خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,286
امتیاز واکنش
34,304
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع

به نام عشق!
داستانکِ کوفِ بور
نویسنده: Nirvana


داستانک کوف بور | Nirvana کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، Matiᴎɐ✼، ASaLi_Nh8ay و 8 نفر دیگر

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,286
امتیاز واکنش
34,304
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
روز سردی بود، به تهران سفر کرده بودم و منتظر قرار مهم کاری ای بودم، هوای سرد بهمن ماه سال 1330 آن چنان دلپذیر نبود! ساعت از دو ظهر گذشته بود ناشر انتشاراتی چشمه بر سر قرار نیامده بود، مستبد تر از این ها بودم که برایش صبر کنم! من با این همه دبدبه و کبکبه منتظر یک مرد یک لا قبای وقت نشناس در کافه ی معروف شهر، از آن سر دنیا به این سر دنیا، نمی ماندم! و ترجیح دادم قهوه ی تُرکم را مهمان خودم در هتل محبوبم باشم.
نوشیدن قهوه و خواندن کتاب های محبوب با جلدی تیره، از لذایذ زندگی بو! کتابی که افکار و عقاید را به چالش میکشید! به جمله ی عجیبی رسیدم که اخم هایم را درهم کشید: "آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باور نکردنی و احمقانه نیست؟" کتاب را برگرداندم و دستی به نام نویسنده ی ان کشیدم؛ حتی اسمش هم جا برای فکر کردن داشت! کتاب را بستم و پس از کمی برا استراحت به اتاقم باز گشتم، کتاب را گوشه ای از اتاق رها کردم و به خواب عمیقی فرو رفتم.
در انتشاراتی بدقول را باز کردم و با صلابت تمام پا به داخل گذاشتم، قفسه ی کتاب ها تا سقف ، انباشه شدن کتاب ها روی هم ، صدای دستگاه چاپ و ورق ها، همه چیز باعث سرگیجه ای شده بود که نگذاشت خم به ابرویم بیاورم، شاید اگر بدقولی نمیکردند دلم میخواست سال ها در آنجا بمانم و میان کتاب های قطور به زندگی فکر کنم! افسوس که نمیشد!
حرکت کردم و دستی به کتم کشیدم و دستم را در جیب شلوارم جا دادم، از همان آدم هایی بودم که خط اتوی لباس هایشان هندوانه را قاچ میکرد، بوی کاپیتان بلک
عطر همیشگی تنشان بود! قدمی به داخل گذاشتم و میان دو قفسه گم شدم همانطور جلو میرفتم تا بتوانم مسأول انتشاراتی را بیابم، اما هرچی بیشتر میرفتم بیشتر میان قفسه ها گم میشدم، شده بود مانند هزارتویی که برای یافتن راه خروج باید با ذکاوت بدوی و خودت را گم نکنی! کمی عجیب بود که نمیتوانستم خودم را بیابم، انگار که من از این هزار تو ترسیده بودم و این کمی سنگین برایم تمام شد، باز جمله ای از کتابی که دیشب خوانده بودم در ذهنم نقش بست و در سرم تکرار شد: " تنها مرگ است که دروغ نمیگوید!" انگاری این ذهن خیال بیخیال شدن نداشت...
صدای افتادن شئ ای مرا میخکوب کرد، به عقب برگشت و مردی کوتاه قد با موهای مشکی و کت شلوار شیکی به نیمرخ ایستاده بود و کتابی که افتاده بود را از زمین برداشت و به من نگاهی کرد و لبخندی زد، عینک گرد با فِرِم مبشکی رنگ ضخیم و سیبیل مربعی شکلی بالای لبهایش را در برگرفته بود، کرواتی که در جلیقه فرورفته بود و خوشتیپی مرد را به رخ میکشید ابرویی بالا انداختم و به سمتش حرکت کردم، قبل از اینکه دهن باز کنم کتاب محبوب دیشبی را روبرویم گرفت:
_کتابتون رو جاگذاشته بودید آقا!
کتابم را گرفتم و گفتم :
_ ممنون، عذر میخوام شما راه خروج رو بلدید؟مسئول اینجا هستید؟
با لبخند خاصی ادا کرد.
_خیر؛ نویسنده کتاب توی دستتون هستم!
طول میان دو قفسه رو قدم رو رفت و دست در پشت کمر گره کرد و شروع ب حرف زدن کرد.
_در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید اما افسوس، این شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستاره پرنده بود که بصورت یک زن یا فرشته بمن تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه، فقط یک ثانیه همه بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و بعظمت و شکوه آن پی بردم و بعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد !نه، نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگهدارم.
و صدایش هر لحظه دورتر شدو در قفسه گم شد و ناپدید شد و حال و روز من دست کمی از بیچارگی نداشت.
خواب زده و بی حالت روی تـ*ـخت نشستم و صدای خبر ناگوار مرگ نویسنده ی خواب امشبم، به علت مرگ در پاریس ، از رادیوی اتاق شنیده شد و من مردی بودم به وسعت خواب امشبم!


داستانک کوف بور | Nirvana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SelmA، Matiᴎɐ✼، M O B I N A و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا