مشاعره با اشعار سعدی

* رهــــــا * · 15/1/20

جای این تاپیک رو در انجمن خالی دیدم:)))

بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غمِ دل با کسی گویم، به از دیوار نیست

80 Montazere monji · 15/1/20

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

* رهــــــا * · 15/1/20

دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن
من گلی را دوستم می‌دارم که گلزار نیست.

80 Montazere monji · 16/1/20

تو نه مردعشق بودی خود از این حساب سعدی
که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

* رهــــــا * · 16/1/20

همه شهر بیایند و ببینند که ما

پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم

moh@mad · 18/1/20

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر

80 Montazere monji · 19/1/20

رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود

80 Montazere monji · 28/1/20

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌ نکنی

moh@mad · 28/1/20

یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست
ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست

80 Montazere monji · 28/1/20

تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی