
- عضویت
- 16/8/19
- ارسال ها
- 3,661
- امتیاز واکنش
- 13,898
- امتیاز
- 348
- زمان حضور
- 79 روز 12 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
آقای لی وان سی (۹۶ ساله) و همسرش، خانم نگوین تی لوی (۸۸ ساله) در «هویی آن» در ویتنام زندگی میکنند. آنها در دهه ۳۰ میلادی عاشق هم شدند و بعد از ۱۰ سال ازدواج کردند. مدت کوتاهی بعد از ازدواجشان، کشور دوباره گرفتار جنگ شد. آقای سی به ارتش پیوست و اسیر دشمن شد. در این مدت خانم نگوین با عشق و درد فراوان در خانه ماند و هر روز انتظار همسرش را میکشید.
آقای سی در سال ۱۹۵۴ از میدان جنگ بازگشت و این زوج پس از سالها جدایی دوباره به هم پیوستند. از آن به بعد، آنها زندگیشان را با هم ساختند.
این زوج ۵ فرزند دارند و در یک روستای کوچک به نام «کوانگ نام» زندگی میکنند.
به راحتی میتوان فهمید که آنها یک زوج نادر هستند. آنها با خوشحالی در کنار یکدیگر زندگی کردند تا پیر شدند و با قدرت عشق بر همه مشکلات زندگی و ازدواج غلبه کردند. آنها مراقب یکدیگر بودند و از خوشبختی با یکدیگر لـ*ـذت میبردند.
ده سال پیش، حال آقای سی هنوز خوب بود. او هر روز بعدازظهر، سطلهای آب را برای آبیاری سبزیجات پر میکرد و میآورد و همسرش در کنار او مینشست و سبزیها را میچید. آنها یکدیگر را میخنداندند و حرفهای زیادی برای گفتن داشتند.
اخبار مربوط به آنها همه جا پخش شده بود. بازدیدکنندگان زیادی که برای بازدید از این شهر باستانی میآمدند، به آنها هم سر میزدند و عکس میگرفتند.
تا اینکه یک روز، خانم نگوین لیز خورد و استخوان پایش شکست. او نمیتوانست حرکت کند و همسرش از او مراقبت میکرد. اما متاسفانه، به خاطر کهولت سن و درد شکستگی استخوان، خانم نگوین در سن ۸۸ سالگی درگذشت.
آقای سی به خاطر از دست دادن همسرش، شریک زندگیش، درد و اندوه زیادی را تحمل کرد تا اینکه بیمار شد، از پا افتاد و به سختی میتوانست حرکت کند. با این حال هر روز به محراب خاطراتشان سر میزد و همیشه با همسرش صحبت میکرد.
بعد از مرگ خانم نگوین، تعداد بازدیدکنندگان هر روز کمتر و کمتر شد. آقای سی ماند و ناراحتی و زمزمه خاطرات و شادیهای گذشتهاش زیر لـ*ـب...
افراد کمی در زندگی خود به چنین عشق بزرگی دست مییابند. آنها زندگی میکردند تا یکدیگر را دوست بدارند و هنوز مثل روز اول احساس جوانی و عاشق بودن میکردند.
منبع:برترین ها
آقای سی در سال ۱۹۵۴ از میدان جنگ بازگشت و این زوج پس از سالها جدایی دوباره به هم پیوستند. از آن به بعد، آنها زندگیشان را با هم ساختند.


این زوج ۵ فرزند دارند و در یک روستای کوچک به نام «کوانگ نام» زندگی میکنند.



به راحتی میتوان فهمید که آنها یک زوج نادر هستند. آنها با خوشحالی در کنار یکدیگر زندگی کردند تا پیر شدند و با قدرت عشق بر همه مشکلات زندگی و ازدواج غلبه کردند. آنها مراقب یکدیگر بودند و از خوشبختی با یکدیگر لـ*ـذت میبردند.


ده سال پیش، حال آقای سی هنوز خوب بود. او هر روز بعدازظهر، سطلهای آب را برای آبیاری سبزیجات پر میکرد و میآورد و همسرش در کنار او مینشست و سبزیها را میچید. آنها یکدیگر را میخنداندند و حرفهای زیادی برای گفتن داشتند.


اخبار مربوط به آنها همه جا پخش شده بود. بازدیدکنندگان زیادی که برای بازدید از این شهر باستانی میآمدند، به آنها هم سر میزدند و عکس میگرفتند.


تا اینکه یک روز، خانم نگوین لیز خورد و استخوان پایش شکست. او نمیتوانست حرکت کند و همسرش از او مراقبت میکرد. اما متاسفانه، به خاطر کهولت سن و درد شکستگی استخوان، خانم نگوین در سن ۸۸ سالگی درگذشت.


آقای سی به خاطر از دست دادن همسرش، شریک زندگیش، درد و اندوه زیادی را تحمل کرد تا اینکه بیمار شد، از پا افتاد و به سختی میتوانست حرکت کند. با این حال هر روز به محراب خاطراتشان سر میزد و همیشه با همسرش صحبت میکرد.

بعد از مرگ خانم نگوین، تعداد بازدیدکنندگان هر روز کمتر و کمتر شد. آقای سی ماند و ناراحتی و زمزمه خاطرات و شادیهای گذشتهاش زیر لـ*ـب...

افراد کمی در زندگی خود به چنین عشق بزرگی دست مییابند. آنها زندگی میکردند تا یکدیگر را دوست بدارند و هنوز مثل روز اول احساس جوانی و عاشق بودن میکردند.
منبع:برترین ها
داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

آخرین ویرایش توسط مدیر: