- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
این کتاب اثر دیگری از جوجو مویز نویسنده کتابهای پرفروش «من پیش از تو» و «پس از تو» است. این کتاب نیز مانند دو کتاب دیگر او به لیست پرفروشهای نیویورک تایمز راه یافته و مورد توجه بسیاری از مخاطبان واقع شده است. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «یک زن همیشهخوشبین بعلاوه یک غریبهی شکست خورده «جس توماس» زنی با دو شغل و دو بچه، از پس هزینههای زندگی خود و فرزندانش برنمیآید و هیچوقت پول کافی ندارد. با پوشیدن دمپایی لاانگشتی به استقبال بهار میرود و وقتی روزگار زمینش میزند، نهایت تلاشش را میکند دوباره روی پا بایستد. با این همه، مشکلاتی وجود دارند که خودش به تنهایی از عهدۀ آنها برنمیآید. «اد نیکلاس» مرد موفقی که دچار بدبیاری میشود و با یک اشتباه همهچیزش را میبازد. حالا تلاش میکند زندگیش را دوباره از نو بسازد. مرد نمیخواهد به کسی کمک کند و زن نمیخواهد کسی به او کمک کند، اما آیا این دو میتوانند در کنار هم به جایی برسند؟»
بخشی از این کتاب
جسیکا توماس بهترین کارش را از دست داد، نه برای دزدیدن یک لنگه گوشواره ی برلیان، برعکس، چون آن را ندزدید؛ و این طنز روزگار لحظه ای از ذهنش دور نمی شد.
جس و ناتالی سه سالی می شد که ویلای خانم و آقای ریتر را در « دریا کنار » نظافت می کردند. منطقه ی دریاکنار که بخشی از آن بهشت طبیعی بود، تازگی هابه محل ساخت و ساز تبدیل شده بود. شرکت های عمرانی به بومی های آن منطقه قول استخر شنا داده و متقاعدشان کرده بودند که پروژه ی ساختمان سازی به جای مکیدن تتمه ی جان شهر کوچکشان، به آن رونق تازه ای بدهد و منافع زیادی برای آنها به همراه داشته باشد. خانواده ی ریتر مانند سایر ساکنان این منطقه ی تفریحی با فرزندانشان از لندن می آمدند و آخر هفته ها و تعطیلات را در ویلایشان می گذراندند. معمولاً بیشترِ آخر هفته ها آقای ریتر در لندن می ماند و خانم ریتر با فرزندانش می آمد. آنها وقت شان را بیشتر در ساحل تروتمیز و زیبای دریاکنار می گذراندند و فقط وقتی به داخل شهر می رفتند که می خواستند به اتومبیل شان که به اندازه ی مینی بـ*ـو*س بود گازوئیل بزنند یا موادغذایی بخرند. هر وقت این خانواده به شهر ساحلی می آمدند، جس و ناتالی هفته ای دو بار خانه ی چهار اتاق خوابه شان را نظافت می کردند، اما در مواقع دیگر، هفته ای یک بار.
ماه آوریل بود و از کارتن های خالیِ آب میوه و حوله های خیس،می شد گفت که خانواده ی ریتر در ویلاشان حضور دارند. ناتالی سرگرم نظافت حمام اختصاصی بود و جس ملافه های تختخواب را عوض می کرد، رادیو هم برای خودش می خواند. موقع نظافت، معمولاً رادیو را به هر کجای خانه که می رفتند، با خودشان می بردند. وقتی جس لحاف را از روی تـ*ـخت بلند کرد و در هوا تکاند، صدایی در فضا پیچید که شبیه به صفیر گلوله بود. با وجودی که جس همه ی عمرش را در آن شهر کوچک گذرانده بود، صدا را به خوبی شناخت. حاضر بود شرط ببندد صدایی که شنید صدای صفیر گلوله نیست.
روی زمین، زیر پنجره، یک شیِ درخشان افتاده بود. جس خم شد و با دو انگشت شست و اشاره اش لنگه ی گوشواره را برداشت و مقابل نور گرفت، سپس به اتاق بـ*ـغلی رفت. ناتالی داخل حمام زانو زده و سرگرم سابیدن وان بود.
تایپ رمان | رمان 98 | بهترین انجمن رمان نویسی
معرفی کتاب یک به علاوه یک | جوجو مویز
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: