- عضویت
- 16/8/19
- ارسال ها
- 3,661
- امتیاز واکنش
- 13,898
- امتیاز
- 348
- زمان حضور
- 79 روز 12 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
کرک داگلاس زاده ۹ دسامبر ۱۹۱۶، بازیگر، تهیه کننده، کارگردان و نویسنده آمریکایی است که یکی از آخرین بازماندگان دوران طلایی صنعت فیلمسازی بود که روز گذشته در ۱۰۳ سالگی بر اثر کهولت سن درگذشت.
پس از سپری کردن دوران کودکی فقیرانهای با پدر و مادری مهاجر و شش خواهر، وی با فیلم «عشق عجیب مارتا ایورس» (۱۹۴۶) با باربارا استنویک همبازی شد که این اولیه تجربه بازیگری اش بود. خیلی زود داگلاس در دهههای پنجاه و شصت تبدیل به ستاره باکس آفیس شد و به عنوان بازیگر اصلی درامهای جدی از جمله فیلمهای وسترن و جنگی شناخته شد. وی در طول دوران بازیگری اش در بیش از ۹۰ فیلم سینمایی ظاهر شد. داگلاس به سبک بازیگری انفجاری اش مشهور است.
از طریق محبوبیت کاراکتری که داگلاس در نقش اصلی فیلم «قهرمان» (۱۹۴۹) بازی کرد بود که تبدیل به یک ستاره بین المللی شد و اولین نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را بدست آورد. دیگر فیلمهایی که در اوایل دوران حرفهای اش بازی کرد عبارت بودند از: «مرد جوان با یک شیپور» (۱۹۵۰) که در مقابل لورن باکال و دوریس دی ایفای نقش کرد؛ «تک خال در حفره» (۱۹۵۱) در مقابل جان استرلینگ؛ و «یک داستان کارآگاهی» (۱۹۵۱). وی دومین نامزدی اسکارش را برای نقش دراماتیک فیلم «بد و زیبا» (۱۹۵۲) در مقابل لانا ترنر و سومین نامزدی اش را بخاطر بازی در نقش ونسان ونگوگ در فیلم «شور زندگی» (۱۹۵۶) بدست آورد.
در سال ۱۹۵۵ و کمپانی بریانا پروداکشنز را تأسیس کرد که فیلمهای متنوعی از «راههای افتخار» (۱۹۵۷) گرفته تا «اسپارتاکوس» (۱۹۶۰) را تولید کرد. در این دو فیلم، وی خودش نقش آفرینی کرد و با استنلی کوبریک که آن زمان کارگردان گمنامی بود همکاری نمود. داگلاس به از بین بردن "لیست سیاه هالیوود" کمک زیادی کرد، بدین ترتیب که از دالتون ترامبو خواست برای «اسپارتاکوس» تیتراژ رسمی روی پرده بنویسد. کرک در «شجاعان تنها هستند» (۱۹۶۲) که یک فیلم کالت کلاسیک محسوب میشود، و همچنین در «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴) در مقابل برت لنکستر که با او در هفت فیلم همبازی بوده، نقش آفرینی کرد و تهیه کنندگی آنها را نیز خودش انجام داد. در سال ۱۹۶۳، در تئاتر برادوی «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، داستانی که آن را خریده بود، و بعدها آنها را به پسرش مایکل داگلاس داد و تبدیل به یک فیلم برنده اسکار شد (با عنوان «دیوانه از قفس پرید» (۱۹۷۵))، درخشید.
به عنوان یک بازیگر و آدم خیر و نیکوکار، داگلاس سه نامزدی جایزه اسکار بدست آورد و یک اسکار برای دستاورد یک عمر از آن خود کرد و همچنین مدال آزادی ریاست جمهوری را نیز کسب کرد. به عنوان یک نویسنده، وی تابحال ده رمان و زندگی نامه نوشته است. در حال حاضر وی رتبه هفدهم لیست بزرگترین افسانههای سینمایی مرد سینمای کلاسیک هالیوود از سوی موسسه فیلم آمریکا (AFI) را در اختیار دارد و بالاترین رتبه افراد زنده آن لیست متعلق به خود اوست.
اگر بخواهیم دقیقتر و ریزتر به اوایل دوران زندگی داگلاس بپردازیم، باید بگوییم وی با نام بلاروسی ایسور دانیلویچ در امستردام نیویورک به دنیا آمد. کرک، پسر بریانا و هرشل دانیلویچ بود که والدینش مهاجرین منطقه چاووسی در امپراتوری روسیه (بلاروس امروزی) بودند. عمویش که زودتر از آنها به آمریکا مهاجرت کرده بود نام خانوادگی دمسکی را انتخاب کرده بود که خانواده آنها نیز از همان نام استفاده کرد. داگلاس با نام ایزی دمسکی بزرگ شد و در طول جنگ جهانی دوم بود که قبل از وارد شدن به نیروی دریایی ایالات متحده، بطور رسمی و قانونی نامش را به کرک داگلاس تغییر داد.
در زندگی نامهای که در سال ۱۹۸۸ با عنوان «پسر کهنه فروش» منتشر کرد، از دشواریهایی که او و والدین و شش خواهرش در سالهای اولیه زندگی شان در امستردام نیویورک تحمل میکردند، نوشته است: «پدرم، که در روسیه تاجر اسب بود، یک اسب و یک گاری کوچک خرید و کهنه فروش شد، لوازم کهنه، آهن و فلزات قراضه را به قیمت بسیار پایین میخرید... حتی در خیابان ایگل که فقیرنشینترین منطقه شهر بود و همه خانوادهها زندگی دشواری داشتند، کهنه فروشی پایینترین طبقه مردم بود و من پسر کهنه فروش بودم.»
کرک بزرگتر که شد به کارگردان آسیاب خوراکی میفروخت تا پول کافی برای خرید شیر و نان برای خانواده اش جمع کند. بعدها به پخش روزنامه پرداخت و در دوران جوانی به بیش از چهل شغل مختلف پرداخت تا اینکه بالاخره بازیگری را شروع کرد. وی زندگی کردن در خانوادهای با شش خواهر را خفه کننده تلقی میکرد و میگفت: «به شدت دلم میخواست از خانه بروم. به عبارتی گویی زیرم آتش روشن کرده بودند.» در دبیرستان پس از بازی در چند نمایش تئاتر، میدانست که دلش میخواهد یک بازیگر حرفهای شود. از آنجائیکه توانایی مالی کافی برای پرداخت شهریه دانشگاه را نداشت، با رئیس دانشگاه سنت لارنس صحبت کرد و کارنامه دبیرستانش را به او نشان داد. وی برای پرداخت شهریه دانشگاه وام گرفت که با کار نیمه وقت باغبانی و سرایداری اقساط این وام را پرداخت میکرد. کرک در تیم کشتی نیز عضو برجستهای بود و از طریق کشتی گرفتن در کارناوال تابستانی، پول در میآورد.
استعداد بازیگری داگلاس در آکادمی هنرهای دراماتیک واقع در شهر نیویورک سیتی کشف شد که باعث شد او بورس ویژهای دریافت نماید. یکی از همکلاسی هایش بتی جوان پرسک بود (که بعدها با نام لورن باکال مشهور شد) و در شروع حرفه بازیگری داگلاس نقش بسیار مهمی ایفا کرد. باکال از کرک خوشش میآمد و آنها مدتی با هم دوست بودند. یک همکلاسی دیگر او که دوست باکال بود، دایانا دیل نام داشت که بعدها همسر اول کرک شد. در مدت زمانی که با هم بودند، باکال دریافت که داگلاس هیچ پولی در بساط ندارد و حتی یک بار شب را در زندان گذرانده، چون جایی برای خوابیدن نداشته است.
حتی یک بار باکال کت عمویش را به داگلاس داد تا گرم شود. گاهی فقط برای اینکه بتواند او را ببیند، یکی از دوستانش یا مارش را به رستورانی که کرک در آن گارسونی میکرد میکشاند. داگلاس به او گفته بود آرزویش این است که روزی خانواده اش را به نیویورک بیاورد تا او را روی صحنه تئاتر ببینند. بعدها باکال میگفت که آن زمان آرزوی خودش این بوده که با او باشد، ولی ظاهراً کرک او را نمیخواسته، زیرا باکال زیادی برای او جوان بوده، هر چند که در دوستی با او چیزی کم نگذاشته بود. تفاوت سنی این دو هشت سال بیشتر نبود.
داگلاس از زمانی که در مهد کودک بود و شعر «سـ*ـینه سرخ بهاری» را خواند و تشویق شد، دلش میخواسته بازیگر شود. وی در سال ۱۹۴۱ یعنی مدت کوتاهی پس از آنکه این کشور وارد جنگ جهانی دوم شد، وارد نیروی دریایی ایالات متحده شد و افسر ارتباطات در مبارزات ضد زیر دریایی شد. در سال ۱۹۴۴ بود که به علت جراحات جنگی، از خدمت مرخص شد. در نوامبر ۱۹۴۳ با دایانا دیل ازدواج کرد. آنها صاحب دو پسر به نامهای مایکل، متولد ۱۹۴۴ و جوئل، متولد ۱۹۴۷ شدند و در سال ۱۹۵۱ از هم جدا شدند.
پس از پایان جنگ، داگلاس به نیویورک سیتی بازگشت و در رادیو، تئاتر و پیامهای بازرگانی کار پیدا کرد. در کار رادیو، وی در چند سریال رادیویی آبکی صداپیشگی کرد که حالا تجربه آن کارها را بسیار باارزش قلمداد میکند، زیرا مهارت استفاده از صدا برای یک بازیگر مهارت مهمی است و حالا افسوس میخورد که چرا همین راههایی که او رفته است دیگر برای افراد دیگر وجود ندارد. شروع بازی در صحنه تئاتر زمانی برایش رقم خورد که به جای ریچارد ویدمارک برای بازی در نمایش «ببوس و بگو» (۱۹۴۳) انتخاب شد که باعث شد نقشهای بعدی را بدست آورد.
داگلاس نقشه کشیده بود که بازیگر تئاتر شود، تا اینکه دوستش لورن باکال به او کمک کرد تا اولین نقش سینمایی اش را بدست آورد، بدین ترتیب که او را به هل والیس (کارگردان) که به دنبال بازیگر مرد مستعد جدیدی بود، معرفی کرد. فیلم والیس، «عشق عجیب مارتا ایورس» (۱۹۴۶) با باربارا استنویک، اولین حضور سینمایی داگلاس شد. وی نقش مرد جوان بی اعتماد به نفسی را بازی کرد که حسادت او را میخورد و زندگی اش تحت تسلط زن بی رحمی بود که از او چند سال بزرگتر بود. این آخرین باری بود که داگلاس نقش یک مرد ضعیف و بیچاره را بازی کرد. منتقدین ارزیابی کرده بودند که داگلاس در همان فیلم اولش، نشانههای "یک بازیگر طبیعی و ذاتی سینمایی" را از خود نشان داده است.
وجهه داگلاس به عنوان مردی سرسخت در هشتمین فیلمش یعنی «قهرمان» (۱۹۴۹) ساخته شد و استنلی کریمر او را برای بازی در نقش یک بوکسور خودخواه انتخاب کرد. با این حال با قبول این نقش، کرک شرط بندی کرده بود، زیرا باید پیشنهاد درخشیدن در فیلمی با بودجه بالا از ام جی ام، یعنی «گناهکار بزرگ» را رد میکرد که البته برایش سه برابر بیشتر دستمزد به همراه داشت.
ری دیدینگر، مورخ سینما، میگوید: «کرک فیلم «قهرمان» را یک ریسک بزرگ میدانست، که البته فرصتی استثنائی نیز بود... داگلاس این نقش را پذیرفت و قطعاً در آن درخشید.» فدریک رومانو، یک مورخ سینمایی دیگر بازی داگلاس در این فیلم را «بینهایت اوریجینال» خواند و گفت: «داگلاس روی رینگ تمرکز بسیار زیادی دارد. فوکوس شدید او روی حریفش بیننده را روی رینگ میآورد. شاید بهترین جلوه بازی او در این فیلم، نعرههای خاص و اخم و تخمش باشد... وی بیننده را متقاعد میکند که او روی این رینگ یک هدف بزرگ دارد.» داگلاس اولین نامزدی اسکارش را دریافت کرد و خود فیلم شش نامزدی در کل بدست آورد.
بعد از این فیلم بود که او تصمیم گرفت به عنوان یک ستاره به موفقیت دست یابد و به همین منظور میبایست با شدت و حدت بیشتری تلاش میکرد و بر کمرویی ذاتی اش غلبه میکرد و نقشهای قویتری انتخاب میکرد. بعدها در این باره میگفت: «فکر نمیکنم بدون غرورم بازیگر خوبی میشدم. من اصلاً علاقهای به این ندارم که بازیگر فروتنی باشم.» همان اوایل دوران بازیگری اش، داگلاس خصلت مستقل بودنش را ثابت کرد و حتی قراردادهای استودیویی اش را طوری تنظیم میکرد تا کنترل و تسلط کامل به پروژه هایش داشته باشد و در نهایت کمپانی فیلمسازی خودش را به نام بریانا پروداکشنز تأسیس نمود که نام این کمپانی از نام مادرش گرفته شده بود. در سال ۱۹۴۷ داگلاس فیلم «از درون گذشته» را ساخت. وی در این فیلم در کنار رابرت میچام و جین گریر نقش آفرینی کرد. در سال ۱۹۴۹ با نمایش «سه خواهر» وارد برادوی شد که تهیه کننده اش کاترین کورنل بود.
در دهههای پنجاه و شصت، داگلاس دیگر ستاره مسلم باکس آفیس بود و در مقابل هنرپیشههای زن پیشروی آن دوران بازی کرده بود. در اولین فیلم وسترنش، «در امتداد مرگ و زندگی» (۱۹۵۱) نقش یک افسر صلح مرزی را بازی کرد و خیلی زود با اسب سواری و بازی در نقش هفت تیرکشها آشنا شد و در چندین و چند وسترن نقش آفرینی کرد. وی فیلم «شجاعان تنها هستند» (۱۹۶۲) که در آن نقش کابویی را بازی میکند که با اصول خودش زندگی میکند، را فیلم محبوبش مینامد. این فیلم که فیلمنامه نویسش دالتون ترامبو است، مورد تحسین منتقدین نیز قرار گرفت، ولی در گیشه موفق نبود، چون بازاریابی و تبلیغات خوبی برایش نشده بود.
در سال ۱۹۵۰، داگلاس نقش ریک مارتین را در فیلم «مرد جوان با یک شیپور» بازی کرد که بر اساس رمانی به همین نام اثر دوروتی بیکر و با الهام از زندگی بیکس بیدربک، کورنت نواز جاز، ساخته شده بود. دوریس دی در نقش جو بازی کرده بود، زن جوانی که شیفته یک موزیسین جاز میشود. این درست بر عکس زندگی واقعی این دو بود، زیرا دوریس دی داگلاس را خودخواه و فیلم را بینهایت کسل کننده میخواند.
در سال ۱۹۵۱ بود که کرک در فیلم «تکخال در حفره» نقش گزارشگر روزنامهای را بازی کرد که به دنبال یه داستان بزرگ برای گزارش کردن بود. این فیلم اولین تجربه بیلی وایلدر به عنوان نویسنده و تهیه کننده بود. موضوع و داستان فیلم در آن برهه، جنجالی بود و مخاطب آمریکایی از آن خوشش نیامد. این فیلم در جشنواره فیلم ونیز جایزه بهترین فیلم خارجی را برد. البته محبوبیت آن در سالهای اخیر افزایش یافته و حتی در بعضی از نظرسنجیها آن را در لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ قرار داده اند. وودی آلن این فیلم را یکی از فیلمهای محبوبش خوانده است. به عنوان ستاره و قهرمان فیلم، شدت و حدت داگلاس در بازیگری در این فیلم تحسین شده است.
داگلاس در سال ۱۹۵۱ فیلم دیگری با عنوان «یک داستان کارآگاهی» بازی کرد که نامزد چهار جایزه اسکار از جمله اسکاری برای لی گرنت در اولین فیلمش شد. گرنت میگفت داگلاس "شگفت انگیز" بود، هم در بازی اش و هم خودش. وی یک ستاره بزرگ است. جذاب، خشن و حیرت انگیز. برای آماده شدن برای این نقش، وی چندین روز را در اداره پلیس نیویورک گذراند و حتی در بازجوییها شرکت میکرد.
در «بد و زیبا» (۱۹۵۲) یکی دیگر از سه فیلمی که نامزد جایزه اسکار شد، داگلاس نقش تهیه کننده فیلم یکدندهای را بازی میکند که از بازیگران، نویسندهها و کارگردانانش سوءاستفاده میکند و آنها را بازیچه دست خود قرار میدهد. باکال و دوریس دی در زندگی او دو نوع زن بسیار متفاوت از هم بودند. در «مرد جوانی با یک شیپور» (۱۹۵۰) وی نقش یک موزیسین جاز را بازی میکند و هوگی کارمایکل (آهنگساز-پیانیست) نقش مکمل را ایفا میکند تا به فیلم رئالیسم بیشتر بخشیده باشد و به داگلاس در ایفای نقش یک موزیسین کمک کند. در سال ۱۹۵۴ داگلاس در «اولیس» درخشید که از روی شعر حماسی هومر ساخته شده بود و سیلوانا مانگانو در نقش پنهلوپه و سیرس و آنتونی کوئین در نقش آنتینوس بازی کردند. ماریو کامرینی (کارگردان) و فرانکو بروساتی با هم فیلمنامه آن را نوشتند.
در «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» (۱۹۵۴) داگلاس نشان داد که علاوه بر نقشهای جدی و مصمم میتواند نقشهایی که مستلزم حالتی کمیک و سبکتر هستند را نیز به خوبی از آب درآورد. در این فیلم اقتباسی از رمان ژول ورن، وی نقش ملوانی خوشبین و ساده دل را بازی میکند که درست نقطه مقابل ناخدا نیموی کم حرف و متفکر است. این فیلم یکی از موفقترین فیلمهای اکشن-زنده والت دیزنی و یک فیلم بسیار موفق در گیشه بود. وی در فیلم وسترن «مردی بدون ستاره» و همچنین در «برای عشق یا پول» (۱۹۶۳) وی توانست کاراکترهای کمیک مشابهی را جان بخشد.
در اولین حضور تلویزیونی اش، داگلاس مهمان موزیکال (در نقش خودش) برنامه جک بنی (۱۹۵۴) شد. در سال ۱۹۵۵ وی کمپانی خودش را تأسیس کرد و برای این کار میبایست قراردادهایش با هل والیس و وارنر برادرز را فسخ میکرد. وی شروع به تهیه کنندگی و درخشیدن در فیلمهای خودش کرد که شامل «راههای افتخار»، «وایکینگ ها»، «اسپارتاکوس»، «شجاعان تنها هستند» و «هفت روز در ماه مه» میشد.
با آنکه «راههای افتخار» در گیشه موفق نبود، از آن زمان به بعد تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای ضد جنگ و یکی از اولین فیلمهای استنلی کوبریک کارگردان شد. داگلاس که زبان فرانسه را به روانی صحبت میکرد، در این فیلم نقش یک افسر فرانسوی مهربان را در طول جنگ جهانی اول بازی میکند که سعی میکند سه سرباز را از جوخه آتش نجات دهد. نمایش این فیلم تا سال ۱۹۷۶ در فرانسه ممنوع بود. قبل از آنکه تولید فیلم آغاز شود، داگلاس و کوبریک باید مشکلات مهمی را بین خودشان حل میکردند که یکی از آنها دوباره نویسی فیلمنامه توسط کوبریک بدون اطلاع دادن به داگلاس بود.
این منجر به اولین مشاجره جدی آنها شد طوری که داگلاس میگوید: «استنلی را به اتاقم خواستم. از عصبانیت سرش هوار میکشیدم. هر دشنامی که میدانستم نثارش کردم. من دستمزدم را بر اساس فیلمنامه اصلی و اولیه گرفته بودم، نه آن چرندیات! فیلمنامه را به آن سوی اتاق پرت کردم و گفتم: "یا با فیلمنامه اصلی این فیلم را میسازیم یا اصلاً این فیلم را نمیسازیم. " استنلی حتی پلک هم نزد. در نهایت با فیلمنامه اولیه فیلم را ساختیم. من معتقدم این فیلم یک فیلم کلاسیک و یکی از مهمترین فیلمهایی است که تابحال ساخته شده و حتی به نظر من مهمترین فیلمی که تابحال کوبریک ساخته است.»
داگلاس در فیلمهای بسیاری با نوآنسهای متفاوت، نقش مردان ارتشی را ایفا نموده است که از آن میان میتوان به «رابـ*ـطه فوق سری» (۱۹۵۷)، «شهر بی رحم» (۱۹۶۱)، «قلاب» (۱۹۶۳)، «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴)، «قهرمانان تلمارک» (۱۹۶۵)، «در مسیر زیانبار» (۱۹۶۵)، «سایه غول آسا بیفکن» (۱۹۶۶)، «پاریس میسوزد» (۱۹۶۶)، «شماره معکوس نهایی» (۱۹۸۰) و «زحل ۳» (۱۹۸۰) اشاره نمود. سبک بازیگری متمایز کرک داگلاس باعث شد که تبدیل به شخصیت محبوب مقلدین تلویزیونی از جمله فرانک گورشین، ریچ لیتل و دیوید فرای شود.
نقش او به عنوان ونسان ونگوگ در فیلم «شور زندگی» (۱۹۵۶) به کارگردانی وینسنت مینلی ساخته شده بر اساس کتاب پرفروش ایروینگ استون، بیشتر در فرانسه فیلمبرداری شد. داگلاس نه تنها از لحاظ ظاهری به ونگوگ بسیار شبیه بود، بلکه تلاطم درونی این نقاش را بهتر از بازیگر دیگری منتقل میکرد. بعضی از منتقدین بازی او را مشهورترین نمونه از نقش آفرینی «هنرمند زجر کشیده ای» میدانند که از طریق آثارش به دنبال یافتن آرامش از میان دردهای زندگی است.
داگلاس برای بازی در این نقش نامزد جایزه اسکار شد و همبازی اش، آنتونی کوئین، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد در نقش مکمل را برای ایفای نقش پل گوگن، دوست ونگوگ، بدست آورد. داگلاس یه جایزه گلدن گلوب برای این فیلم برد، با این حال مینلی گفته بود که داگلاس میبایست اسکار را میبرد: «کرک بازی متأثرکننده و به یاد ماندنیای از این نقاش ارائه داد، مردی با نیروی خلاقیت عظیم که از استرس عاطفی، ترس و وحشت دیوانگی سرچشمه میگرفت.» خود داگلاس بازی در نقش ونگوگ را تجربهای دردناک قلمداد میکرد: «نه تنها من به ونگوگ شباهت داشتم، بلکه درست همسن او بودم وقتی که خودکشی کرد.»
در سال ۱۹۶۰ داگلاس نقش اصلی فیلمی را بازی کرد که به زعم بسیاری، نقطه عطف حرفه او بود. وی اسپارتاکوس را در فیلم «اسپارتاکوس» جان بخشید، فیلمی که تیمی از بازیگرانی درخشان و ستاره داشت. وی تهیه کننده اجرایی این فیلم نیز بود که فقط هزینه تولید آن ۱۲ میلیون دلار بود و پرهزینهترین فیلمی بود که تا آن زمان ساخته شده بود. وی ابتدائاً آنتونی مان را برای کارگردانی انتخاب کرد، ولی خیلی زود او را با استنلی کوبریک که قبلاً در «راههای افتخار» با او همکاری کرده بود، جایگزینش کرد.
وقتی که فیلم اکران شد، داگلاس تمام قدردانی اش را از فیلمنامه نویس یعنی دالتون ترامبو که آن زمان در "لیست سیاه هالیوود" بود، کرد و بدین ترتیب به قرار گرفتن او در این لیست پایان داد. وی آن زمان در این باره گفته بود: «من بیش از ۸۵ فیلم ساخته ام، ولی تنها چیزی که تابحال به آن افتخار کرده ام، شکستن لیست سیاه است.» هر چند که تهیه کننده فیلم یعنی ادوارد لوئیس و خانواده دالتون ترامبو علناً این ادعای داگلاس را زیر سوال بردند. در فیلم «ترامبو» که در سال ۲۰۱۵ ساخته شد، نقش داگلاس را دین اوگورمن بازی میکند.
داگلاس حقوق مربوط به رمان «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» را از نویسنده اش، کن کیسی، خرید و در سال ۱۹۶۳ آن را تبدیل به تئاتری کرد که خودش در آن بازی کرد و به مدت ۵ ماه در برادوی اجرا شد. نقدهایی که بر آن صورت گرفت مختلط بودند. داگلاس حق تولید فیلم را نیز برای آن بدست آورد، ولی پس از گذشت یک دهه که نتوانست برایش تهیه کنندهای بیابد، حقوق ساخت فیلم آن را به پسرش مایکل داد. در سال ۱۹۷۵ نسخه سینمایی این کتاب توسط مایکل داگلاس و شول زائنتز با درخشش جک نیکولسون تهیه شد، زیرا آن زمان کرک برای کاراکتر این فیلم زیادی مسن بود. این فیلم که با عنوان «دیوانه از قفس پرید» در کشورمان مشهور است، برنده ۵ جایزه اسکار از جمله جایزهای برای نیکولسون شد.
داگلاس طی دهههای بعدی هفت فیلم با برت لنکستر: «تنها پیاده روی میکنم» (۱۹۴۸)، «جدال در اوکی کُرال» (۱۹۵۷)، «مرید شیطان» (۱۹۵۹)، «فهرست آدریان مسنجر» (۱۹۶۳)، «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴)، «پیروزی در انتبه» (۱۹۷۶) و «مردان سرسخت» (۱۹۸۶) همکاری کرد که باعث شد عموم مردم این تصور برایشان پیش آید که این دو یک تیم و زوجی جدانشدنی هستند. در این فیلمها همیشه داگلاس در سایه لنکستر قرار میگرفت و به استثنای «تنها پیاده روی میکنم» که در آن داگلاس نقش شرور فیلم را بازی میکرد، نقش هایشان کم و بیش به یک اندازه اهمیت داشت.
هر دوی آنها در یک دوره وارد هالیوود شدند و در چهارمین فیلمشان همبازی شدند، هر چند که داگلاس نقش مکمل را ایفا میکرد. هر دوی آنها بازیگر-تهیه کنندگانی شدند که در هالیوود به دنباله حرفههای مستقل بودند.
جان فرانکنهایمر که کارگردانی فیلم مهیج سـ*ـیاسی «هفت روز در ماه مه» در سال ۱۹۶۴ به عهده او بود، در گذشته میانه خوبی با لنکستر نداشت و اصلاً او را برای این فیلم نمیخواست. با این وجود داگلاس بر این باور بود که لنکستر برای این نقش مناسب است و بدین ترتیب بود که رنگینترین نقش به وی داده شد. بعدها داگلاس میگفت: «معلوم شد که برت لنکستر و من در این فیلم عالی بازی کردیم.»
در «سازش» (۱۹۶۹) درامی به کارگردانی الیا کازان، ساخته شده بر اساس رمانی از وی تحت همین نام، داگلاس نقش مدیر تبلیغاتی آشفتهای را در کنار فی داناوی ایفا کرد. با آنکه فیلم در گیشه موفق نبود و بیشتر نقدهای منفی از سوی منتقدین دریافت کرده بود، داناوی حس میکرد که نقدها عادلانه نبوده اند و بعدها در زندگی نامه اش نوشته بود: «من نمیتوانم درک کنم که چرا منتقدین بازی کرک را کوبیده بودند، زیرا به نظر من نقش آفرینی او در این فیلم شگفت انگیز بود. وی آدم باهوشی در حرفه بازیگری است و رویکردی عمل گرایانه نسبت به بازیگری دارد، طوری که باعث شد فلسفهای در من درباره بازیگری شکل بگیرد.»
بین سال ۱۹۷۰ و سال ۲۰۰۸، داگلاس نزدیک به ۴۰ فیلم ساخت و در برنامههای تلویزیونی مختلفی ظاهر شد. در سال ۱۹۷۰، وی در فیلم وسترن «مرد شیادی بود...» با هنری فوندا همبازی شد که تهیه کنندگی و کارگردانی این فیلم را جوزف ال. منکیویس به عهده داشت. در سال ۱۹۷۳ وی اولین فیلمش را با نام «اسکالاواگ» کارگردانی کرد. در سال ۱۹۷۳ نیز در نسخه موزیکال تلویزیونی «دکتر جکیل و آقای هاید» ظاهر شد.
برای فیلم «گروه مسلح» (۱۹۷۵) روی صندلی کارگردانی بازگشت که در آن در کنار بروس درن درخشید. در سال ۱۹۷۸ همراه با جان کاساویتس و ایمی ایروینگ در فیلم ترسناکی به نام «خشم» به کارگردانی برایان دی پالما ظاهر شد. در سال ۱۹۸۰ در «شمارش معکوس نهایی» درخشید که در آن فیلم نقش افسر فرمانده ناو هواپیمابر یو اس اس نیمیتز را بازی کرد که به زمان گذشته در سال ۱۹۴۱ و هنگام حمله به پرل هاربور سفر میکند. این فیلم را پسر پیتر داگلاس تهیه کرد. در سال ۱۹۸۲ وی در «مردی از رودخانه برفی» نقش آفرینی کرد که فیلمی استرالیایی بود که چندین و چند جایزه دریافت کرد و منتقدین آن را تحسین کردند. این آخرین همکاری داگلاس و لنکستر پس از چهل سال شراکت بود.
در سال ۱۹۸۶ وی همراه با آنجلا لنسبری در مراسم یادبود نیویورک فیلارمونیک به مناسب صدمین سالگرد مجسمه آزادی، مجری گری نمود. این سمفونی را زوبین مهنا رهبری نمود. در سال ۱۹۸۸ داگلاس در اقتباس تلویزیونی از «وارث باد» در مقابل جیسون روباردز و جین سیمونز قرار گرفت و این فیلم دو جایزه امی کسب کرد. در دهه نود داگلاس به درخشیدن در فیلمهای بلند ادامه داد که از میان آنها میتوان به «راز» در سال ۱۹۹۲ اشاره کرد که فیلمی تلویزیونی درباره یک پدربزرگ و نوه اش بود که هر دو با دیلکسی سر و کله میزدند. همان سال وی در کمدی «حریص» نقش عموی مایکل جی. فاکس را بازی کرد. در ویدئوی آهنگ «باغ الله» به خوانندگی دان هنلی نقش شیطان را ایفا کرد.
در سال ۱۹۹۶ پس از سکتهای شدید که قدرت تکلم را از او گرفت، داگلاس هنوز هم میخواست فیلم بسازد. وی سالها تحت درمان بود و در سال ۱۹۹۹ فیلم «الماس ها» را ساخت که در آن نقش مشت زدن پیری را بازی کرد که به تازگی سکته کرده بود. در این فیلم با دوست قدیمی اش یعنی لورن باکال همبازی بود.
در سال ۲۰۰۳، مایکل و جوئل داگلاس تهیه کنندگی فیلم «ارثی است» را انجام دادند که علاوه بر کرک، اعضای دیگر خانواده نیز، از جمله مایکل، پسر مایکل و همسر سابقش، دایانا دیل، در آن حضور داشتند. در مارس ۲۰۰۹، داگلاس شوی یک نفره زندگی نامهای «قبل از آنکه فراموش کنم» را در کالور سیتی کالیفرنیا ساخت. این فیلم تبدیل به مستندی شد که اولین بار در ژانویه ۲۰۱۰ به نمایش در آمد.
داگلاس دو بار ازدواج کرد که بار اول با دایانا دیل در نوامبر ۱۹۴۳ بود که در سال ۱۹۵۱ طلاق گرفتند و دو پسر به نامهای مایکل داگلاس (بازیگر) و جوئل داگلاس (تهیه کننده) داشتند و بار دوم در پاریس بود، یعنی زمانی که وی با آن بایدنز، در طول فیلمبرداری فیلم «شور زندگی» آشنا شد. این زوج در سال ۱۹۵۴ ازدواج کردند و در سال ۲۰۱۴ شصتمین سالگرد ازدواجشان را در بورلی هیلز جشن گرفتند. آنها دو پسر به نامهای پیتر (تهیه کننده) و اریک (بازیگر) دارند. اریک در سال ۲۰۰۴ به علت اوردوز الکل و دارو از دنیا رفت.
امور نیکوکارانه بخش زیادی از زندگی داگلاس را به خود اختصاص داده اند. وی و همسر دومش از طریق بنیاد خیریه خود میلیونها دلار برای امور نیکوکارانه اختصاص داده اند. آخرین کمکهای نیکوکارانه آنها بالغ بر ۲.۳ میلیون دلار به بیمارستان کودکان لس آنجلس جهت خرید ربات جراحی و همچنین وقف فلوشیپ کرک داگلاس در موسسه فیلم آمریکا بوده است. در اکتبر ۲۰۱۵ این زوج ۵ میلیون دلار دیگر به مرکز زنان لس آنجلس میشن بخشیدند تا حمایت ۱۵ دلاری خود در سه سال گذشته از این مرکز را تقویت کرده باشند. در سال ۲۰۱۵ داگلاس به هالیوود ریپورتر گفت که تعهد او به امور خیریه از دوران کودکی اش آغاز شد. وی شاهد آن بود که مادرش به دیگران غذا میداد با آنکه خودشان به این غذا احتیاج داشتند.
حقایقی درباره کرک داگلاس که شاید ندانید:
۱. کرک داگلاس را اغلب با صدای خاص و چال چانه اش میشناسیم. وی اغلب نقش مردان عصبانی و بانفوذ را بازی میکرد، کاراکترهایی که دوست داشتنی نبودند، ولی همیشه بیننده را تحت تأثیر قرار میدادند.
۲. در اکتبر ۱۹۹۷ وی از سوی مجله امپایر رتبه ۵۳ «۱۰۰ ستاره سینمایی برتر تمام دوران ها» را بدست آورد.
۳. در ژانویه ۱۹۹۶ سکتهای کرد که منجر به مشکل تکلم در او شد و طی سالها با گفتار درمانی توانست این مشکل را به تدریج حل کند.
۴. در روز هفدهم ژانویه ۱۹۸۱ از سوی جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده مدال ریاست جمهوری آزادی را دریافت کرد که برترین افتخاری است که یک شهروند آمریکایی میتواند به آن دست یابد.
۵. دو نقش برنده اسکار را رد کرد: یکی نقش لی ماروین در «کت بالو» (۱۹۶۵) بود و دیگری نقش ویلیام هولدن در فیلم «استالاگ ۱۷» (۱۹۵۳).
۶. وی چهار پسر به نامهای مایکل، اریک، جوئل و پیتر دارد.
۷. فقط با گفتن معادل انگلیسی «قهوه» در پایان یک پیام بازرگانی تلویزیونی ژاپنی در دهه هشتاد، ۵۰ هزار دلار گرفت.
۸. زبانهای آلمانی و فرانسه را به راحتی صحبت میکند.
۹. در فوریه ۱۹۹۱ از حادثه سقوط هلیکوپتر جان سالم به در برد که در این حادثه دیگر سرنشینان کشته شدند و او فقط کمرش آسیب دید.
۱۰. با مدرک زبان انگلیسی از دانشگاه سنت لارنس در کانتون نیویورک دانش آموخته شد و در سال ۱۹۳۹ ممتاز کلاسش شد.
۱۱. مدال افتخار دانشگاه کالیفرنیا را در تاریخ ۱۴ ژوئن ۲۰۰۲ طی مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان تئاتر، فیلم و تلویزیون دریافت نمود. دیگر دریافت کنندگان این مدال افتخار، جیمی کارتر و بیل کلینتون، رؤسای جمهوری
سابق ایالات متحده و همچنین لارنس الیویه و کارول برنت بازیگر بوده اند.
۱۲. وی پدرشوهر کاترین زتا-جونز است.
۱۳. در اصل قرار بود در فیلم «اولین خون» (۱۹۸۲) نقش سرهنگ سم تراتمن را بازی کند، ولی وی پروژه را ترک کرد، زیرا میخواست تغییرات اساسی در فیلمنامه اعمال شود. به خصوص اینکه جان رمبو به دست تراتمن کشته میشود، همانطور که این کاراکتر در نسخه رمان این فیلم کشته شد. نویسندگان قبول نکردند و در نهایت این نقش به ریچارد کرنا رسید.
۱۴. موسسه فیلم آمریکا در فهرست «۵۰ افسانه سینمایی برتر» خود، رتبه ۱۷ به او داد.
۱۵. در بسیاری از فیلم هایش از پاشنه مصنوعی استفاده میکرد تا قدش در فیلم بلندتر دیده شود. یک بار محض شوخی، برت لنکستر پاشنههای مصنوعی اش را در محل فیلمبرداری پیدا کرده و آنها را پنهان کرد که ظاهراً این بازیگر قد کوتاه را بینهایت خشمگین کرده بود.
۱۶. در اوت ۱۹۸۶ پس از بیهوش شدن در یک رستوران، برای قلبش پیس میکر (ضربان ساز) کار گذاشتند.
۱۷. در سال ۱۹۸۰ رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم کن بود.
۱۸. در سال ۱۹۷۰ عضو هیئت داوران جشنواره فیلم کن بود.
۱۹. در هشت فیلم با برت لنکستر همبازی بود: «تنها پیاده روی میکنم» (۱۹۴۷)، «جدال در اوکی کرال» (۱۹۵۷) و «مرید شیطان» (۱۹۵۹)، «فهرست آدریان مسنجر» (۱۹۶۳)، «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴)، «پیروزی در انتبه» (۱۹۷۶)، «مردان مرده چهارخانه نمیپوشند» (۱۹۸۲) و «مردان عاقل» (۱۹۸۶).
۲۰. در سال ۲۰۰۵ بر خلاف توصیه پزشکان، هر دو کاسه زانوانش را عوض کرد که البته عملش موفقیت آمیز بود.
۲۱. پس از آنکه پسرش مایکل از صحنه تئاتر «درخت تابستانی» اخراج شد، کرک کل سال تئاتر و حقوق فیلم آن را خریداری کرد و آن را به مایکل داد تا در آن نقش آفرینی کند.
۲۲. وی پدربزرگ هفت نوه به نامهای کامرون داگلاس، دیلان مایکل داگلاس، کاریس زتا داگلاس، (هر سه فرزندان مایکل)، کلسی داگلاس، تایلر داگلاس، رایان داگلاس و جیسون داگلاس (فرزندان پیتر) است.
۲۳. اگر به توصیه همسرش آن داگلاس نبود، در سال ۱۹۵۸ وی سواری جت شخصی مایک تاد (تهیه کننده) میشد که دچار حادثه شد و سقوط کرد و همه سرنشینانش کشته شدند. همسر تاد یعنی الیزابت تیلور (بازیگر) نیز قرار بود در این جت باشد، که به خاطر سرماخوردگی شدید سفرش لغو شده بود.
۲۴. در سال ۱۹۵۰ عادت کشیدن دو تا سه بسته سیگار در روز را ترک کرد. بعدها پدرش در سال ۱۹۵۵ در سن ۷۲ سالگی در اثر سرطان ریه درگذشت.
۲۵. در ژوئن ۲۰۰۴، در مراسم تشییع جنازه رونالد ریگان، رئیس جمهور سابق آمریکا، همراه با چارلتون هستون، تام سلک و آرنولد شوارتزنگر، فرماندار کالیفرنیا، شرکت نمود.
۲۶. در مراسم اکران نخست فیلم «غریزه اصلی» (۱۹۹۲) که پسرش مایکل در آن بازی کرده بود، حضور یافت.
۲۷. رئیس جمهور هری اس. ترومن، الگوی او بود.
۲۸. در فوریه ۱۹۶۰ ستارهای در پیاده روی مشاهیر بلوار هالیوود به او اهدا شد.
۲۹. او تا اواخر زندگیاش کاربر فعال اینترنت بود و در مای اسپیس حساب کاربری داشت.
۳۰. مربی بازیگری اش، گری کوپر بوده است.
نقل قولهای شخصی:
- «برای رسیدن به چیزهایی که میخواهید، باید به اندازه کافی شجاعت شکست خوردن را داشته باشید.»
- «من از فقر مطلق آمده ام، و چارهای جز پیشرفت و ترقی نداشتم.»
- «فیلم ساختن شکلی از خودشیفتگی است.»
- «مردم دائماً از روزهای قدیم حرف میزنند و میگویند که فیلمهای قدیمی فیلمهای بهتری بودند و بازیگران قدیمی مستعدتر بودند، ولی به نظر من اینطور نیست. تنها چیزی که درباره روزهای قدیم میتوانم بگویم این است که آن روزها دیگر گذشته اند.»
- «من همیشه به پسرانم میگویم که آنها مزیتهای به دنیا آمدن در فقر مطلق را تجربه نکرده اند.»
بازیگران درخشان تاریخ سینما (۴۴): کرک داگلاس
- «معتقدم نیمی از موفقیت در زندگی از تلاش برای یافتن آنچه واقعاً میخواهید انجام دهید میآید. بعد از آن باید جلو بروید و آن کار را انجام دهید.»
- «زندگی مثل فیلمنامه فیلمهای سینمایی و به همان اندازه پیش پا افتاده است. اگر داستان زندگی من را به من میدادند تا فیلمش را بسازم، حتماً آن را رد میکردم.»
- «اگر میخواهید مردی را بشناسید، از دیدن اینکه او با چه کسی ازدواج کرده، چیزهای زیادی درباره اش خواهید دانست.»
- «دوست دارم پسرانم از من بهتر باشند، زیرا این شکلی از ابدی شدن است.»
- «من چهار فیلم با جان وین بازی کردم، ما زوج عجیب و غریبی بودیم. زیرا او جمهوری خواه بود و من دمکرات و دائماً در حال بحث بودیم.»
- (در دسامبر ۲۰۰۶) «اسم من کرک داگلاس است. شاید مرا بشناسید. اگر مرا نمیشناسید، اسمم را در گوگل جستجو کنید. من یک ستاره سینمایی بودم. پدر مایکل داگلاس و پدرشوهر کاترین زتا-جونز هستم. امروز سالروز تولد نود سالگی ام است و پیامی برای جوانان آمریکا دارم. روز تولد نود سالگی روز ویژهای است. در مورد من، این روز ویژه نیست، بلکه معجزه آسا است، زیرا من از جنگ جهانی دوم، یک حادثه سقوط هلیکوپتر، یک سکته و جراحی دو کاسه زانوهایم، زنده بیرون آمده ام. رسم بر این است که کسی که تولدش است، کنار کیک تولدش میایستد و یک آرزوی قلبی برای آینده اش میکند و سپس شمعهای روی کیک را فوت میکند.
- من این رسم را به مدت ۸۹ سال اجرا کردم، ولی در روز تولد ۹۰ سالگی ام، تصمیم گرفتم رسم شکنی کرده و به جای آرزوی قلبی، میخواهم آرزویم برای کل دنیا را به زبان آورم. بیایید با واقعیت روبرو شویم: دنیا بسیار آشفته شده است و شما وارث آن هستید. نسل جدید جلوتر از دیگران قرار دارد. شما گروهی هستید که با مشکلات متعددی از جمله فقر، گرم شدن جهان، نسل کشی، ایدز و بمب گذاران انتحاری و ... روبرو هستید. این مشکلات وجود دارند و دنیا در مقابل آنها سکوت اختیار کرده است. ما کار زیادی برای حل این مشکلات نکرده ایم. حالا این دنیا را به شما واگذار میکنیم. باید آن را درست کنید، زیرا این وضعیت غیر قابل تحمل است.
- باید شورش کنید، حرفتان را بزنید، بنویسید، رأی دهید، و به مردم و دنیایی که در آن زندگی میکنید، اهمیت دهید. ما در بهترین کشور دنیا زندگی میکنیم. میدانم، والدین من مهاجرین روس بوده اند. آمریکا کشوری است که "همه"، علیرغم نژاد، دین یا سن شان شانس دارند. من این شانس را داشته ام. شما نسلی هستید که بیشترین ضربه را میخورید و نسلی هستید که میتوانید تغییر ایجاد کنید. من عاشق این کشورم، زیرا از فقر آمده ام. توانسته ام وارد دانشگاه شوم و بازیگری را حرفه خود سازم، رشتهای که آن را دوست دارم.
- در این کشور هیچ ضمانتی وجود ندارد که شما حتماً موفق خواهید شد. ولی همیشه شانس موفق شدن را دارید. هیچ چیز نباید مانع موفقیت شما شود. باید کاری کنید که چیزی سر راه پیروزی شما قرار نگیرد. وقتی شمع هایم را فوت میکنم... شاید خیلی زمان ببرد...، ولی آن لحظه به شما فکر میکنم.»
پس از سپری کردن دوران کودکی فقیرانهای با پدر و مادری مهاجر و شش خواهر، وی با فیلم «عشق عجیب مارتا ایورس» (۱۹۴۶) با باربارا استنویک همبازی شد که این اولیه تجربه بازیگری اش بود. خیلی زود داگلاس در دهههای پنجاه و شصت تبدیل به ستاره باکس آفیس شد و به عنوان بازیگر اصلی درامهای جدی از جمله فیلمهای وسترن و جنگی شناخته شد. وی در طول دوران بازیگری اش در بیش از ۹۰ فیلم سینمایی ظاهر شد. داگلاس به سبک بازیگری انفجاری اش مشهور است.
از طریق محبوبیت کاراکتری که داگلاس در نقش اصلی فیلم «قهرمان» (۱۹۴۹) بازی کرد بود که تبدیل به یک ستاره بین المللی شد و اولین نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را بدست آورد. دیگر فیلمهایی که در اوایل دوران حرفهای اش بازی کرد عبارت بودند از: «مرد جوان با یک شیپور» (۱۹۵۰) که در مقابل لورن باکال و دوریس دی ایفای نقش کرد؛ «تک خال در حفره» (۱۹۵۱) در مقابل جان استرلینگ؛ و «یک داستان کارآگاهی» (۱۹۵۱). وی دومین نامزدی اسکارش را برای نقش دراماتیک فیلم «بد و زیبا» (۱۹۵۲) در مقابل لانا ترنر و سومین نامزدی اش را بخاطر بازی در نقش ونسان ونگوگ در فیلم «شور زندگی» (۱۹۵۶) بدست آورد.
در سال ۱۹۵۵ و کمپانی بریانا پروداکشنز را تأسیس کرد که فیلمهای متنوعی از «راههای افتخار» (۱۹۵۷) گرفته تا «اسپارتاکوس» (۱۹۶۰) را تولید کرد. در این دو فیلم، وی خودش نقش آفرینی کرد و با استنلی کوبریک که آن زمان کارگردان گمنامی بود همکاری نمود. داگلاس به از بین بردن "لیست سیاه هالیوود" کمک زیادی کرد، بدین ترتیب که از دالتون ترامبو خواست برای «اسپارتاکوس» تیتراژ رسمی روی پرده بنویسد. کرک در «شجاعان تنها هستند» (۱۹۶۲) که یک فیلم کالت کلاسیک محسوب میشود، و همچنین در «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴) در مقابل برت لنکستر که با او در هفت فیلم همبازی بوده، نقش آفرینی کرد و تهیه کنندگی آنها را نیز خودش انجام داد. در سال ۱۹۶۳، در تئاتر برادوی «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، داستانی که آن را خریده بود، و بعدها آنها را به پسرش مایکل داگلاس داد و تبدیل به یک فیلم برنده اسکار شد (با عنوان «دیوانه از قفس پرید» (۱۹۷۵))، درخشید.
به عنوان یک بازیگر و آدم خیر و نیکوکار، داگلاس سه نامزدی جایزه اسکار بدست آورد و یک اسکار برای دستاورد یک عمر از آن خود کرد و همچنین مدال آزادی ریاست جمهوری را نیز کسب کرد. به عنوان یک نویسنده، وی تابحال ده رمان و زندگی نامه نوشته است. در حال حاضر وی رتبه هفدهم لیست بزرگترین افسانههای سینمایی مرد سینمای کلاسیک هالیوود از سوی موسسه فیلم آمریکا (AFI) را در اختیار دارد و بالاترین رتبه افراد زنده آن لیست متعلق به خود اوست.
اگر بخواهیم دقیقتر و ریزتر به اوایل دوران زندگی داگلاس بپردازیم، باید بگوییم وی با نام بلاروسی ایسور دانیلویچ در امستردام نیویورک به دنیا آمد. کرک، پسر بریانا و هرشل دانیلویچ بود که والدینش مهاجرین منطقه چاووسی در امپراتوری روسیه (بلاروس امروزی) بودند. عمویش که زودتر از آنها به آمریکا مهاجرت کرده بود نام خانوادگی دمسکی را انتخاب کرده بود که خانواده آنها نیز از همان نام استفاده کرد. داگلاس با نام ایزی دمسکی بزرگ شد و در طول جنگ جهانی دوم بود که قبل از وارد شدن به نیروی دریایی ایالات متحده، بطور رسمی و قانونی نامش را به کرک داگلاس تغییر داد.
در زندگی نامهای که در سال ۱۹۸۸ با عنوان «پسر کهنه فروش» منتشر کرد، از دشواریهایی که او و والدین و شش خواهرش در سالهای اولیه زندگی شان در امستردام نیویورک تحمل میکردند، نوشته است: «پدرم، که در روسیه تاجر اسب بود، یک اسب و یک گاری کوچک خرید و کهنه فروش شد، لوازم کهنه، آهن و فلزات قراضه را به قیمت بسیار پایین میخرید... حتی در خیابان ایگل که فقیرنشینترین منطقه شهر بود و همه خانوادهها زندگی دشواری داشتند، کهنه فروشی پایینترین طبقه مردم بود و من پسر کهنه فروش بودم.»
کرک بزرگتر که شد به کارگردان آسیاب خوراکی میفروخت تا پول کافی برای خرید شیر و نان برای خانواده اش جمع کند. بعدها به پخش روزنامه پرداخت و در دوران جوانی به بیش از چهل شغل مختلف پرداخت تا اینکه بالاخره بازیگری را شروع کرد. وی زندگی کردن در خانوادهای با شش خواهر را خفه کننده تلقی میکرد و میگفت: «به شدت دلم میخواست از خانه بروم. به عبارتی گویی زیرم آتش روشن کرده بودند.» در دبیرستان پس از بازی در چند نمایش تئاتر، میدانست که دلش میخواهد یک بازیگر حرفهای شود. از آنجائیکه توانایی مالی کافی برای پرداخت شهریه دانشگاه را نداشت، با رئیس دانشگاه سنت لارنس صحبت کرد و کارنامه دبیرستانش را به او نشان داد. وی برای پرداخت شهریه دانشگاه وام گرفت که با کار نیمه وقت باغبانی و سرایداری اقساط این وام را پرداخت میکرد. کرک در تیم کشتی نیز عضو برجستهای بود و از طریق کشتی گرفتن در کارناوال تابستانی، پول در میآورد.
استعداد بازیگری داگلاس در آکادمی هنرهای دراماتیک واقع در شهر نیویورک سیتی کشف شد که باعث شد او بورس ویژهای دریافت نماید. یکی از همکلاسی هایش بتی جوان پرسک بود (که بعدها با نام لورن باکال مشهور شد) و در شروع حرفه بازیگری داگلاس نقش بسیار مهمی ایفا کرد. باکال از کرک خوشش میآمد و آنها مدتی با هم دوست بودند. یک همکلاسی دیگر او که دوست باکال بود، دایانا دیل نام داشت که بعدها همسر اول کرک شد. در مدت زمانی که با هم بودند، باکال دریافت که داگلاس هیچ پولی در بساط ندارد و حتی یک بار شب را در زندان گذرانده، چون جایی برای خوابیدن نداشته است.
حتی یک بار باکال کت عمویش را به داگلاس داد تا گرم شود. گاهی فقط برای اینکه بتواند او را ببیند، یکی از دوستانش یا مارش را به رستورانی که کرک در آن گارسونی میکرد میکشاند. داگلاس به او گفته بود آرزویش این است که روزی خانواده اش را به نیویورک بیاورد تا او را روی صحنه تئاتر ببینند. بعدها باکال میگفت که آن زمان آرزوی خودش این بوده که با او باشد، ولی ظاهراً کرک او را نمیخواسته، زیرا باکال زیادی برای او جوان بوده، هر چند که در دوستی با او چیزی کم نگذاشته بود. تفاوت سنی این دو هشت سال بیشتر نبود.
داگلاس از زمانی که در مهد کودک بود و شعر «سـ*ـینه سرخ بهاری» را خواند و تشویق شد، دلش میخواسته بازیگر شود. وی در سال ۱۹۴۱ یعنی مدت کوتاهی پس از آنکه این کشور وارد جنگ جهانی دوم شد، وارد نیروی دریایی ایالات متحده شد و افسر ارتباطات در مبارزات ضد زیر دریایی شد. در سال ۱۹۴۴ بود که به علت جراحات جنگی، از خدمت مرخص شد. در نوامبر ۱۹۴۳ با دایانا دیل ازدواج کرد. آنها صاحب دو پسر به نامهای مایکل، متولد ۱۹۴۴ و جوئل، متولد ۱۹۴۷ شدند و در سال ۱۹۵۱ از هم جدا شدند.
پس از پایان جنگ، داگلاس به نیویورک سیتی بازگشت و در رادیو، تئاتر و پیامهای بازرگانی کار پیدا کرد. در کار رادیو، وی در چند سریال رادیویی آبکی صداپیشگی کرد که حالا تجربه آن کارها را بسیار باارزش قلمداد میکند، زیرا مهارت استفاده از صدا برای یک بازیگر مهارت مهمی است و حالا افسوس میخورد که چرا همین راههایی که او رفته است دیگر برای افراد دیگر وجود ندارد. شروع بازی در صحنه تئاتر زمانی برایش رقم خورد که به جای ریچارد ویدمارک برای بازی در نمایش «ببوس و بگو» (۱۹۴۳) انتخاب شد که باعث شد نقشهای بعدی را بدست آورد.
داگلاس نقشه کشیده بود که بازیگر تئاتر شود، تا اینکه دوستش لورن باکال به او کمک کرد تا اولین نقش سینمایی اش را بدست آورد، بدین ترتیب که او را به هل والیس (کارگردان) که به دنبال بازیگر مرد مستعد جدیدی بود، معرفی کرد. فیلم والیس، «عشق عجیب مارتا ایورس» (۱۹۴۶) با باربارا استنویک، اولین حضور سینمایی داگلاس شد. وی نقش مرد جوان بی اعتماد به نفسی را بازی کرد که حسادت او را میخورد و زندگی اش تحت تسلط زن بی رحمی بود که از او چند سال بزرگتر بود. این آخرین باری بود که داگلاس نقش یک مرد ضعیف و بیچاره را بازی کرد. منتقدین ارزیابی کرده بودند که داگلاس در همان فیلم اولش، نشانههای "یک بازیگر طبیعی و ذاتی سینمایی" را از خود نشان داده است.
وجهه داگلاس به عنوان مردی سرسخت در هشتمین فیلمش یعنی «قهرمان» (۱۹۴۹) ساخته شد و استنلی کریمر او را برای بازی در نقش یک بوکسور خودخواه انتخاب کرد. با این حال با قبول این نقش، کرک شرط بندی کرده بود، زیرا باید پیشنهاد درخشیدن در فیلمی با بودجه بالا از ام جی ام، یعنی «گناهکار بزرگ» را رد میکرد که البته برایش سه برابر بیشتر دستمزد به همراه داشت.
ری دیدینگر، مورخ سینما، میگوید: «کرک فیلم «قهرمان» را یک ریسک بزرگ میدانست، که البته فرصتی استثنائی نیز بود... داگلاس این نقش را پذیرفت و قطعاً در آن درخشید.» فدریک رومانو، یک مورخ سینمایی دیگر بازی داگلاس در این فیلم را «بینهایت اوریجینال» خواند و گفت: «داگلاس روی رینگ تمرکز بسیار زیادی دارد. فوکوس شدید او روی حریفش بیننده را روی رینگ میآورد. شاید بهترین جلوه بازی او در این فیلم، نعرههای خاص و اخم و تخمش باشد... وی بیننده را متقاعد میکند که او روی این رینگ یک هدف بزرگ دارد.» داگلاس اولین نامزدی اسکارش را دریافت کرد و خود فیلم شش نامزدی در کل بدست آورد.
بعد از این فیلم بود که او تصمیم گرفت به عنوان یک ستاره به موفقیت دست یابد و به همین منظور میبایست با شدت و حدت بیشتری تلاش میکرد و بر کمرویی ذاتی اش غلبه میکرد و نقشهای قویتری انتخاب میکرد. بعدها در این باره میگفت: «فکر نمیکنم بدون غرورم بازیگر خوبی میشدم. من اصلاً علاقهای به این ندارم که بازیگر فروتنی باشم.» همان اوایل دوران بازیگری اش، داگلاس خصلت مستقل بودنش را ثابت کرد و حتی قراردادهای استودیویی اش را طوری تنظیم میکرد تا کنترل و تسلط کامل به پروژه هایش داشته باشد و در نهایت کمپانی فیلمسازی خودش را به نام بریانا پروداکشنز تأسیس نمود که نام این کمپانی از نام مادرش گرفته شده بود. در سال ۱۹۴۷ داگلاس فیلم «از درون گذشته» را ساخت. وی در این فیلم در کنار رابرت میچام و جین گریر نقش آفرینی کرد. در سال ۱۹۴۹ با نمایش «سه خواهر» وارد برادوی شد که تهیه کننده اش کاترین کورنل بود.
در دهههای پنجاه و شصت، داگلاس دیگر ستاره مسلم باکس آفیس بود و در مقابل هنرپیشههای زن پیشروی آن دوران بازی کرده بود. در اولین فیلم وسترنش، «در امتداد مرگ و زندگی» (۱۹۵۱) نقش یک افسر صلح مرزی را بازی کرد و خیلی زود با اسب سواری و بازی در نقش هفت تیرکشها آشنا شد و در چندین و چند وسترن نقش آفرینی کرد. وی فیلم «شجاعان تنها هستند» (۱۹۶۲) که در آن نقش کابویی را بازی میکند که با اصول خودش زندگی میکند، را فیلم محبوبش مینامد. این فیلم که فیلمنامه نویسش دالتون ترامبو است، مورد تحسین منتقدین نیز قرار گرفت، ولی در گیشه موفق نبود، چون بازاریابی و تبلیغات خوبی برایش نشده بود.
در سال ۱۹۵۰، داگلاس نقش ریک مارتین را در فیلم «مرد جوان با یک شیپور» بازی کرد که بر اساس رمانی به همین نام اثر دوروتی بیکر و با الهام از زندگی بیکس بیدربک، کورنت نواز جاز، ساخته شده بود. دوریس دی در نقش جو بازی کرده بود، زن جوانی که شیفته یک موزیسین جاز میشود. این درست بر عکس زندگی واقعی این دو بود، زیرا دوریس دی داگلاس را خودخواه و فیلم را بینهایت کسل کننده میخواند.
در سال ۱۹۵۱ بود که کرک در فیلم «تکخال در حفره» نقش گزارشگر روزنامهای را بازی کرد که به دنبال یه داستان بزرگ برای گزارش کردن بود. این فیلم اولین تجربه بیلی وایلدر به عنوان نویسنده و تهیه کننده بود. موضوع و داستان فیلم در آن برهه، جنجالی بود و مخاطب آمریکایی از آن خوشش نیامد. این فیلم در جشنواره فیلم ونیز جایزه بهترین فیلم خارجی را برد. البته محبوبیت آن در سالهای اخیر افزایش یافته و حتی در بعضی از نظرسنجیها آن را در لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ قرار داده اند. وودی آلن این فیلم را یکی از فیلمهای محبوبش خوانده است. به عنوان ستاره و قهرمان فیلم، شدت و حدت داگلاس در بازیگری در این فیلم تحسین شده است.
داگلاس در سال ۱۹۵۱ فیلم دیگری با عنوان «یک داستان کارآگاهی» بازی کرد که نامزد چهار جایزه اسکار از جمله اسکاری برای لی گرنت در اولین فیلمش شد. گرنت میگفت داگلاس "شگفت انگیز" بود، هم در بازی اش و هم خودش. وی یک ستاره بزرگ است. جذاب، خشن و حیرت انگیز. برای آماده شدن برای این نقش، وی چندین روز را در اداره پلیس نیویورک گذراند و حتی در بازجوییها شرکت میکرد.
در «بد و زیبا» (۱۹۵۲) یکی دیگر از سه فیلمی که نامزد جایزه اسکار شد، داگلاس نقش تهیه کننده فیلم یکدندهای را بازی میکند که از بازیگران، نویسندهها و کارگردانانش سوءاستفاده میکند و آنها را بازیچه دست خود قرار میدهد. باکال و دوریس دی در زندگی او دو نوع زن بسیار متفاوت از هم بودند. در «مرد جوانی با یک شیپور» (۱۹۵۰) وی نقش یک موزیسین جاز را بازی میکند و هوگی کارمایکل (آهنگساز-پیانیست) نقش مکمل را ایفا میکند تا به فیلم رئالیسم بیشتر بخشیده باشد و به داگلاس در ایفای نقش یک موزیسین کمک کند. در سال ۱۹۵۴ داگلاس در «اولیس» درخشید که از روی شعر حماسی هومر ساخته شده بود و سیلوانا مانگانو در نقش پنهلوپه و سیرس و آنتونی کوئین در نقش آنتینوس بازی کردند. ماریو کامرینی (کارگردان) و فرانکو بروساتی با هم فیلمنامه آن را نوشتند.
در «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» (۱۹۵۴) داگلاس نشان داد که علاوه بر نقشهای جدی و مصمم میتواند نقشهایی که مستلزم حالتی کمیک و سبکتر هستند را نیز به خوبی از آب درآورد. در این فیلم اقتباسی از رمان ژول ورن، وی نقش ملوانی خوشبین و ساده دل را بازی میکند که درست نقطه مقابل ناخدا نیموی کم حرف و متفکر است. این فیلم یکی از موفقترین فیلمهای اکشن-زنده والت دیزنی و یک فیلم بسیار موفق در گیشه بود. وی در فیلم وسترن «مردی بدون ستاره» و همچنین در «برای عشق یا پول» (۱۹۶۳) وی توانست کاراکترهای کمیک مشابهی را جان بخشد.
در اولین حضور تلویزیونی اش، داگلاس مهمان موزیکال (در نقش خودش) برنامه جک بنی (۱۹۵۴) شد. در سال ۱۹۵۵ وی کمپانی خودش را تأسیس کرد و برای این کار میبایست قراردادهایش با هل والیس و وارنر برادرز را فسخ میکرد. وی شروع به تهیه کنندگی و درخشیدن در فیلمهای خودش کرد که شامل «راههای افتخار»، «وایکینگ ها»، «اسپارتاکوس»، «شجاعان تنها هستند» و «هفت روز در ماه مه» میشد.
با آنکه «راههای افتخار» در گیشه موفق نبود، از آن زمان به بعد تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای ضد جنگ و یکی از اولین فیلمهای استنلی کوبریک کارگردان شد. داگلاس که زبان فرانسه را به روانی صحبت میکرد، در این فیلم نقش یک افسر فرانسوی مهربان را در طول جنگ جهانی اول بازی میکند که سعی میکند سه سرباز را از جوخه آتش نجات دهد. نمایش این فیلم تا سال ۱۹۷۶ در فرانسه ممنوع بود. قبل از آنکه تولید فیلم آغاز شود، داگلاس و کوبریک باید مشکلات مهمی را بین خودشان حل میکردند که یکی از آنها دوباره نویسی فیلمنامه توسط کوبریک بدون اطلاع دادن به داگلاس بود.
این منجر به اولین مشاجره جدی آنها شد طوری که داگلاس میگوید: «استنلی را به اتاقم خواستم. از عصبانیت سرش هوار میکشیدم. هر دشنامی که میدانستم نثارش کردم. من دستمزدم را بر اساس فیلمنامه اصلی و اولیه گرفته بودم، نه آن چرندیات! فیلمنامه را به آن سوی اتاق پرت کردم و گفتم: "یا با فیلمنامه اصلی این فیلم را میسازیم یا اصلاً این فیلم را نمیسازیم. " استنلی حتی پلک هم نزد. در نهایت با فیلمنامه اولیه فیلم را ساختیم. من معتقدم این فیلم یک فیلم کلاسیک و یکی از مهمترین فیلمهایی است که تابحال ساخته شده و حتی به نظر من مهمترین فیلمی که تابحال کوبریک ساخته است.»
داگلاس در فیلمهای بسیاری با نوآنسهای متفاوت، نقش مردان ارتشی را ایفا نموده است که از آن میان میتوان به «رابـ*ـطه فوق سری» (۱۹۵۷)، «شهر بی رحم» (۱۹۶۱)، «قلاب» (۱۹۶۳)، «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴)، «قهرمانان تلمارک» (۱۹۶۵)، «در مسیر زیانبار» (۱۹۶۵)، «سایه غول آسا بیفکن» (۱۹۶۶)، «پاریس میسوزد» (۱۹۶۶)، «شماره معکوس نهایی» (۱۹۸۰) و «زحل ۳» (۱۹۸۰) اشاره نمود. سبک بازیگری متمایز کرک داگلاس باعث شد که تبدیل به شخصیت محبوب مقلدین تلویزیونی از جمله فرانک گورشین، ریچ لیتل و دیوید فرای شود.
نقش او به عنوان ونسان ونگوگ در فیلم «شور زندگی» (۱۹۵۶) به کارگردانی وینسنت مینلی ساخته شده بر اساس کتاب پرفروش ایروینگ استون، بیشتر در فرانسه فیلمبرداری شد. داگلاس نه تنها از لحاظ ظاهری به ونگوگ بسیار شبیه بود، بلکه تلاطم درونی این نقاش را بهتر از بازیگر دیگری منتقل میکرد. بعضی از منتقدین بازی او را مشهورترین نمونه از نقش آفرینی «هنرمند زجر کشیده ای» میدانند که از طریق آثارش به دنبال یافتن آرامش از میان دردهای زندگی است.
داگلاس برای بازی در این نقش نامزد جایزه اسکار شد و همبازی اش، آنتونی کوئین، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد در نقش مکمل را برای ایفای نقش پل گوگن، دوست ونگوگ، بدست آورد. داگلاس یه جایزه گلدن گلوب برای این فیلم برد، با این حال مینلی گفته بود که داگلاس میبایست اسکار را میبرد: «کرک بازی متأثرکننده و به یاد ماندنیای از این نقاش ارائه داد، مردی با نیروی خلاقیت عظیم که از استرس عاطفی، ترس و وحشت دیوانگی سرچشمه میگرفت.» خود داگلاس بازی در نقش ونگوگ را تجربهای دردناک قلمداد میکرد: «نه تنها من به ونگوگ شباهت داشتم، بلکه درست همسن او بودم وقتی که خودکشی کرد.»
در سال ۱۹۶۰ داگلاس نقش اصلی فیلمی را بازی کرد که به زعم بسیاری، نقطه عطف حرفه او بود. وی اسپارتاکوس را در فیلم «اسپارتاکوس» جان بخشید، فیلمی که تیمی از بازیگرانی درخشان و ستاره داشت. وی تهیه کننده اجرایی این فیلم نیز بود که فقط هزینه تولید آن ۱۲ میلیون دلار بود و پرهزینهترین فیلمی بود که تا آن زمان ساخته شده بود. وی ابتدائاً آنتونی مان را برای کارگردانی انتخاب کرد، ولی خیلی زود او را با استنلی کوبریک که قبلاً در «راههای افتخار» با او همکاری کرده بود، جایگزینش کرد.
وقتی که فیلم اکران شد، داگلاس تمام قدردانی اش را از فیلمنامه نویس یعنی دالتون ترامبو که آن زمان در "لیست سیاه هالیوود" بود، کرد و بدین ترتیب به قرار گرفتن او در این لیست پایان داد. وی آن زمان در این باره گفته بود: «من بیش از ۸۵ فیلم ساخته ام، ولی تنها چیزی که تابحال به آن افتخار کرده ام، شکستن لیست سیاه است.» هر چند که تهیه کننده فیلم یعنی ادوارد لوئیس و خانواده دالتون ترامبو علناً این ادعای داگلاس را زیر سوال بردند. در فیلم «ترامبو» که در سال ۲۰۱۵ ساخته شد، نقش داگلاس را دین اوگورمن بازی میکند.
داگلاس حقوق مربوط به رمان «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» را از نویسنده اش، کن کیسی، خرید و در سال ۱۹۶۳ آن را تبدیل به تئاتری کرد که خودش در آن بازی کرد و به مدت ۵ ماه در برادوی اجرا شد. نقدهایی که بر آن صورت گرفت مختلط بودند. داگلاس حق تولید فیلم را نیز برای آن بدست آورد، ولی پس از گذشت یک دهه که نتوانست برایش تهیه کنندهای بیابد، حقوق ساخت فیلم آن را به پسرش مایکل داد. در سال ۱۹۷۵ نسخه سینمایی این کتاب توسط مایکل داگلاس و شول زائنتز با درخشش جک نیکولسون تهیه شد، زیرا آن زمان کرک برای کاراکتر این فیلم زیادی مسن بود. این فیلم که با عنوان «دیوانه از قفس پرید» در کشورمان مشهور است، برنده ۵ جایزه اسکار از جمله جایزهای برای نیکولسون شد.
داگلاس طی دهههای بعدی هفت فیلم با برت لنکستر: «تنها پیاده روی میکنم» (۱۹۴۸)، «جدال در اوکی کُرال» (۱۹۵۷)، «مرید شیطان» (۱۹۵۹)، «فهرست آدریان مسنجر» (۱۹۶۳)، «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴)، «پیروزی در انتبه» (۱۹۷۶) و «مردان سرسخت» (۱۹۸۶) همکاری کرد که باعث شد عموم مردم این تصور برایشان پیش آید که این دو یک تیم و زوجی جدانشدنی هستند. در این فیلمها همیشه داگلاس در سایه لنکستر قرار میگرفت و به استثنای «تنها پیاده روی میکنم» که در آن داگلاس نقش شرور فیلم را بازی میکرد، نقش هایشان کم و بیش به یک اندازه اهمیت داشت.
هر دوی آنها در یک دوره وارد هالیوود شدند و در چهارمین فیلمشان همبازی شدند، هر چند که داگلاس نقش مکمل را ایفا میکرد. هر دوی آنها بازیگر-تهیه کنندگانی شدند که در هالیوود به دنباله حرفههای مستقل بودند.
جان فرانکنهایمر که کارگردانی فیلم مهیج سـ*ـیاسی «هفت روز در ماه مه» در سال ۱۹۶۴ به عهده او بود، در گذشته میانه خوبی با لنکستر نداشت و اصلاً او را برای این فیلم نمیخواست. با این وجود داگلاس بر این باور بود که لنکستر برای این نقش مناسب است و بدین ترتیب بود که رنگینترین نقش به وی داده شد. بعدها داگلاس میگفت: «معلوم شد که برت لنکستر و من در این فیلم عالی بازی کردیم.»
در «سازش» (۱۹۶۹) درامی به کارگردانی الیا کازان، ساخته شده بر اساس رمانی از وی تحت همین نام، داگلاس نقش مدیر تبلیغاتی آشفتهای را در کنار فی داناوی ایفا کرد. با آنکه فیلم در گیشه موفق نبود و بیشتر نقدهای منفی از سوی منتقدین دریافت کرده بود، داناوی حس میکرد که نقدها عادلانه نبوده اند و بعدها در زندگی نامه اش نوشته بود: «من نمیتوانم درک کنم که چرا منتقدین بازی کرک را کوبیده بودند، زیرا به نظر من نقش آفرینی او در این فیلم شگفت انگیز بود. وی آدم باهوشی در حرفه بازیگری است و رویکردی عمل گرایانه نسبت به بازیگری دارد، طوری که باعث شد فلسفهای در من درباره بازیگری شکل بگیرد.»
بین سال ۱۹۷۰ و سال ۲۰۰۸، داگلاس نزدیک به ۴۰ فیلم ساخت و در برنامههای تلویزیونی مختلفی ظاهر شد. در سال ۱۹۷۰، وی در فیلم وسترن «مرد شیادی بود...» با هنری فوندا همبازی شد که تهیه کنندگی و کارگردانی این فیلم را جوزف ال. منکیویس به عهده داشت. در سال ۱۹۷۳ وی اولین فیلمش را با نام «اسکالاواگ» کارگردانی کرد. در سال ۱۹۷۳ نیز در نسخه موزیکال تلویزیونی «دکتر جکیل و آقای هاید» ظاهر شد.
برای فیلم «گروه مسلح» (۱۹۷۵) روی صندلی کارگردانی بازگشت که در آن در کنار بروس درن درخشید. در سال ۱۹۷۸ همراه با جان کاساویتس و ایمی ایروینگ در فیلم ترسناکی به نام «خشم» به کارگردانی برایان دی پالما ظاهر شد. در سال ۱۹۸۰ در «شمارش معکوس نهایی» درخشید که در آن فیلم نقش افسر فرمانده ناو هواپیمابر یو اس اس نیمیتز را بازی کرد که به زمان گذشته در سال ۱۹۴۱ و هنگام حمله به پرل هاربور سفر میکند. این فیلم را پسر پیتر داگلاس تهیه کرد. در سال ۱۹۸۲ وی در «مردی از رودخانه برفی» نقش آفرینی کرد که فیلمی استرالیایی بود که چندین و چند جایزه دریافت کرد و منتقدین آن را تحسین کردند. این آخرین همکاری داگلاس و لنکستر پس از چهل سال شراکت بود.
در سال ۱۹۸۶ وی همراه با آنجلا لنسبری در مراسم یادبود نیویورک فیلارمونیک به مناسب صدمین سالگرد مجسمه آزادی، مجری گری نمود. این سمفونی را زوبین مهنا رهبری نمود. در سال ۱۹۸۸ داگلاس در اقتباس تلویزیونی از «وارث باد» در مقابل جیسون روباردز و جین سیمونز قرار گرفت و این فیلم دو جایزه امی کسب کرد. در دهه نود داگلاس به درخشیدن در فیلمهای بلند ادامه داد که از میان آنها میتوان به «راز» در سال ۱۹۹۲ اشاره کرد که فیلمی تلویزیونی درباره یک پدربزرگ و نوه اش بود که هر دو با دیلکسی سر و کله میزدند. همان سال وی در کمدی «حریص» نقش عموی مایکل جی. فاکس را بازی کرد. در ویدئوی آهنگ «باغ الله» به خوانندگی دان هنلی نقش شیطان را ایفا کرد.
در سال ۱۹۹۶ پس از سکتهای شدید که قدرت تکلم را از او گرفت، داگلاس هنوز هم میخواست فیلم بسازد. وی سالها تحت درمان بود و در سال ۱۹۹۹ فیلم «الماس ها» را ساخت که در آن نقش مشت زدن پیری را بازی کرد که به تازگی سکته کرده بود. در این فیلم با دوست قدیمی اش یعنی لورن باکال همبازی بود.
در سال ۲۰۰۳، مایکل و جوئل داگلاس تهیه کنندگی فیلم «ارثی است» را انجام دادند که علاوه بر کرک، اعضای دیگر خانواده نیز، از جمله مایکل، پسر مایکل و همسر سابقش، دایانا دیل، در آن حضور داشتند. در مارس ۲۰۰۹، داگلاس شوی یک نفره زندگی نامهای «قبل از آنکه فراموش کنم» را در کالور سیتی کالیفرنیا ساخت. این فیلم تبدیل به مستندی شد که اولین بار در ژانویه ۲۰۱۰ به نمایش در آمد.
داگلاس دو بار ازدواج کرد که بار اول با دایانا دیل در نوامبر ۱۹۴۳ بود که در سال ۱۹۵۱ طلاق گرفتند و دو پسر به نامهای مایکل داگلاس (بازیگر) و جوئل داگلاس (تهیه کننده) داشتند و بار دوم در پاریس بود، یعنی زمانی که وی با آن بایدنز، در طول فیلمبرداری فیلم «شور زندگی» آشنا شد. این زوج در سال ۱۹۵۴ ازدواج کردند و در سال ۲۰۱۴ شصتمین سالگرد ازدواجشان را در بورلی هیلز جشن گرفتند. آنها دو پسر به نامهای پیتر (تهیه کننده) و اریک (بازیگر) دارند. اریک در سال ۲۰۰۴ به علت اوردوز الکل و دارو از دنیا رفت.
امور نیکوکارانه بخش زیادی از زندگی داگلاس را به خود اختصاص داده اند. وی و همسر دومش از طریق بنیاد خیریه خود میلیونها دلار برای امور نیکوکارانه اختصاص داده اند. آخرین کمکهای نیکوکارانه آنها بالغ بر ۲.۳ میلیون دلار به بیمارستان کودکان لس آنجلس جهت خرید ربات جراحی و همچنین وقف فلوشیپ کرک داگلاس در موسسه فیلم آمریکا بوده است. در اکتبر ۲۰۱۵ این زوج ۵ میلیون دلار دیگر به مرکز زنان لس آنجلس میشن بخشیدند تا حمایت ۱۵ دلاری خود در سه سال گذشته از این مرکز را تقویت کرده باشند. در سال ۲۰۱۵ داگلاس به هالیوود ریپورتر گفت که تعهد او به امور خیریه از دوران کودکی اش آغاز شد. وی شاهد آن بود که مادرش به دیگران غذا میداد با آنکه خودشان به این غذا احتیاج داشتند.
حقایقی درباره کرک داگلاس که شاید ندانید:
۱. کرک داگلاس را اغلب با صدای خاص و چال چانه اش میشناسیم. وی اغلب نقش مردان عصبانی و بانفوذ را بازی میکرد، کاراکترهایی که دوست داشتنی نبودند، ولی همیشه بیننده را تحت تأثیر قرار میدادند.
۲. در اکتبر ۱۹۹۷ وی از سوی مجله امپایر رتبه ۵۳ «۱۰۰ ستاره سینمایی برتر تمام دوران ها» را بدست آورد.
۳. در ژانویه ۱۹۹۶ سکتهای کرد که منجر به مشکل تکلم در او شد و طی سالها با گفتار درمانی توانست این مشکل را به تدریج حل کند.
۴. در روز هفدهم ژانویه ۱۹۸۱ از سوی جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده مدال ریاست جمهوری آزادی را دریافت کرد که برترین افتخاری است که یک شهروند آمریکایی میتواند به آن دست یابد.
۵. دو نقش برنده اسکار را رد کرد: یکی نقش لی ماروین در «کت بالو» (۱۹۶۵) بود و دیگری نقش ویلیام هولدن در فیلم «استالاگ ۱۷» (۱۹۵۳).
۶. وی چهار پسر به نامهای مایکل، اریک، جوئل و پیتر دارد.
۷. فقط با گفتن معادل انگلیسی «قهوه» در پایان یک پیام بازرگانی تلویزیونی ژاپنی در دهه هشتاد، ۵۰ هزار دلار گرفت.
۸. زبانهای آلمانی و فرانسه را به راحتی صحبت میکند.
۹. در فوریه ۱۹۹۱ از حادثه سقوط هلیکوپتر جان سالم به در برد که در این حادثه دیگر سرنشینان کشته شدند و او فقط کمرش آسیب دید.
۱۰. با مدرک زبان انگلیسی از دانشگاه سنت لارنس در کانتون نیویورک دانش آموخته شد و در سال ۱۹۳۹ ممتاز کلاسش شد.
۱۱. مدال افتخار دانشگاه کالیفرنیا را در تاریخ ۱۴ ژوئن ۲۰۰۲ طی مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان تئاتر، فیلم و تلویزیون دریافت نمود. دیگر دریافت کنندگان این مدال افتخار، جیمی کارتر و بیل کلینتون، رؤسای جمهوری
سابق ایالات متحده و همچنین لارنس الیویه و کارول برنت بازیگر بوده اند.
۱۲. وی پدرشوهر کاترین زتا-جونز است.
۱۳. در اصل قرار بود در فیلم «اولین خون» (۱۹۸۲) نقش سرهنگ سم تراتمن را بازی کند، ولی وی پروژه را ترک کرد، زیرا میخواست تغییرات اساسی در فیلمنامه اعمال شود. به خصوص اینکه جان رمبو به دست تراتمن کشته میشود، همانطور که این کاراکتر در نسخه رمان این فیلم کشته شد. نویسندگان قبول نکردند و در نهایت این نقش به ریچارد کرنا رسید.
۱۴. موسسه فیلم آمریکا در فهرست «۵۰ افسانه سینمایی برتر» خود، رتبه ۱۷ به او داد.
۱۵. در بسیاری از فیلم هایش از پاشنه مصنوعی استفاده میکرد تا قدش در فیلم بلندتر دیده شود. یک بار محض شوخی، برت لنکستر پاشنههای مصنوعی اش را در محل فیلمبرداری پیدا کرده و آنها را پنهان کرد که ظاهراً این بازیگر قد کوتاه را بینهایت خشمگین کرده بود.
۱۶. در اوت ۱۹۸۶ پس از بیهوش شدن در یک رستوران، برای قلبش پیس میکر (ضربان ساز) کار گذاشتند.
۱۷. در سال ۱۹۸۰ رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم کن بود.
۱۸. در سال ۱۹۷۰ عضو هیئت داوران جشنواره فیلم کن بود.
۱۹. در هشت فیلم با برت لنکستر همبازی بود: «تنها پیاده روی میکنم» (۱۹۴۷)، «جدال در اوکی کرال» (۱۹۵۷) و «مرید شیطان» (۱۹۵۹)، «فهرست آدریان مسنجر» (۱۹۶۳)، «هفت روز در ماه مه» (۱۹۶۴)، «پیروزی در انتبه» (۱۹۷۶)، «مردان مرده چهارخانه نمیپوشند» (۱۹۸۲) و «مردان عاقل» (۱۹۸۶).
۲۰. در سال ۲۰۰۵ بر خلاف توصیه پزشکان، هر دو کاسه زانوانش را عوض کرد که البته عملش موفقیت آمیز بود.
۲۱. پس از آنکه پسرش مایکل از صحنه تئاتر «درخت تابستانی» اخراج شد، کرک کل سال تئاتر و حقوق فیلم آن را خریداری کرد و آن را به مایکل داد تا در آن نقش آفرینی کند.
۲۲. وی پدربزرگ هفت نوه به نامهای کامرون داگلاس، دیلان مایکل داگلاس، کاریس زتا داگلاس، (هر سه فرزندان مایکل)، کلسی داگلاس، تایلر داگلاس، رایان داگلاس و جیسون داگلاس (فرزندان پیتر) است.
۲۳. اگر به توصیه همسرش آن داگلاس نبود، در سال ۱۹۵۸ وی سواری جت شخصی مایک تاد (تهیه کننده) میشد که دچار حادثه شد و سقوط کرد و همه سرنشینانش کشته شدند. همسر تاد یعنی الیزابت تیلور (بازیگر) نیز قرار بود در این جت باشد، که به خاطر سرماخوردگی شدید سفرش لغو شده بود.
۲۴. در سال ۱۹۵۰ عادت کشیدن دو تا سه بسته سیگار در روز را ترک کرد. بعدها پدرش در سال ۱۹۵۵ در سن ۷۲ سالگی در اثر سرطان ریه درگذشت.
۲۵. در ژوئن ۲۰۰۴، در مراسم تشییع جنازه رونالد ریگان، رئیس جمهور سابق آمریکا، همراه با چارلتون هستون، تام سلک و آرنولد شوارتزنگر، فرماندار کالیفرنیا، شرکت نمود.
۲۶. در مراسم اکران نخست فیلم «غریزه اصلی» (۱۹۹۲) که پسرش مایکل در آن بازی کرده بود، حضور یافت.
۲۷. رئیس جمهور هری اس. ترومن، الگوی او بود.
۲۸. در فوریه ۱۹۶۰ ستارهای در پیاده روی مشاهیر بلوار هالیوود به او اهدا شد.
۲۹. او تا اواخر زندگیاش کاربر فعال اینترنت بود و در مای اسپیس حساب کاربری داشت.
۳۰. مربی بازیگری اش، گری کوپر بوده است.
نقل قولهای شخصی:
- «برای رسیدن به چیزهایی که میخواهید، باید به اندازه کافی شجاعت شکست خوردن را داشته باشید.»
- «من از فقر مطلق آمده ام، و چارهای جز پیشرفت و ترقی نداشتم.»
- «فیلم ساختن شکلی از خودشیفتگی است.»
- «مردم دائماً از روزهای قدیم حرف میزنند و میگویند که فیلمهای قدیمی فیلمهای بهتری بودند و بازیگران قدیمی مستعدتر بودند، ولی به نظر من اینطور نیست. تنها چیزی که درباره روزهای قدیم میتوانم بگویم این است که آن روزها دیگر گذشته اند.»
- «من همیشه به پسرانم میگویم که آنها مزیتهای به دنیا آمدن در فقر مطلق را تجربه نکرده اند.»
بازیگران درخشان تاریخ سینما (۴۴): کرک داگلاس
- «معتقدم نیمی از موفقیت در زندگی از تلاش برای یافتن آنچه واقعاً میخواهید انجام دهید میآید. بعد از آن باید جلو بروید و آن کار را انجام دهید.»
- «زندگی مثل فیلمنامه فیلمهای سینمایی و به همان اندازه پیش پا افتاده است. اگر داستان زندگی من را به من میدادند تا فیلمش را بسازم، حتماً آن را رد میکردم.»
- «اگر میخواهید مردی را بشناسید، از دیدن اینکه او با چه کسی ازدواج کرده، چیزهای زیادی درباره اش خواهید دانست.»
- «دوست دارم پسرانم از من بهتر باشند، زیرا این شکلی از ابدی شدن است.»
- «من چهار فیلم با جان وین بازی کردم، ما زوج عجیب و غریبی بودیم. زیرا او جمهوری خواه بود و من دمکرات و دائماً در حال بحث بودیم.»
- (در دسامبر ۲۰۰۶) «اسم من کرک داگلاس است. شاید مرا بشناسید. اگر مرا نمیشناسید، اسمم را در گوگل جستجو کنید. من یک ستاره سینمایی بودم. پدر مایکل داگلاس و پدرشوهر کاترین زتا-جونز هستم. امروز سالروز تولد نود سالگی ام است و پیامی برای جوانان آمریکا دارم. روز تولد نود سالگی روز ویژهای است. در مورد من، این روز ویژه نیست، بلکه معجزه آسا است، زیرا من از جنگ جهانی دوم، یک حادثه سقوط هلیکوپتر، یک سکته و جراحی دو کاسه زانوهایم، زنده بیرون آمده ام. رسم بر این است که کسی که تولدش است، کنار کیک تولدش میایستد و یک آرزوی قلبی برای آینده اش میکند و سپس شمعهای روی کیک را فوت میکند.
- من این رسم را به مدت ۸۹ سال اجرا کردم، ولی در روز تولد ۹۰ سالگی ام، تصمیم گرفتم رسم شکنی کرده و به جای آرزوی قلبی، میخواهم آرزویم برای کل دنیا را به زبان آورم. بیایید با واقعیت روبرو شویم: دنیا بسیار آشفته شده است و شما وارث آن هستید. نسل جدید جلوتر از دیگران قرار دارد. شما گروهی هستید که با مشکلات متعددی از جمله فقر، گرم شدن جهان، نسل کشی، ایدز و بمب گذاران انتحاری و ... روبرو هستید. این مشکلات وجود دارند و دنیا در مقابل آنها سکوت اختیار کرده است. ما کار زیادی برای حل این مشکلات نکرده ایم. حالا این دنیا را به شما واگذار میکنیم. باید آن را درست کنید، زیرا این وضعیت غیر قابل تحمل است.
- باید شورش کنید، حرفتان را بزنید، بنویسید، رأی دهید، و به مردم و دنیایی که در آن زندگی میکنید، اهمیت دهید. ما در بهترین کشور دنیا زندگی میکنیم. میدانم، والدین من مهاجرین روس بوده اند. آمریکا کشوری است که "همه"، علیرغم نژاد، دین یا سن شان شانس دارند. من این شانس را داشته ام. شما نسلی هستید که بیشترین ضربه را میخورید و نسلی هستید که میتوانید تغییر ایجاد کنید. من عاشق این کشورم، زیرا از فقر آمده ام. توانسته ام وارد دانشگاه شوم و بازیگری را حرفه خود سازم، رشتهای که آن را دوست دارم.
- در این کشور هیچ ضمانتی وجود ندارد که شما حتماً موفق خواهید شد. ولی همیشه شانس موفق شدن را دارید. هیچ چیز نباید مانع موفقیت شما شود. باید کاری کنید که چیزی سر راه پیروزی شما قرار نگیرد. وقتی شمع هایم را فوت میکنم... شاید خیلی زمان ببرد...، ولی آن لحظه به شما فکر میکنم.»
کرک داگلاس؛ اسپارتاکوسِ همیشه زنده
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: