خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
شرقی غمگین

ای شرقی غمگین، وقتی آفتاب تو رو دید
تو شهر بارونی بوی عطر تو پیچید
شب راهشو گم کرد، تو گیسو‌ی تو گم شد
آفتاب آزادی از تو چشم تو خندید

ای شرقیِ غمگین
تو مثل کوه نوری
نذار خوشیدمون بمیره

تو مثل روز پاکی
مثل دریا مغروری
نذار خاموشی جون بگیره

ای شرقیِ غمگین
بازم خورشید در‌اومد
کبوتر آفتاب
روی بوم تو پر زد

بازار چشم تو پر از بوی بهاره
بوی گل گندم تو رو به یاد میاره

ای شرقی غمگین، زمستون پیش رومه
با من اگه باشی، گل و بارون کدومه
آواز دست ما می‌پیچه تو زمستون
ترس از زمستون نیست که آفتابش رو بومه


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
بهارم مثل زمستون می‌مونه

دنیا به این بزرگی واسه من
وقتی نیستی مثل زندون می‌مونه

وقتی نيستی گُلا ماتم می‌گیرن
بهارم مثل زمستون می‌مونه

وقتی نيستی
من هوای موندنم نیست

دیگه اینجا
بی‌تو جای موندنم نیست

وقتی رفتی آینه چین خورد و شکست
باغبون در‌های گلخونه رو بست

عروس سفید پوشت تا دم مرگ
لباس سیاه به تن کرد و نشست

وقتی نيستی
من هوای موندنم نیست

دیگه اینجا
بی‌تو جای موندنم نیست

تو می‌خواستی دیوارا رو ورداری
جای هر دیوار یه باغچه بکاری

تو می‌خواستی پرده رو پس بزنی
پشت هر پنجره خورشید بذاری

وقتی نيستی
کی به ما نشون بده

عکس خورشید توی آب چه رنگیه
کی می‌خوا به ما بگه:
(( بدون عشق اینجا پر از آدمای سنگیه ))

وقتی نيستی
من هوای موندنم نیست


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
مادربزرگ

گیس سفید، ابرو سفید
مادربزرگ
سیابخت رو سفید
مادربزرگ

بی‌صدای ناامید گوشه‌گیر
قصه‌گوی دیگه لـ*ـب‌بسته‌ی پیر

قصه‌های تو هنوزم یادمه
قصه‌ی ساده‌ی " نارنج و ترنج "
قصه‌ی " خارکن و دیو و پیر‌زن "
قصه‌ی " سيمرغ و اژدها و گنج "

تو تموم قصه‌هات
حرف من اومده بود
روی لوح هر طلسم
اسم من حک شده بود

وقتی از " دختر چین " حرف می‌زدی
خودمو تو رویا " سردار " می‌دیدم
خودمو با دختر " خاقان چین "
سوار یه اسب بالدار می‌دیدم

شیشه‌ی عمر " دیو " رو، تو رویا‌هام
به خودِ " شاهِ پریون " می‌دادم
آدمای شهر سنگستون اگه جون می‌خواستن
بهشون جون می‌دادم

رو سفید، مادربزرگ
مو سفید، مادربزرگ
قصه‌ها دود شدن
حرفا نابود شدن

دیگه نه " چشمه‌ی آب "
نه دیگه " شهر باهار "
ديگه نه " تیغ طلا "
نه دیگه " اسب و سوار "

این منم، مادربزرگ
مردِ بندی طلسم
شاعری بدون حرف
عاشقی بدون اسم

چیزی که مادربزرگ
حالا باید بشکنه
نه دیگه " طلسم دیو "
" شیشه‌ی عمر منه "

گیس سفید، ابرو سفید
سیابخت رو سفید، مادربزرگ...


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
خونه

خونه این خونه‌ی ویرون
واسه من هزار تا خاطره داره
خونه این خونه‌ی تاریک
چه روزایی رو به یادم میاره

اون روزا یادم نمیره
دیوار خونه پر از پنجره بود
تا افق، همسایه‌ی ما
دریا بود، ستاره بود، منظره بود

خونه، خونه‌ جای بازی
برای آفتاب و آب بود
پر نور واسه خواب بود
پر سایه واسه خواب بود

پدرم می‌گفت:((قدیما
کینه‌هامون رو دور انداخته بودیم
توی برف و باد و بارون
خونه رو با قلبمون ساخته بودیم))

خونه عشق مادرم بود
که تو باغچه‌ش گل اطلسی می‌کاشت
خونه روح پدرم بود
چیزی رو همپای خونه رو دوست نداشت

سیل غارتگر اومد
از تو رودخونه گذشت
پلا رو شکست و برد
زد از خونه گذشت

دست غارتگر سیل
خونه رو ویرونه کرد
پدر پیر مو کشت
مادر و دیوونه کرد

حالا من موندم و این ویرونه‌ها
پر خشم و کینه‌ی دیوونه‌ها
من زخمی، من خسته، من پاک
می‌نویسم آخرین حرفو رو خاک:
((کی میاد دست تو دستم بذاره
تا بسازیم خونه‌مون رو دوباره))


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
شکوه سبزه‌زار

تو شکوه دمیدن نوری
که نشسته به سـ*ـینه‌ی آب

تو صدای شکفتن روزی
که رسیده ز قله‌ی خواب

تو گذشتی از طوفان‌ها
تو گذشتی از باران‌ها
از بی‌کران‌ها

تو رسیدی از آن سوی دریا
گل و عشق و ترانه رسید

گل یخ از نسیم تو پژمرده
دل غنچه به سـ*ـینه تپید

تو بمان
تو بمان

تو بمان ای همیشه بهار
ای شکوه سبزه‌زار


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
بن‌بست

میون این همه کوچه
که به هم پیوسته
کوچه‌ی قدیمی ما
کوچه‌ی بن‌بسته

دیوار کاهگلی یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
بین ما مونده و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه

صدای رود بزرگ
همیشه تو گوش ماست
این صدا لالایی
خواب خوب بچه‌هاست

کوچه اما هر چی هست
کوچه خاطره‌هاست
اگه تشنه‌ست، اگه خشک
مال ماست، کوچه‌ی ماست

توی این کوچه به دنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا می‌گیریم
یه روز هم مثل پدربزرگ باید
تو همین کوچه‌ی بن‌بست بمیریم

اما ما عاشق رودیم، مگه نه؟
نمی‌تونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمر تشنه بودیم، مگه نه؟
نباید آیه‌ی حسرت بخونیم

دست خسته‌مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی - هر روزی باشه - دیر و زود
می‌رسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنه‌مونو
می‌زنیم به پاکی زلال رود


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
پرنده‌ی مهاجر

ای پرنده‌ی مهاجر
ای پر ار میل رفتن
فاصله قدّ یه دنیا‌ست
بین دنیا تو با من

تو رفیق شاپرک‌ها
من تو فکر گله‌مونم
تو پی عطر گل سرخ
من به فکر بوی نونم

دنیا‌ی تو بی‌نهایت
همه جاش مهمونی نور
دنيای من یه کف دست
روی سقف سرد یک گور

من دارم تو نقب شب جون می‌کنم
تو داری از پریا قصه میگی
من تو پیله‌ی وحشت می‌پوست
واسه‌م از پرنده‌ها قصه میگی

کوچه پسکوچه‌ی خاکی
در و دیوار شکسته
آدمای روستایی
با پا‌های پینه‌بسته

پیش تو، یه عکس تازه‌ست
واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه‌ست
توی یه ده صمیمی

واسه من اما عذابه
مثل حس کردن وحشت
مثل درگیری خورشید
با طلسم دیو ظلمت

من دارم تو نقب شب جون می‌کَنَم
تو داری از پریا قصه میگی


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
تپش

بین این همه غریبه
تو به آشنا می‌مونی
حرفای تلخی که دارم
من نگفته، تو می‌دونی

من پر از حرفای تازه
عاشق گفتن و گفتن
تو با درد من غریبه
اما تشنه‌ی شکفتن

صدای ترد شکستن
مثل گریه با صدامه
تلخی هق‌هق گریه
طعم سرد خنده‌هامه

گرمی دست نوازشگر تو
مرهم زخمای کهنه منه
تپش چشمه‌ی خون تو رگ من
تشنه‌ی همیشه با تو بودنه

ململ ابری دستات
پر رحمت مثل بارون
ساکت نجیب چشمات
پر غربت بیابون

واسه این تنه برهنه
ناز دست تو لباسه
حس گرم با تو بودن
مثل رویا، ناشناسه

مثل حس کردن و دیدن
عاشق منظره‌هایی
دشمن ساده و پاک
پرده‌ی پنجره‌هایی


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
کاش از اول می‌دونستم

تو کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می‌تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سـ*ـینه‌ی تو خوابه

تو خلیج سبزی
که عمیق اما زلاله
مثل آینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله

کاش از اول می‌دونستم
که تو صندوقچه قلبت
مرهمی داری برای
زحم این همیشه خسته

کاش از اول می‌دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برایِ
درای همیشه بسته

تو به قصه‌ها می‌مونی
ساده اما حیرت‌آور
شوق تکرار تو دارم
وقتی می‌رسم به آخر

تو پلی، پل رسیدن
روی گردابه تردید
منو رد می‌کنی از رود
منو می‌بری به خورشید

من از اونور شکستن
گنگ و بی‌رمق گذاشتم
تن به رویا‌ها سپرده
رفتم، از شفق گذاشتم

رفتم و رفتم و رفتم
سایه‌مو بردم و بردم
خسته بودم و شکسته
خودمو به شب سپردم

منو از شبم جدا کن
نمی‌خوام تو شب بمیرم
دوست دارم که پیش چشمات
بـ*ـو*سه ار خورشید بگیرم

دوست دارم که نوشدارو
واسه این شکسته باشی
تا دم مردن پناهِ
این غریبه خسته باشی


اشعار ایرج جنتی عطایی

 

*NiLOOFaR*

مدیر آزمایشی اقلیم جادوگران
مدیر آزمایشی
  
عضویت
25/3/23
ارسال ها
1,183
امتیاز واکنش
3,115
امتیاز
223
محل سکونت
دنیا خیال‌پردازی + Overthink
زمان حضور
59 روز 7 ساعت 48 دقیقه
هم غصه

بیا لـ*ـب وا ونیم تم غصه‌ی من
بیا بیدار کنیم خوابیده‌ها رد
بیا آشتی بدیم با قصه‌هامون
تمام دستای از هم جدا رو

بیا گلخونه کن ویرونه‌ها رو
که قمری جای زاغا رو بگیره
نمی‌خوام گلدون مادربزرگم
رو طاقچه از بوی غربت بمیره

فقلای خونی صندوقچه ما
هزارون سال گم کرده کلیده
بیا با قلبامون رستم بسازیم
که اون‌که دشمنه گ، دیو سفیده

بیا قفل و کلید رو مهربون کن
که سخته سوت و کورِ خونه‌هامون
بیا با دستای هم پل ببندیم
که رد شه قاصد از رودخونه‌هامون

اگر شب مثل زندون تنگ و تاره
کلی صبحمون تو دستای ماست
اگه امشب، شب مرگ ستاره‌‌ست
چراغ راهمون خورشید فردا‌ست


اشعار ایرج جنتی عطایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا