اکنون جهانیترین چهره ادبی کرد است که آثارش به زبانهای متعددی از جمله آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی و فارسی ترجمه شده است که جوایز مختلفی کسب کردهاند.
شیرکو بیکس، شاعر بزرگ کرد درباره غروب پروانه چنین میگوید:
غروب پروانه لبریز است از فضاهای جادویی ناب و زبان شاعرانه بسیار بکر که نقطه عطفی است در ادبیات کرد. در این رمان، عشقستان نشانگر دنیای رویایی و سرشار از اندیشه والای انسانی خاص است که بختیار علی این را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.
دو رمان دیگر از بختیار علی:
این رمان هم مانند دو رمان دیگر بختیار علی یعنی آخرین انار دنیا و جمشیدخان عمویم، به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. سبکی که به نویسنده اجازه داده است دنیاهای مختلفی خلق کند.
راوی این رمان خندان کوچولو خواهر کوچکتر پروانهاست. او در آغاز کتاب از یک غروب سرد و برفی در میان کوهستانهای سرکش سخن میگوید. غروب تلخی که بعد از آن همهچیز تغییر کرد. غروبی که خندان کوچولو به آن غروب پروانه میگوید. اما داستان این غروب که در آخر کتاب بیان میشود به چند فصل قبل برمیگردد. راوی داستان را از عید قربان آغاز میکند. عیدی که در آن تعداد قربانیها بهحدی زیاد بود که شهر بوی خون میداد و چالهچولههای کوچهها پر از خون بود.
زندگی پروانه به عنوان دختری مجرد در یک جامعه سنتی و مخصوصا در خانوادهای که پدر و برادران بسیار سختگیر بودند، راحت نبود. اما پروانه همیشه تلاش میکرد استقلال و آزادی خود را حفظ کند. او روحیهای سرکش داشت و به آسانی تسلیم نمیشد. پروانه در فکر این بود که خانه را ترک کند و به معنای واقعی کلمه آزاد باشد و بسیار مایل بود خندان کوچولو را هم همراه خود ببرد. به خواهرش میگفت: «خندان کوچولو با من بیا. امروز میرویم به این درد و نگرانی پایان دهیم و همهچیز را تمام کنیم.» عاقبت پروانه که عاشق فریدون ملک شده بود، با او فرار کرد. آنها شهر را ترک کردند و همراه دیگر عاشقان زندگی متفاوتی را شروع کردند.
فرار پروانه، زندگی خندان کوچولو را نیز تحت تاثیر قرار داد. برادرانش فکر میکردند او همدست پروانه است و از او میخواستند جایی را که پروانه به آن پناه برده است به آنها بگوید. اما خندان کوچولو بیخبر بود.
پدرم سوال کرد: «پروانه کجاست؟» من گفتم: «امروز ندیدمش، صبح بلند شدم او سر جایش نبود. دیگر هم ندیدمش.» همان شب پدرم در حالی که گریه میکرد همهی پنجرهها و درها را شکست. همهی چیزهای زیبا و عتیقهی خانه را خردوخمیر کرد. برادانم موهایم را گرفتند و به زیرزمین کشاندند. من را روی پلهها کشیدند و مثل دیوانهها افتادند به جانم. سالهای زیادی خون آن غروب من بر دیوارهای زیرزمین مانده بود؛ خون دستهای خستهام که خواسته بودم با تکیه دادنشان به دیوار تعادل خودم را حفظ کنم؛ خون دندانهای زخمیام که میریخت میان صندوقها و روی گونیها و رختخوابهای کهنهای که بهطوری نامرتب در زیرزمین چیده شده بود. اکنون هر وقت به آن زیرزمین میروم، جیغهای خودم را میشنوم. (رمان غروب پروانه – صفحه ۲۹)
این آغاز سختیهای خندان کوچولو بود. پدر، برادران و اقوام پروانه و در ادامه همه مردم شهر برای پیدا کردن عاشقان فراری دست به کار شدند. از طرف دیگر پروانه و فریدون ملک نیز با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکردند که…
درباره رمان غروب پروانه
راوی در کتاب میگوید به داستانی که تعریف میکند اطمینان ندارد و فکر میکند داستانش خوب نیست. اما خواننده بعد از مطالعه کتاب پی میبرد که داستان بسیار خوب و خواندنی است. داستانی که هرچند تلخ است اما زیباییهای زیادی درون خودش دارد. داستانی که در همان ابتدا به خاطر پروانه مکتوب شده است تا نمیرد. خندان کوچولو این داستان را نوشت چون پروانه همیشه به او میگفت: «پس از مرگ فراموشم نکن.»
غروب پروانه سومین رمانی است که از بختیار علی مطالعه کردم و باید اعتراف کنم این رمان از همه تلختر بود. در این رمان دو دنیای متفاوت رو در روی هم قرار میگیرند و بختیار علی چهره خشن و ترسناک تفکر سنتی را بهخوبی نشان میدهد. چهره مردمانی که در بند افکار دیگران و از همه مهمتر در بند جامعه هستند. بعد از همه سختیهایی که در خانه متوجه پروانه بود و بعد از فرار او، برادرانش به سراغ بقچهها رفتند و خنجرهایی را لای لباسهایشان مخفی کردند. آنها قصد داشتند پروانه را به خاطر این ننگی که به بار آورده است بکشند.
اما پروانه و دیگر عاشقان شهر میخواهند آزاد باشند. آنها از جامعه و تنگنظریهای آن در امان نیستند و از اینکه نمیتوانند در کنار هم زندگی راحتی داشته باشند خسته شدهاند. بنابراین به عشقستان فرار کردند.
در این میان خندان کوچولو برای یک مدت طولانی، مانند صحنههای ترسناک ابتدای کتاب یک قربانی است. دست پدر، برادران و اقوام پروانه به او نمیرسد و چون فکر میکنند خندان کوچولو در فرار کردن پروانه نقش داشته و از آینده او میترسند، تصمصم میگیرند او را درست تربیت کنند. میخواهند راه راست را به او نشان دهند مبادا پا در مسیری بگذارد که پروانه به آن رفته است.
جنگ میان اهالی خشمگین شهر و عاشقان فراری به تلخترین شیوه ممکن در غروب پروانه به پایان میرسد. به عقیده من پایان کتاب آنقدر تلخ است که برای همیشه در ذهن خواننده باقی میماند.
علاوه بر زبان شاعرانه و فضاهای زیبایی که در این کتاب آمده است، نزدیکی فرهنگی نیز باعث جذب هرچه بیشتر خواننده میشود. در غروب پروانه خشونت علیه زنان بهخوبی نشان داده شده است. پدر و برادران پروانه فقط از او انتظار خدمت دارند. او باید کارهای خانه را انجام دهد و یا مثلا در عید قربان گوشت قربانی را تقسیم کند. عاشق شدن، رابـ*ـطه داشتن با یک مرد و یا فرار از خانه آنهم با کسی که عاشق اوست به هیچ وجه قابل بخشش نیست. بختیار علی در این رمان به زیبایی جنبههای تاریک یک تفکر سنتی را نقد میکند.
خواندن این رمان را با ترجمه خوب و روان مریوان حلبچهای به همه شما توصیه میکنم.
بخیتار علی بیش از بیست و پنج سال است که در آلمان زندگی میکند. ده رمان و پنج مجموعه شعر و پانزده کتاب در زمینه نقد سـ*ـیاسی، اجتماعی، فلسفی و ادبی دارد. بختیار علی اکنون جهانیترین چهره ادبی کرد است که آثارش به زبانهای متعددی از جمله آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی و فارسی ترجمه شده است که جوایز مختلفی کسب کردهاند.
شیرکو بیکس، شاعر بزرگ کرد درباره غروب پروانه چنین میگوید:
غروب پروانه لبریز است از فضاهای جادویی ناب و زبان شاعرانه بسیار بکر که نقطه عطفی است در ادبیات کرد. در این رمان، عشقستان نشانگر دنیای رویایی و سرشار از اندیشه والای انسانی خاص است که بختیار علی این را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.
دو رمان دیگر از بختیار علی:
- رمان آخرین انار دنیا
- رمان جمشیدخان عمویم
این رمان هم مانند دو رمان دیگر بختیار علی یعنی آخرین انار دنیا و جمشیدخان عمویم، به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. سبکی که به نویسنده اجازه داده است دنیاهای مختلفی خلق کند.
راوی این رمان خندان کوچولو خواهر کوچکتر پروانهاست. او در آغاز کتاب از یک غروب سرد و برفی در میان کوهستانهای سرکش سخن میگوید. غروب تلخی که بعد از آن همهچیز تغییر کرد. غروبی که خندان کوچولو به آن غروب پروانه میگوید. اما داستان این غروب که در آخر کتاب بیان میشود به چند فصل قبل برمیگردد. راوی داستان را از عید قربان آغاز میکند. عیدی که در آن تعداد قربانیها بهحدی زیاد بود که شهر بوی خون میداد و چالهچولههای کوچهها پر از خون بود.
خندان کوچولو و پروانه مسئول این بودند که گوشت قربانی را تقسیم کنند و یکی از خانههایی که به آن مراجعه کردند خانه فریدون ملک بود. جوانی باریکانـ*ـدام که عاشق پروانه شده بود.آن غروب گفتم که سیلاب خون شهر را با خود میبرد، گفتم: «گاوی روی زمین باقی نگذاشتند، همه را قربانی کردند. دیگر در و دیوارهای این شهر از خون پاک نمیشود.» اما پروانه گفت: «همهچیز موقت است، هرچیزی فقط برای لحظهای عمر دارد، از عمرش که گذشت فراموش میشود. هیچچیز نیست که عاقبت به تلی از غبار بدل نشود. پایان چیزها غباری بیش نیست.» (رمان غروب پروانه – صفحه ۹)
زندگی پروانه به عنوان دختری مجرد در یک جامعه سنتی و مخصوصا در خانوادهای که پدر و برادران بسیار سختگیر بودند، راحت نبود. اما پروانه همیشه تلاش میکرد استقلال و آزادی خود را حفظ کند. او روحیهای سرکش داشت و به آسانی تسلیم نمیشد. پروانه در فکر این بود که خانه را ترک کند و به معنای واقعی کلمه آزاد باشد و بسیار مایل بود خندان کوچولو را هم همراه خود ببرد. به خواهرش میگفت: «خندان کوچولو با من بیا. امروز میرویم به این درد و نگرانی پایان دهیم و همهچیز را تمام کنیم.» عاقبت پروانه که عاشق فریدون ملک شده بود، با او فرار کرد. آنها شهر را ترک کردند و همراه دیگر عاشقان زندگی متفاوتی را شروع کردند.
فرار پروانه، زندگی خندان کوچولو را نیز تحت تاثیر قرار داد. برادرانش فکر میکردند او همدست پروانه است و از او میخواستند جایی را که پروانه به آن پناه برده است به آنها بگوید. اما خندان کوچولو بیخبر بود.
پدرم سوال کرد: «پروانه کجاست؟» من گفتم: «امروز ندیدمش، صبح بلند شدم او سر جایش نبود. دیگر هم ندیدمش.» همان شب پدرم در حالی که گریه میکرد همهی پنجرهها و درها را شکست. همهی چیزهای زیبا و عتیقهی خانه را خردوخمیر کرد. برادانم موهایم را گرفتند و به زیرزمین کشاندند. من را روی پلهها کشیدند و مثل دیوانهها افتادند به جانم. سالهای زیادی خون آن غروب من بر دیوارهای زیرزمین مانده بود؛ خون دستهای خستهام که خواسته بودم با تکیه دادنشان به دیوار تعادل خودم را حفظ کنم؛ خون دندانهای زخمیام که میریخت میان صندوقها و روی گونیها و رختخوابهای کهنهای که بهطوری نامرتب در زیرزمین چیده شده بود. اکنون هر وقت به آن زیرزمین میروم، جیغهای خودم را میشنوم. (رمان غروب پروانه – صفحه ۲۹)
این آغاز سختیهای خندان کوچولو بود. پدر، برادران و اقوام پروانه و در ادامه همه مردم شهر برای پیدا کردن عاشقان فراری دست به کار شدند. از طرف دیگر پروانه و فریدون ملک نیز با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکردند که…
درباره رمان غروب پروانه
راوی در کتاب میگوید به داستانی که تعریف میکند اطمینان ندارد و فکر میکند داستانش خوب نیست. اما خواننده بعد از مطالعه کتاب پی میبرد که داستان بسیار خوب و خواندنی است. داستانی که هرچند تلخ است اما زیباییهای زیادی درون خودش دارد. داستانی که در همان ابتدا به خاطر پروانه مکتوب شده است تا نمیرد. خندان کوچولو این داستان را نوشت چون پروانه همیشه به او میگفت: «پس از مرگ فراموشم نکن.»
غروب پروانه سومین رمانی است که از بختیار علی مطالعه کردم و باید اعتراف کنم این رمان از همه تلختر بود. در این رمان دو دنیای متفاوت رو در روی هم قرار میگیرند و بختیار علی چهره خشن و ترسناک تفکر سنتی را بهخوبی نشان میدهد. چهره مردمانی که در بند افکار دیگران و از همه مهمتر در بند جامعه هستند. بعد از همه سختیهایی که در خانه متوجه پروانه بود و بعد از فرار او، برادرانش به سراغ بقچهها رفتند و خنجرهایی را لای لباسهایشان مخفی کردند. آنها قصد داشتند پروانه را به خاطر این ننگی که به بار آورده است بکشند.
اما پروانه و دیگر عاشقان شهر میخواهند آزاد باشند. آنها از جامعه و تنگنظریهای آن در امان نیستند و از اینکه نمیتوانند در کنار هم زندگی راحتی داشته باشند خسته شدهاند. بنابراین به عشقستان فرار کردند.
در این میان خندان کوچولو برای یک مدت طولانی، مانند صحنههای ترسناک ابتدای کتاب یک قربانی است. دست پدر، برادران و اقوام پروانه به او نمیرسد و چون فکر میکنند خندان کوچولو در فرار کردن پروانه نقش داشته و از آینده او میترسند، تصمصم میگیرند او را درست تربیت کنند. میخواهند راه راست را به او نشان دهند مبادا پا در مسیری بگذارد که پروانه به آن رفته است.
جنگ میان اهالی خشمگین شهر و عاشقان فراری به تلخترین شیوه ممکن در غروب پروانه به پایان میرسد. به عقیده من پایان کتاب آنقدر تلخ است که برای همیشه در ذهن خواننده باقی میماند.
علاوه بر زبان شاعرانه و فضاهای زیبایی که در این کتاب آمده است، نزدیکی فرهنگی نیز باعث جذب هرچه بیشتر خواننده میشود. در غروب پروانه خشونت علیه زنان بهخوبی نشان داده شده است. پدر و برادران پروانه فقط از او انتظار خدمت دارند. او باید کارهای خانه را انجام دهد و یا مثلا در عید قربان گوشت قربانی را تقسیم کند. عاشق شدن، رابـ*ـطه داشتن با یک مرد و یا فرار از خانه آنهم با کسی که عاشق اوست به هیچ وجه قابل بخشش نیست. بختیار علی در این رمان به زیبایی جنبههای تاریک یک تفکر سنتی را نقد میکند.
خواندن این رمان را با ترجمه خوب و روان مریوان حلبچهای به همه شما توصیه میکنم.
معرفی کتاب غروب پروانه | بختیار علی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com