- عضویت
- 8/8/19
- ارسال ها
- 1,681
- امتیاز واکنش
- 15,271
- امتیاز
- 323
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
استانفورد که فکر این جایش را نکرده بود، رنگ از رخسارش پريد و الکس با لحن دستپاچه و عجولی توضيح داد:
-قربان آخه خیلی حالش بد بود، مرتب ناله میكرد و با نالههاش سر زندانبان رو درد میآورد! ما هم مجبور شدیم که...
به این جای حرفهایش که رسید، حرفش را خورد، لـ*ـبهایش را به هم فشرد و ساكت شد. چپچپ نگاهش كردم و از او پرسیدم:
-به نظر تو، من...
-قربان آخه خیلی حالش بد بود، مرتب ناله میكرد و با نالههاش سر زندانبان رو درد میآورد! ما هم مجبور شدیم که...
به این جای حرفهایش که رسید، حرفش را خورد، لـ*ـبهایش را به هم فشرد و ساكت شد. چپچپ نگاهش كردم و از او پرسیدم:
-به نظر تو، من...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
داستان کوتاه جنایت های نیویورکی (قتل تقریبا تصادفی) | نگار 1373 کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com