- عضویت
- 21/9/18
- ارسال ها
- 659
- امتیاز واکنش
- 9,877
- امتیاز
- 263
- سن
- 24
- محل سکونت
- ⇇کره ی خاکی⇉
- زمان حضور
- 7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلنوشته یک پسر دانشجو برای دختران و زنان سرزمینم ایران!!!
رد شد ، ولی هنوز ردش مانده است. ای کاش پشت سرش چشمی داشت و می دید و یا دوربینی بود و از دور به او نشان می داد که هنوز ردش مانده است. یا کسی جرعتش را داشت و به او می گفت که ردش مانده است.
کاش وقتی رد می شد، می دید پشت سرش چند نوجوانی که از مدرسه تعطیل شده بودند چگونه به شلوار تنگ و نازکش نگاه می کردند، می دید که آن نوجوان به خاطر سن بلوغ و نوجوانیش بعد از دیدن او به چه گـ ـناه هایی کشیده شد.ای کاش برمی گشت و می دید پسر مغزه داری را که بخاطر مشکلات مالی هنوز مجرد بود ،چگونه با حسرت و خواهــش نـفس نگاهش می کرد و هر روز به کنترل نگاه و ایمانش ناتوان تر می شد.کاش زمانی که حجاب و پوشش خود را شخصی می دید، برمی گشت و می دید ردش را بر زندگی شخصی جوان متاهلی که وقتی آرایش غلیظش را می دید او را با همسرش مقایسه می کرد. کاش می دانست گرگ های انسان نما در پشت سرش چه می گفتند و وقتی دستشان به او نرسید نیت کثیف و مزاحمت های خود را بر سر دختر معصوم دیگری در آوردند.
کاش می شد، می رفتم این چیزهایی که ازاو اطلاع نداشت را به او می گفتم، و به اوهم می گفتم که فکر نکند که من در ذهنم او را انسانی فاسد و بدکار می دانم، خداراشکر، این را می فهمم که افراد را از روی ظاهرشان به سیاه و سفید تقسیم نکنم، و حتما او انسان خوب و شریفی است ولی ای کاش آگاه می شد و کسی به او نشان می داد ردش را بر جامعه!!!
شاید اصلا نمی داند که اگر چند تار موی او راهم نامحرم ببیند از لحاظ دین و قرآن گـ ـناه کرده است . شاید تا به حال چادر سرش نکرده است یا اصلا چادری ندارد که سرش کند!. ای کاش حدعقل برای یک بار هم که شده چادری سرش می کرد تا زیبایی و بوی پاکی و امنیت چادر را حس کند.
اکنون یک سال از آخرین باری که دیدمش گذشته است، همان خیابان ، همان کوچه، و روبروی همان مغازه، نمی دانم چه اتفاقی افتاده که اینقدر تغییر کرده است.او رد شد ، با چادرش!! و این بار هم ردش مانده است.! دلم می خواست به او بگویم، کاش برمی گشتی و می دیدی پشت سرت جوان هایی را که وقتی دلشان از سیاهی جامعه گرفته بود و به خاطر پوشش های نامناسب جامعه ، نگران لرزش ایمانشان بودند ، وقتی چادر سیاهت را بر روی سرت می بینند که چگونه آب بر آتش چشم های ناپاک میریزی، شاید ندانی ولی چقدر از ته دل دعایت می کنند.
کاش برمیگشتی و رد سبز چادر سیاهت را در تعجب چشمان دختر بدحجاب می دیدی که با خودش می گفت : (چگونه یک دختر جوانی مثل من در این گرمای تابستان اینگونه حجابش را محکم و کامل گرفته است!!!) و می دیدی که چگونه تو را الگوی خود می کند و آرام آرام شال روی سرش از عقب به جلو برمی گردد.
و کاش برمیگشتی و رد سرخ چادرت را در وصیت های شهیدان می دیدی و می فهمیدی که چگونه در اجتماع باسلاح چادرت امر به معروف می کنی،و کاش، مادری را که پشت سرت با چادر خاکی دعایت می کند ، می دیدی...
پ.ن: در تمام ثواب زیارت اربعین امسالم شریک است کسی که به اندازه یک ثانیه نگاهش را و به اندازه یک تار مو حجابش را درست کند.
چیز های کوچک: نگران نباش-دل ها دست خداست، همه چیز دست خداست!!!
چیز های کوچک: از سنگ ریزه ها میترسم، گـ ـناه های کوچک مثل سنگ ریزه های ته کفش می مانند، با سنگ ریزه های ته کفش می توان راه رفت ولی موقع دویدن جلوی دویدنت را می گیرند.!
رد شد ، ولی هنوز ردش مانده است. ای کاش پشت سرش چشمی داشت و می دید و یا دوربینی بود و از دور به او نشان می داد که هنوز ردش مانده است. یا کسی جرعتش را داشت و به او می گفت که ردش مانده است.
کاش وقتی رد می شد، می دید پشت سرش چند نوجوانی که از مدرسه تعطیل شده بودند چگونه به شلوار تنگ و نازکش نگاه می کردند، می دید که آن نوجوان به خاطر سن بلوغ و نوجوانیش بعد از دیدن او به چه گـ ـناه هایی کشیده شد.ای کاش برمی گشت و می دید پسر مغزه داری را که بخاطر مشکلات مالی هنوز مجرد بود ،چگونه با حسرت و خواهــش نـفس نگاهش می کرد و هر روز به کنترل نگاه و ایمانش ناتوان تر می شد.کاش زمانی که حجاب و پوشش خود را شخصی می دید، برمی گشت و می دید ردش را بر زندگی شخصی جوان متاهلی که وقتی آرایش غلیظش را می دید او را با همسرش مقایسه می کرد. کاش می دانست گرگ های انسان نما در پشت سرش چه می گفتند و وقتی دستشان به او نرسید نیت کثیف و مزاحمت های خود را بر سر دختر معصوم دیگری در آوردند.
کاش می شد، می رفتم این چیزهایی که ازاو اطلاع نداشت را به او می گفتم، و به اوهم می گفتم که فکر نکند که من در ذهنم او را انسانی فاسد و بدکار می دانم، خداراشکر، این را می فهمم که افراد را از روی ظاهرشان به سیاه و سفید تقسیم نکنم، و حتما او انسان خوب و شریفی است ولی ای کاش آگاه می شد و کسی به او نشان می داد ردش را بر جامعه!!!
شاید اصلا نمی داند که اگر چند تار موی او راهم نامحرم ببیند از لحاظ دین و قرآن گـ ـناه کرده است . شاید تا به حال چادر سرش نکرده است یا اصلا چادری ندارد که سرش کند!. ای کاش حدعقل برای یک بار هم که شده چادری سرش می کرد تا زیبایی و بوی پاکی و امنیت چادر را حس کند.
اکنون یک سال از آخرین باری که دیدمش گذشته است، همان خیابان ، همان کوچه، و روبروی همان مغازه، نمی دانم چه اتفاقی افتاده که اینقدر تغییر کرده است.او رد شد ، با چادرش!! و این بار هم ردش مانده است.! دلم می خواست به او بگویم، کاش برمی گشتی و می دیدی پشت سرت جوان هایی را که وقتی دلشان از سیاهی جامعه گرفته بود و به خاطر پوشش های نامناسب جامعه ، نگران لرزش ایمانشان بودند ، وقتی چادر سیاهت را بر روی سرت می بینند که چگونه آب بر آتش چشم های ناپاک میریزی، شاید ندانی ولی چقدر از ته دل دعایت می کنند.
کاش برمیگشتی و رد سبز چادر سیاهت را در تعجب چشمان دختر بدحجاب می دیدی که با خودش می گفت : (چگونه یک دختر جوانی مثل من در این گرمای تابستان اینگونه حجابش را محکم و کامل گرفته است!!!) و می دیدی که چگونه تو را الگوی خود می کند و آرام آرام شال روی سرش از عقب به جلو برمی گردد.
و کاش برمیگشتی و رد سرخ چادرت را در وصیت های شهیدان می دیدی و می فهمیدی که چگونه در اجتماع باسلاح چادرت امر به معروف می کنی،و کاش، مادری را که پشت سرت با چادر خاکی دعایت می کند ، می دیدی...
پ.ن: در تمام ثواب زیارت اربعین امسالم شریک است کسی که به اندازه یک ثانیه نگاهش را و به اندازه یک تار مو حجابش را درست کند.
چیز های کوچک: نگران نباش-دل ها دست خداست، همه چیز دست خداست!!!
چیز های کوچک: از سنگ ریزه ها میترسم، گـ ـناه های کوچک مثل سنگ ریزه های ته کفش می مانند، با سنگ ریزه های ته کفش می توان راه رفت ولی موقع دویدن جلوی دویدنت را می گیرند.!
دلنوشته یک پسر دانشجو برای دختران و زنان سرزمینم ایران!
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: