خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلنوشته‌های مریم قهرمانلو​

دلبستگی طعمِ گَسی دارد
با بغض های قصه درگیری
دستت که از دستش جـدا باشد
دستِ خودت را هم نمیگیری...
ما را به جرمِ عاشقی کُشتند
با چوبه ای از جنسِ ویرانی
حتما تصور میکنی خوبم !
افسوس اصلش را نمیدانی ..
***
کاش یکی باشد
مسلط به دوست داشتن
با پیش فرضِ ماندن
آنقدر که اضافه اش
از پهلویت بزند بیرون
و بداند زندگی
بی دلبری های مکرر
نه آبی گرم می‌کند،
نه دل...
***
ازیک جایی به بعد دیگر مهم نیست چه برسر روزهایی که رفت آمده،
مهم نیست چند پهلوی از دست رفته و چند خاطره خط خطی شده.
چیزی که مهم است با هم بودنهای حالایی ست
که می ارزد به هزار پهلو، به هزار خاطره.
باورکن برای من همین است؛
درست از دوست داشتنهایم، داشته هایم ،پای دل مانده هایم به بعد...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من نمی‌خواهم
کسی بیاید که عقلم را
سر جایش بیاورد
و منطقم را بالا ببرد...
یا بگوید چگونه بخند
و بپوش و ببین...
چگونه باش و نباش...
من فقط دلم می‌خواهد،
کسی بیاید
که با او
دیوانه‌ی بهتری باشم...
همین ...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
از یک جایی به بعد آدم سراغ جدیدتر ها نمی‌رود.
نمی‌گردد که چه کسی را به لیست داشته هایش اضافه کند.
می‌کوشد برای داشته هایش.
برای همان خنده ی از ته دل که آدم چشم اش پر می‌شود از اشک هایی که باید.
برای چاهار لیوان چای، کنارِ شال گردنِ زمستان که آدم دست و بالش یخ می‌زند اما جان‌اش گرم می‌شود.
برای سر به سر گذاشتن ها، حتی برای سکوت ها و خیره شدن ها.
از یک جایی به بعد دیگر مهم نیست چه بر سر روزهایی که رفت آمده، مهم نیست چند پیوستگی از دست رفته و چند خاطره خط خطی شده.
چیزی که مهم است با هم #بودن های حالایی‌ست که می‌ارزد به هزار پهلو، به هزار خاطره.
باور کن برای من همین است؛
درست از دوست داشتن هایم، داشته هایم، پای دل مانده هایم به بعد ...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر چه بیشتر میگذرد
میفهمم براے این حجم از دلتنگی
برنامه ریزے نکرده بودم
تسکینی کنار نگذاشته بودم
حسابش را نمیکردم
این قدر بیشتر از توقع ام ظاهر شوم
به گمانم آدم از تنها چیزے که در خودش خبر ندارد
همین است
زود باورے دوست داشتن...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدم ها یا می‌مانند یا می‌روند
تو اما هیچکدامشان نیستی
نه آنچنان رفته که دل بسوزاند
نه آنقدر ها مانده
که خیالْ راحت کن باشد.
درد دارد این بلاتکلیفی..!
ترجیح می‌دهم روزی هزار بار از رفتنت بمیرم
تا اینکه ماندنت هم
به کار نیاید ...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثل گاز زدن گوجه سبزِ نوبرانه،
شوقِ راه رفتن زیر باران اردیبهشت،
مثل ترد و تازه و داغ بودن نانِ سنگک
یا عطرِ چای دارچین با نبات
یا اصلا بوی عید
با رنگِ پول های تازه لای قرآن
دوست داشتنت را می‌گویم ..
که بی گمان اگر هزار سال هم بگذرد
در من تازه می‌ماند ...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدم گاهی...
حواسش پرت میشود...
و غذا از دهن می افتد...
چاے یخ میکند...
کاغذ خط خطی میشود...
درس چند خط در میان خوانده میشود...
تلفن خودش را میکشد...
تاکسی هی بوق میزند...
بعد که به خودش می آید...
میگوید من فقط داشتم یک لحظه به "او" فکر میکردم...
فقط یک لحظه...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من نمی‌خواهم کسی بیاید
که عقلم را سر جایش بیاورد
و منطقم را بالا ببرد
یا بگوید چگونه بخند و بپوش و ببین.
چگونه باش و نباش.
من فقط دلم می‌خواهد،
کسی بیاید که با او
دیوانه ی بهتری باشم همین...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست می‌کشم از مشغله های ریز و درشت. یک فنجان چای می‌ریزم. می‌نشینم کنار پنجره و فکر می‌کنم به دوست داشتنت. فکر می‌کنم به جهانی که آن را چند روز پیش در پهلویت کشف کرده ام. به خاطراتت وقتی که سرت را خم می‌کنی و چشم هایت را می‌بندی و من تمامِ دلبستگی ام را می‌نشانم بر پیشانی‌ات ... اینکه دلم می‌خواهد تو را پس انداز کنم برای فردا، برای سالِ بعد، برای تمامِ زندگی ام، قند را هم در دلم و هم در چای آب می‌کند ... حتی وقتی کتاب می‌خوانم مُدام حواسم از لا به لای ورق ها پرت می‌شود و درست می‌افتد وسطِ حصارت. اینجاست که مداد را لای کتاب می‌گذارم، به سمتت می‌آیم و حس می‌کنم باید تو را در همین لحظه، هزار بار بیشتر در حصار کوچک اما صمیمی ام بگیرم، تا مبادا عشق از دهانِ دوست داشتنمان بیفتد ...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
در من
دیوانه ای جا مانده
که دست از
دوست داشتنت بر نمی‌دارد!
با تو قدم می‌زند
حرف می‌زند
می‌خندد
شعر می‌خواند
قهوه می‌خورد
فقط نمی‌تواند
در حصار دستانش بگیردت ...
به گمانم
همین حصار دستانش
او را
خواهد کشت ...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، gandom و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا