خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
همه چیز را جا گذاشتم
بی کوله و چمدان و کاسه ی آب
بی چشمی پشت ِ سر
همه چیز را جا گذاشتم.
آدم گریه اش میگیرد اما
خوب است آدم یه وقت هایی!
خودش را هم بگذارد و برود...
بدون ِ خیال ِ برگشتن
برود
برود
برود
حتی اگر یادش افتاد
کنار کوله و چمدان و کاسه ی آب
همانجا که چشمی پشت ِ سر نداشت
دلش
جامانده!
من، همه چیز را جا گذاشتم...
[ #معصومه_صابر ]


عاشقانه‌های معصومه صابر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
عشق می گوید ساکت باش!

نگاه کن بی آنکه ببینی

برگ را عاشق باش

درخت را عاشق باش

نان را عاشق باش

معشوق را عاشق باش

بی آنکه بشماری شان در شمار ِ داشته هایت.

عشق میگوید ساکت باش

و هر روز خودت را در پهلوی خود بگیر

نگاه کن به ذره ذره ی زندگی بی آنکه ببینی!

انگار ایستاده باشی

در حصار۷ ِ خویش

بگذار بیایند و بروند

بگذار پرنده روی شانه ات لانه بسازد

آفتاب در چشم هایت خستگی بگیرد.

عشق میگوید ساکت باش

و مگذار قضاوت ِ چشم ها و دهان ها و گوش ها تو را برنجانند.

عشق رنجیده نمی شود

خود ِ عشق باش

و آمدن ها و رفتن ها را

و گفته ها و نگفته ها را

و زخم ها و مرهم را

تنها عشق باش

که عشق و سکوت،

پاسخِ تمام زندگی ست...



[ #معصومه_صابر ]


عاشقانه‌های معصومه صابر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
یک فنجان یادت کافی ست
تا باران بند نیاید!
تا صبح، پشت پنجره بنشیند
و انگشتش را
جلوی دهانش بگیرد رو به گنجشک ها
که هیس!!
آرام بگیرید!
اینجا
کسی تویِ فنجانش
ماه را دارد هنوز...
[ #معصومه_صابر ]
***
ذره ذره ی زندگی را نوازش کن
بی طلب ِ نوازشی از جهان!
میگویی چگونه؟؟
:نور شو...
روزهایی ست دریافته ام
عشق ِ حقیقی نور است!
نور شو.

[ #معصومه_صابر ]


عاشقانه‌های معصومه صابر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
ایران

امروز ستونِ نیازمندی های

تمام روزنامه هایش این بود:



#نیازمندیم_به_خبرهایی_خوب

به مرهم

به دلهایی بدون داغ.

نیازمندیم به اشک های از سر شوق

به دلهره ی اتفاقات خوب

به مهربانی بیشتر.

نیازمندیم به اخباری

با دو خط لبخند...





نیازمندیها...

معصومه صابر


عاشقانه‌های معصومه صابر

 

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
میگذرد!
چون آفتاب دیروز که رفت
امروز دوباره آمد اما چشم هایش شبیه دیروز نبود!
باور میکنی اینهمه سال آفتاب بتابد و هیچ روزی چشم هایش شبیه ِ روزی دیگر نیست؟؟
باور کن!
باور کن...
می گذرد!
هم روزی که گوشه ی لبهایت به سمت آفتاب زیباترین منحنی عالم را ساخته اند،
هم روزی که نم ِ چشمهایت شبیه هزار آسمان ِ بارانی ست...
میگذرد!
تنها یاد ِ آدم ها می ماند
آنهم نه همه!...
یادی که چه شاد باشد چه غمگین
می شود نم ِ چشم ِ "او" که به خاطر می آورد...
با اینحال دل ِ دیوانه ی من!
حتی
همین روز هم
می گذرد...
می گذرد...
معصومه صابر


عاشقانه‌های معصومه صابر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
هر آنچه در تلاش است هر لحظه با خودنمایی در چشم ها بدرخشد، انتخابِ من نیست!
دیرگاهی ست هر آنچه برایش سر و دست ها بشکنند ،سمت ِ تماشای چشم و قلبِ من نیست...
فکر میکنم
آنچه در جایگاه خویش باشد به قدر ِ کفایت درخشان و مورد توجه است و تاثیری که "خویش" بودن و صداقت و سادگی بر قلب آدمی می گذارد آنچنان عمیق است
که هرگز از خاطرِ جان نمی رود.
پی ِ قلب ِ خویشتنم
و آرامش درونم را از نبودِ هیجان ِ رقابت ها دارم.
درخشندگی ِ روح از زرق و برق ها جداست.
و سکوت زیباترین کُنج جهان است
برای او که خویش را در هیاهوی جهان جستجو نمی کند.


معصومه صابر


عاشقانه‌های معصومه صابر

 
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
و هیچکس به ما نگفت
ناگهان خواهیم بود!
از روز ِ نخست
تا همان روز که جوانه ای کوچک
در میان استخوان دنده هایمان ریشه می کند!


آدمی
آه این غم ِ همیشه ناگهان ...


معصومه صابر


عاشقانه‌های معصومه صابر

 

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
سبزه ها را لمس میکنم
و گره نمیزنم
هیچ چیز را به هیچ چیز!
جز تکه هایِ دلم را
به سبزی خیالم
همان گوشه ای که تویی...


معصومه صابر


عاشقانه‌های معصومه صابر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
من از زندگی سر می روم
وقتی لبخندت را پرنده ها برایم می آورند.
و جهنم کوچکم
ریز ریز گل می دهد!
زندگی از من سر رفته اما
حالا ک دلتنگ توام.

سهم مرا از زندگی
لبخندی کن
ببند به پای پرنده ای
که این نامه را برایت گریست...


معصومه صابر


عاشقانه‌های معصومه صابر

 

فاطمه نوری

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/19
ارسال ها
35
امتیاز واکنش
216
امتیاز
103
زمان حضور
4 روز 9 ساعت 5 دقیقه
خواب ها
بیداری های ِ روزگاری دگرند!
خواب دیدم
زیر درختان کهن ِ پرتقال بودیم
من و تو
و آسمان
این آرامش ِ بزرگ
ما را به لبخند می نگریست.
خواب ها، بیداری های ِ روزگاری دگرند
و مدت هاست
به تو که فکر میکنم
عطر ِ باغ های کهن ِ پرتقال
مرا می برد به خواب
به بیداری...

معصومه صابر


عاشقانه‌های معصومه صابر

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا