- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اثر جین وبستر که یکی از بهترین رمانهای عاشقانه کلاسیک است را از فردی غریبه و ناآشنا دریافت کردم. او بستهای به خانهام فرستاد که حاوی یک کتاب و یک نامه بود. قبل از مطالعه، در نامه نوشته بود: «به نظرم، مورد شگفتانگیز در مورد کتابها این است که آنها میتوانند در لحظات مختلف زندگی ما، معنای دیگری داشته باشند. این رمان از این دست کتابهاست. این اثر احتمالا بر خلاف آنچه قبلا خواندهای و قطعا از آن کتابهایی نیست را مد روز باشد، ولی به شدت رمانی اسرارآمیز است و بهتر آنکه عمیق بخوانیش.
در کتاب تلاشهای جودی ابوت را به داشتن دوستی ها، کوششهایش برای مهارت در نوشتن و اولین تجربهاش با عشق را خواهی دید. جین وبستر همه کتاب را در لحنی معصومانه، سرگرمکننده و ساده بیان میکند. با گذشت زمان، نامههای جودی، نشان از تغییرات درونی و اجتماعی او دارد، و اینکه چگونه او به سرعت تبدیل به زنی مستقل میشود». پیش از آنکه شروع به خواند کتاب کنم، روح اسرارآمیز نامه ذهنم را رها نمیکرد. فکر میکنم او را قبلا جایی دیدم، زمانی که از در یتیم خانهای که در آن کار میکردم مردی گذشت و من سایه بلند قد او را که نور خورشید آن را بیشتر به داخل میکشید را دیدم، اما او کیست؟
خلاصه کتاب
جودی ابوت (جروشا ابوت) با آن موهای قرمز بافته شدهاش، دختری یتیم ولی در عین حال شاد و باهوشی است که پدر و مادرش را زمانی که هنوز کودکی بیش نبود، از دست داد. او در خیابان بسون در نیویورک سیتی پیدا و به یتیم خانه جان گیر منتقل شد، جایی که او توانایی خود برای نوشتن را کشف کرد. یکی از مقالات او توجه وکیلی به نام «جان اسمیت» را جلب میکند و بدون آنکه جودی او را بشناسد، جان به او اجازه میدهد تا تحصیلات خود را برای حضور در دبیرستان یادبود لینکلن ادامه دهد.
جودی از راه دور نگاهی کوتاه به خیرخواه اسرارآمیز خود به هنگام خروج از یتیم خانه میاندازد، سایه کشیده او نشان از مردی قد بلند دارد، او نامش را «بابا لنگ دراز» میگذارد. تنها درخواست پدر برای ارائه کمک هزینه تحصیلی این است که جودی یک بار در ماه نامهای برای او بنویسد. اگر چه جودی ابوت میداند که هرگز به نامههایش پاسخ نخواهد داد، او بیشتر و بیشتر در مورد این نجیبزاده بینظیر و مهربان قدیمی خود کنجکاو میشود. همچنین، همکلاسیهای جودی در دبیرستان عبارتند از: سالی مکبراید و جولیا پندلتون.
در همین حال، رابـ*ـطه دیگری را با جرویس پندلتون آغاز میکند، عموی یكی از هم اتاقیهایش در دبیرستان. از طریق نامههای ماهانه جودی به پدر و همچنین نزدیکی او به جرویس، رشد او را از یک دختر یتیم دور افتاده به زنی مستقل نشان میدهد. در نهایت، جودی ابوت با مردی که هرگز انتظارش نداشت روبرو شده و متوجه میشود که او، همان عشق واقعی او «جرویس پندلتون» است.
برای دانلود این رمان در نسخه الکترونیکی پی دی اف (PDF) به سایت فیدیبو مراجعه کنید، همچنین اگر از گوش فرا دادن به داستان بیشتر از خواندن لـ*ـذت میبرید، خرید آنلاین را در قالب کتاب صوتی پیشنهاد میدهیم.
شخصیت های اصلی کتاب
جودی آبوت: شخصیت اصلی رمان جین وبستر که در یتیم خانه بزرگ شده و به نوشتن علاقه زیادی دارد. دختری بسیار باهوش، اجتماعی و شاد است و تحت سرپرستی مردی مهربان و در عین حال عجیب قرار دارد. او از نام اصلیاش «جروشا» بیزار است، ولی عاشق اسم جودی است.
سالی مکبِراید: دختر خجالتی ولی شیرینی است، او یکی از هم اتاقیهای جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. آنها رابـ*ـطه دوستانه بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. او با وجود قدی کوتاه و بدنی چاق، ارادهای قوی دارد.
جولیا پندلتون: دانش آموز ثروتمند، خودخواه، قد بلند و زیبا که یکی از هم اتاقیهای جودی و سالی در دبیرستان است.
جوانا اسلون: مدیر خوابگاهی است که جود و هم کلاسیهایش در آن زندگی میکنند. اغلب از اینکه او را خانم بنامند، تنفر دارد، زیرا هنوز مجرد است.
جرویس پندلتون: او عموی جولیاست، ثروتمند و بسیار با شخصیت است، ولی به مادیات اهمیت زیادی نمیدهد.
مری: زن قوی، شوخ طبع و با قدرت عمل بالاست. او ایده بسیار واقع گرایانه برای آموزش یتیمها دارد، به همین دلیل محبوب کودکان است.
جیمی مکبراید: برادر مهربان، محبوب و بزرگتر سالی است و جودی ابوت را دوست دارد.
لئونورا فنتون: همسایه جدید جودی که 1 سال بزرگتر از اوست. او به علت بیماری در قفسه سـ*ـینه یک سال از تحصیل دور بود، به همین علت همکلاسی جودی ابوت شد.
کاترین: مدیر یتیم خانه جان گیر است. به علت روحیه سختگیرانهای که داشت، کودکان اغلب از او متنفر بودند.
جملات زیبای کتاب
«این مشکلات بزرگ در زندگی نیست که نیاز به شخصیت دارند. هر کس میتواند به بحرانی برسد و با یک جر و بحث خردکننده مواجه شود، اما برای رفع خطرات روزافزون تنها با خنده؛ من واقعا فکر میکنم خنده نیاز روح است. این نوع شخصیت است که من قصد دارم آن را توسعه دهم. من قصد دارم وانمود کنم که تمام زندگی فقط یک بازی است که من باید به طرز ماهرانه و منصفانه به همان اندازه که میتوانم بازی کنم. اگر من شکست بخورم، شانه هایم را بالا میاندازم و میخندم، همچنین اگر من برنده هم شوم.»
«بابا لنگ دراز عزیزم، شب گذشته به رختخواب رفتم و فکر کردم هیچ وقت به چیزی نخواهم رسید. اما شما چه فکر میکنید؟ من امروز صبح با طرحی زیبا در سر بیدار شدم، من در تمام طول روز برنامهریزی شخصیتهایم را انجام دادم، همانطور که میتوانم خوشحال باشم. هیچکس نمیتواند من را به عنوان بدبین بودن متهم کند! اگر روزی شوهر و دوازده کودک داشتم که با یک زمین لرزه بلعید میشدند، صبح روز بعد لبخند میزدم و شروع به دنبال کردن مسیری دیگر میکردم.»
«من فکر میکنم که کیفیت لازم برای هر فردی، تخیل است که باعث میشود مردم بتوانند خود را در جایگاه دیگری قرار دهند. همچنین باعث میشود آنها مهربان، دلسوز و فهمیده باشند.»
«اوه، من شخصیتی زیبا را توسعه میدهم! او تحت سرما پژمرده و افسرده میشود، اما زمانی که خورشید بالا آید، سریع رشد میکند. این راه با هر کسی است. من با این تئوری موافق نیستم که ناراحتی، غم، اندوه و ناامیدی، قدرت اخلاقی را توسعه میدهند.»
«ترس چیزی که به شما برسد، مثل سایهای بر قلب من است. همیشه میتوانستم ناامیدانه و بیرحم باشم، چون هیچ چیز ارزشمندی برای از دست دادن نداشتم. اما اکنون من باید بزرگترین نگرانی بقیه زندگیام را داشته باشم. هر زمان که از من دور می شوی، باید در حال فکر کردن به تمام اتومبیلهایی که ممکن است از رویت رد شوند، تخته چوبی که بر روی سرت افتد و یا از میکروبهایی که ممکن است بر هر دلیلی وارد بدن شوند و هزاران چیز دیگری باشم.»
«فکر میکنید کتاب مورد علاقه من چیست؟ امیلی برونته هنگامی که بلندیهای بادگیر را نوشت، بسیار جوان بود و هرگز از کلیسای هاوُرث خارج نشده بود. او هرگز در زندگیاش هیچ مردی را ندیده بود؛ چگونه او میتوانست مردی مانند هیتکلیف را تصور کند؟ من نمیتوانم این کار را انجام دهم، من کاملا جوان هستم و دیگر در یتیم خانه جان گیر نیستم. گاهی اوقات ترس وحشتناکی به من میرسد که من یک نابغه نیستم. بابا لنگ دراز عزیزم، اگر من نویسندهای بزرگ نباشم، به شدت ازم ناامید خواهی شد؟»
تایپ رمان | رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی
در کتاب تلاشهای جودی ابوت را به داشتن دوستی ها، کوششهایش برای مهارت در نوشتن و اولین تجربهاش با عشق را خواهی دید. جین وبستر همه کتاب را در لحنی معصومانه، سرگرمکننده و ساده بیان میکند. با گذشت زمان، نامههای جودی، نشان از تغییرات درونی و اجتماعی او دارد، و اینکه چگونه او به سرعت تبدیل به زنی مستقل میشود». پیش از آنکه شروع به خواند کتاب کنم، روح اسرارآمیز نامه ذهنم را رها نمیکرد. فکر میکنم او را قبلا جایی دیدم، زمانی که از در یتیم خانهای که در آن کار میکردم مردی گذشت و من سایه بلند قد او را که نور خورشید آن را بیشتر به داخل میکشید را دیدم، اما او کیست؟
خلاصه کتاب
جودی ابوت (جروشا ابوت) با آن موهای قرمز بافته شدهاش، دختری یتیم ولی در عین حال شاد و باهوشی است که پدر و مادرش را زمانی که هنوز کودکی بیش نبود، از دست داد. او در خیابان بسون در نیویورک سیتی پیدا و به یتیم خانه جان گیر منتقل شد، جایی که او توانایی خود برای نوشتن را کشف کرد. یکی از مقالات او توجه وکیلی به نام «جان اسمیت» را جلب میکند و بدون آنکه جودی او را بشناسد، جان به او اجازه میدهد تا تحصیلات خود را برای حضور در دبیرستان یادبود لینکلن ادامه دهد.
جودی از راه دور نگاهی کوتاه به خیرخواه اسرارآمیز خود به هنگام خروج از یتیم خانه میاندازد، سایه کشیده او نشان از مردی قد بلند دارد، او نامش را «بابا لنگ دراز» میگذارد. تنها درخواست پدر برای ارائه کمک هزینه تحصیلی این است که جودی یک بار در ماه نامهای برای او بنویسد. اگر چه جودی ابوت میداند که هرگز به نامههایش پاسخ نخواهد داد، او بیشتر و بیشتر در مورد این نجیبزاده بینظیر و مهربان قدیمی خود کنجکاو میشود. همچنین، همکلاسیهای جودی در دبیرستان عبارتند از: سالی مکبراید و جولیا پندلتون.
در همین حال، رابـ*ـطه دیگری را با جرویس پندلتون آغاز میکند، عموی یكی از هم اتاقیهایش در دبیرستان. از طریق نامههای ماهانه جودی به پدر و همچنین نزدیکی او به جرویس، رشد او را از یک دختر یتیم دور افتاده به زنی مستقل نشان میدهد. در نهایت، جودی ابوت با مردی که هرگز انتظارش نداشت روبرو شده و متوجه میشود که او، همان عشق واقعی او «جرویس پندلتون» است.
برای دانلود این رمان در نسخه الکترونیکی پی دی اف (PDF) به سایت فیدیبو مراجعه کنید، همچنین اگر از گوش فرا دادن به داستان بیشتر از خواندن لـ*ـذت میبرید، خرید آنلاین را در قالب کتاب صوتی پیشنهاد میدهیم.
شخصیت های اصلی کتاب
جودی آبوت: شخصیت اصلی رمان جین وبستر که در یتیم خانه بزرگ شده و به نوشتن علاقه زیادی دارد. دختری بسیار باهوش، اجتماعی و شاد است و تحت سرپرستی مردی مهربان و در عین حال عجیب قرار دارد. او از نام اصلیاش «جروشا» بیزار است، ولی عاشق اسم جودی است.
سالی مکبِراید: دختر خجالتی ولی شیرینی است، او یکی از هم اتاقیهای جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. آنها رابـ*ـطه دوستانه بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. او با وجود قدی کوتاه و بدنی چاق، ارادهای قوی دارد.
جولیا پندلتون: دانش آموز ثروتمند، خودخواه، قد بلند و زیبا که یکی از هم اتاقیهای جودی و سالی در دبیرستان است.
جوانا اسلون: مدیر خوابگاهی است که جود و هم کلاسیهایش در آن زندگی میکنند. اغلب از اینکه او را خانم بنامند، تنفر دارد، زیرا هنوز مجرد است.
جرویس پندلتون: او عموی جولیاست، ثروتمند و بسیار با شخصیت است، ولی به مادیات اهمیت زیادی نمیدهد.
مری: زن قوی، شوخ طبع و با قدرت عمل بالاست. او ایده بسیار واقع گرایانه برای آموزش یتیمها دارد، به همین دلیل محبوب کودکان است.
جیمی مکبراید: برادر مهربان، محبوب و بزرگتر سالی است و جودی ابوت را دوست دارد.
لئونورا فنتون: همسایه جدید جودی که 1 سال بزرگتر از اوست. او به علت بیماری در قفسه سـ*ـینه یک سال از تحصیل دور بود، به همین علت همکلاسی جودی ابوت شد.
کاترین: مدیر یتیم خانه جان گیر است. به علت روحیه سختگیرانهای که داشت، کودکان اغلب از او متنفر بودند.
جملات زیبای کتاب
«این مشکلات بزرگ در زندگی نیست که نیاز به شخصیت دارند. هر کس میتواند به بحرانی برسد و با یک جر و بحث خردکننده مواجه شود، اما برای رفع خطرات روزافزون تنها با خنده؛ من واقعا فکر میکنم خنده نیاز روح است. این نوع شخصیت است که من قصد دارم آن را توسعه دهم. من قصد دارم وانمود کنم که تمام زندگی فقط یک بازی است که من باید به طرز ماهرانه و منصفانه به همان اندازه که میتوانم بازی کنم. اگر من شکست بخورم، شانه هایم را بالا میاندازم و میخندم، همچنین اگر من برنده هم شوم.»
«بابا لنگ دراز عزیزم، شب گذشته به رختخواب رفتم و فکر کردم هیچ وقت به چیزی نخواهم رسید. اما شما چه فکر میکنید؟ من امروز صبح با طرحی زیبا در سر بیدار شدم، من در تمام طول روز برنامهریزی شخصیتهایم را انجام دادم، همانطور که میتوانم خوشحال باشم. هیچکس نمیتواند من را به عنوان بدبین بودن متهم کند! اگر روزی شوهر و دوازده کودک داشتم که با یک زمین لرزه بلعید میشدند، صبح روز بعد لبخند میزدم و شروع به دنبال کردن مسیری دیگر میکردم.»
«من فکر میکنم که کیفیت لازم برای هر فردی، تخیل است که باعث میشود مردم بتوانند خود را در جایگاه دیگری قرار دهند. همچنین باعث میشود آنها مهربان، دلسوز و فهمیده باشند.»
«اوه، من شخصیتی زیبا را توسعه میدهم! او تحت سرما پژمرده و افسرده میشود، اما زمانی که خورشید بالا آید، سریع رشد میکند. این راه با هر کسی است. من با این تئوری موافق نیستم که ناراحتی، غم، اندوه و ناامیدی، قدرت اخلاقی را توسعه میدهند.»
«ترس چیزی که به شما برسد، مثل سایهای بر قلب من است. همیشه میتوانستم ناامیدانه و بیرحم باشم، چون هیچ چیز ارزشمندی برای از دست دادن نداشتم. اما اکنون من باید بزرگترین نگرانی بقیه زندگیام را داشته باشم. هر زمان که از من دور می شوی، باید در حال فکر کردن به تمام اتومبیلهایی که ممکن است از رویت رد شوند، تخته چوبی که بر روی سرت افتد و یا از میکروبهایی که ممکن است بر هر دلیلی وارد بدن شوند و هزاران چیز دیگری باشم.»
«فکر میکنید کتاب مورد علاقه من چیست؟ امیلی برونته هنگامی که بلندیهای بادگیر را نوشت، بسیار جوان بود و هرگز از کلیسای هاوُرث خارج نشده بود. او هرگز در زندگیاش هیچ مردی را ندیده بود؛ چگونه او میتوانست مردی مانند هیتکلیف را تصور کند؟ من نمیتوانم این کار را انجام دهم، من کاملا جوان هستم و دیگر در یتیم خانه جان گیر نیستم. گاهی اوقات ترس وحشتناکی به من میرسد که من یک نابغه نیستم. بابا لنگ دراز عزیزم، اگر من نویسندهای بزرگ نباشم، به شدت ازم ناامید خواهی شد؟»
تایپ رمان | رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی
معرفی کتاب بابا لنگ دراز | جین وبستر
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: