خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایران دارای هنرهای دستی و بی نظیری است که هرکدام از آنها دارای طرفداران زیادی می باشند. این هنرها که هر کدام در بخشی از ایران رونق دارند، با اصطلاحات و نکاتی صحبت می شود. در این مطلب به تمام این نکات و اصطلاحات می پردازیم.

حصیر
دو گل dugal: دستگاه حصیربافی، چهارپاره چوب که دو شاخه‌ی آن را به فاصله‌ی معین به ارتفاع تقریبی نیم متر به زمین می‌کوبند و دو پاره‌ی دیگر چوب را نیز به طور افقی روی دو پایه‌ی عرضی مهار می‌کنند که در در بالا مربع‌مستطیل به نظر می‌آید. یک سر لو lu؛ تارهای حصیر، بند تابیده شده از گالی، را به دور چوب افقی می‌پیچند و سر دیگر را از سوراخ شانه می‌گذرانند و به چوب افقی بعدی وصل می‌کنند تا چندین رشته به موازات هم تشکیل شود.

لوتو lutu: به نخ تاب که دستگاهی چوبی از جنس نی (بامبو) است تارهای گیاهی را تاب می‌دهد، گفته می‌شود. برای تابیدن این بند گیاهی، زنی به حالت نشسته و دیگری با پاره‌ای چوب نازک شبیه دوک شروع به تابیدن می‌کند و با حرکت به عقب تا پس کوچه‌های محله می‌رود و با گلوله کردن نخ تابیده آن را به عنوان، تار در بافت حصیر به کار می‌برد. به زبان محلی به آن «لُو» هم می‌گویند.

لو - کن چو lu-kun-ču: چوب کوچکی که کار تابیدن را با آن انجام می‌دهند.

خارک xârak: اصطلاحی است در شرق گیلان و به پایه‌های چوبی فرورفته در زمین اطلاق می‌شود.

کوب میخ:kob-mikh اصطلاحی در غرب گیلان، به معنی پایه‌های چوبی فرورفته در زمین

فاود fâved: اصطلاحی در غرب گیلان، به معنی پایه‌های فرو رفته در زمین

وُتهvutə: شانه‌ی حصیربافی (اصطلاح لشت‌نشایی)

حصیر شُونه hasi-šonə: شانه‌ی حصیر (اصطلاح سیاهکلی)

پَلارpalâr: اصطلاح غرب گیلان (انزلی، آب کنار) به معنی تخته‌ای تراشیده شده به عرض ۱۰ تا ۱۵، به قطر ۳ و به طول تقریبی ۹۰ تا ۱۰۰ سانتی‌متر که ۴ سانتی‌متر به ۴ سانتی‌متر سوراخ شده و تارهای حصیر از داخل آن رد شده‌اند.

قاتمه qâtmə: نخ تابیده کنفی است که از آن در میان حصیر استفاده می‌کنند.

ویریس viris: طنابی مستحکم که از پیچیدن دسته‌های گلش ساخته می‌شود و به شیوه‌ی گروهی در شب‌های تابستان توسط اهالی روستا تابانده می‌شود.

سَرکَلِهsar - kallə: آغاز و شروع کار بافتن، ابتدای بافت حصیر

تئنte:n: بافتن، تنیدن

چیه čeyə، حصیر چِیه hasir čeyə: حاشیه‌ی ریشه‌ی دو سوی عرض حصیر که بریده‌ی سر ساقه‌ی گیاه است.

بئنbe:n: بریدن، جمع کردن و بریدن، جمع شده و بریده، fəbin به بُر و جمع کن.

تن کارtənə - kâr: پایان کار، انتهای بافت حصیر.

پاماله pâ – mâlə: اثر پا، جای پا، نقشی در حصیر.

ختک xatək: بافت زنجیره‌ای دور حصیر.

حصیر مرزه:hasir-mərzə برجستگی محل برگردان دو طرف عرض حصیر که از te:n تا be:n امتداد دارد.

حصیر وئوجhasir -vaoj: حصیرباف، کسی که حصیر می‌بافد.

انزلی حصير- hasir:anzəli حصیری که در انزلی بافته می‌شود.

خَرسوم حصیر xarsum- hasir: حصیر کلفتی که از سوب یا سوم بافته می شود.

حصیر کوف hasir – kuf: حصیری که دورتادور دیوارهای مرطوب اتاق می‌کوبیدند و به آن دیوار بَند یا دیوار کوب نیز می‌گفتند.

سومی حصیر- hasir sumi: گیاهی مفتولی شکل نوک تیز به ارتفاع ۱۲۰ سانتی‌متر که نوع خشک آن در ساحل دریای خزر فراوان است.

خسته پلار xəstə- pəlâr: نوعی حصير

لاچه حصیر lâčə- hasir: حصیر گیله‌مردی که اغلب مردان آن را می‌بافتند.

حصیری سوفرهhasiri - sufrə: سفره‌ی حصیری

درگاهی حصیر dərgahi – hasir: حصیر کوچک در اندازه‌های مختلف برای استان در اطاق یا درگاه

گورکلی حصير- kali - hasir :gurاز نوع گالی (= نوعی نی) ارّه مانند، تیز و برنده که آن را به شکل کیسه می‌دوختند و در آن خربزه می‌ریختند و از شهری به شهر دیگر می‌بردند و به آن «بازاری حصیر»bâzâri - hasir: نیز می‌گفتند.
گالی حصیرgâli - hasir: حصیری بافته شده از لی، نوعی حصیر

گالی gâli: گیاه مردابی، همان لی li که در بافتن حصیر، زنبیل، سبد و در پوشش بام خانه‌ها به کار می‌رفت.

گالی ترازوgâli - tərâzu: دو کپه‌ی بافته شده از گالی (لی) که به جای ترازوهای فعلی در قدیم کاربرد داشت.


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
زيبيل (= زنبیل)
زیبیل چانه بار zibil – čânəbâr: زنبیل مختص باربری با چان čân، به دو زنبیل بزرگ اطلاق می‌شد که برای بارکشی راه‌های نزدیک مورد استفاده قرار می‌گرفت و به وسیله‌ی چانچو (چوبی بلند به طول دو متر با دو برش انحنایی) زنبیل‌ها به دو سر آن آویزان می‌شدند. به وسیله‌ی این دو زنبیل بارهایی نظیر هندوانه، خربزه، ترب، خیار، ماهی، مرغ و جوجه انواع سبزیجات و ... حمل می‌گردید.

زیبیل‌کاzibilkâ: زنبیل کوچک که خانم‌ها برای خرید یا حمل سبزیجات در مزارع از آن استفاده می‌کردند.

بالکا bâləkâ: نام دیگر زنبیل کوچک برای خریدِ دم دستی

زیبیل کوی zibilkuy: نام دیگر زنبیل کوچک.

زوبولكا zubulkâ: زنبیل کوچک

زیبیل گوشه- gušə zibil: دسته‌ی زنبیل که سفت و محکم ریسیده می‌شود.

زیبیل پایه zibil - pâyə: زنبیل کوچک

زیبیل کهِ zibilkə: پایه، چوب کوچکی که آن را از دسته‌ی زنبیل عبور می‌دهند و آن را روی کول می‌اندازند.

زیبیلی کولا - kulâ zibili: کلاه حصیری

وروره varvarə: به زنبیل‌هایی گفته می‌شود که برگ چای سبز را پس از چیدن در آن می‌ریزند و به کارخانه‌ی چای خشک‌کنی می‌برند.

وروشیvarvaši: از اصطلاحات مربوط به کارخانه‌ی چای‌سازی که به زنبیل‌های متوسط اطلاق می‌شد.

زیبیل سوفره - sufrə zibil: اصطلاحی لشت‌نشایی به معنی سفره‌ی حصیری

لى سوفرهli - sufrə: سفره‌ی حصیری که با لی بافته شده است.

جوال زغال juâl- zoqââl یا گوال guâl: کیسه‌ای که در آن زغال می‌ریختند. نوع دیگر زنبیلی است که اطراف آن را با سرشاخه‌ی درختان به هم می‌آوردند و همانند زنبیل بافته می‌شد.

گردبنهgredbenə: (گِردک، گِرکه دانه) چنبره‌ای از کاه برنج که برای زیر دیگ‌ها، تابه‌ها، کتری و قوری کاربرد داشت.

بادزون bâd-ə-zon: بادبزن که از گیاهی معروف به نام سوم sum یا سوف suf بافته می‌شود.

جود jəvəd یا جبد jəbəd: کاربردی‌ترین وسیله برای روستاییان؛ آویزی بافته شده از کاه (کُلش) که آن را دور تا دور تلار təlâr یا کتام kotâm به تیرک‌های چوبی سقف یا سر تیر مهتابی‌ها آویزان می‌نمودند و با قرار دادنِ صیفیجاتی نظیر کدو، هندوانه، خربزه، گمج، کوزه، گلدان‌های شمعدانی و... علاوه بر زیبایی خانه‌های روستایی، به عنوان یخچال و یخدان از آن استفاده می‌کردند، آنان با گذاشتن ماست، کره، شیر، گوشت، مرغ و اغلب غذاهای اضافی در مجاورت سرما و یا هوای خنک، از فاسد شدنِ زودهنگامِ آنها جلوگیری به عمل می‌آوردند.

کولرkuler: تلفظ شرق گیلانی‌ست به معنی نوعی گالی - لی، لیق که در مرداب‌ها می‌روید که پس از بریدن، آن را دسته‌بندی می‌کنند و سقف خانه‌ها را با آن می‌پوشانند و حصیر و... نیز می‌بافند.

گوروزgowruz: تلفظی شرق گیلانی‌ست و مازندرانی‌ها به آن گاورس یا گاوروس هم می‌گویند. گیاهی است که از آن جارو ساخته می‌شود.

دونه گوروز dunə-gowruz: قرمز رنگ، از ارزن کمی درشت‌تر و ساقه‌ای آن شبیه ساقه‌ی بلال (بابا گندم) است و پس از قرمز شدن دانه معلوم می‌گردد که گوروز است. اهالی دانه‌های آن را با شانه چوبی مخصوصی می‌ریزند و از آن انواع جارو تهیه می‌کنند.

کیش خالkiš - xâl: شاخه‌ی شمشاد؛ جارویی برای تمیز کردنِ حیاط و خیابان و بیرون ساختمان

توسخالtusxâl: یا توسخال جارو: اهالی لاهیجانی این نوع جارو را «توسه خال» tusəxâl نیز می‌گویند. به نوعی جارو گفته می‌شود که از سرشاخه‌های درخت توسکا یا شاخه‌های تر و تازه‌ی شمشاد ساخته می‌شود. توسه را دور چوب می‌بندند و حیاط و خیابان را با آن جارو می‌کنند که بیشتر مورد استفاده‌ی رفتگران است.

فرفره جارو- jaru fərfərə: فرفَر، صدای حرکت جارو بر دیوارهای بلند است، این جارو مخصوص تمیز کردن سقف و جاهای بلند خانه، رَف و طاقچه است و برای پاک کردن تارهای عنکبوت اغلب به کار می‌رود.

جارو کیونهjâru - kunə: ته جارو، کهنه جارو (کُونه جارو konəjâru)؛ جاروی اسقاطی و کارکرده که برای شستن حیاط و توالت به کار می‌رود.

کولوش جارو kuluš- jaru و زمارو zumâru یا زماره zumârə: این نوع جارو را در پاشاکی و سیاهکل «دو به دو» نیز می‌گویند؛ جارویی است که از ساقه‌های برنج ساخته می‌شود و با آن جاهای دور از دسترس را پاک می‌کنند.

اسبیلی جارو jâru isbili- یا سبیلی sibili: سبیلی تلفظی لنگرودی است و رشتی‌ها اسبیلی می‌گویند.

لوله جاروlowlə - jâru: همان جاروی کهنه است.


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
بامبو و سبد

کرده خالهkərdə - xâlə: تلفظی غرب گیلانی‌ست. به معنی بانی (بامبو) که به جهت سبک بودن، از آن برای کشیدن آب از چاه استفاده می‌کردند. گاه آن را به انتهای این نی آهنی منحنی وصل می‌نمودند. تا راحت‌تر سطل آب را بالا بکشند.

دوخالنگ du- xâləng: تلفظی لنگرودی است. دوخالنگ چوبی را از جنگل‌ها به شهر می‌بردند و از آن برای کشیدن آب از چاه استفاده می‌کردند. گاه از نی (بامبوس) هم استفاده می‌کردند که بر دو نوع بود.

۱. آزا - لوله âzâ – lulə: نی آزاد که گرد بود و با آن نی‌لبک نیز می‌ساختند. برای سبدبافی، ساختن صندلی‌های بامبو و کشیدن آب از چاه مورد استفاده قرار می‌گرفت.

٢. چای لوله cây – lulə: که از آن در پرش ارتفاع و ساختن سبد و صندلی و آلات دیگر استفاده می‌کردند. در واقع، نوعی بامبو بسیار مقاوم و قابل انعطاف است و بر محور طولی هر بند آن فرورفتگی ناودانی (یکی در میان در امتداد هم) وجود دارد.

کرته خاله kərtə - xâlə: همان کردخاله است.

ني للهnay - lalə: فلوت، نی‌لبک

نی لئوله nay - laowlə یا لئلُولِه: نام دیگر فلوت یا نی‌لبک است که از بامبو ساخته می‌شود.

لله lalə: انواع نی، برای ساختن نی از آن آزاد لئوله (نی بامبوس) استفاده می‌کردند.

پوشه‌ی pušay: تلفظ گالشی است به معنی نوعی ساز بازی. اهالی منطقه قطعه‌ای از شاخه‌ی نو رسیده‌ی درخت کُهل (کئُول) را می‌بریدند، پوست آن را جدا می‌کردند، به شکل لوله می‌آوردند و در آن می‌دمیدند.

چپی čapi: ظرف بافته‌شده از نی بامبوس (بامبو) که در آن مهر، تسبیح و پاره‌ای اشیای زینتی می‌ریزند.

سیال sayâl یا سالی Sali: تلفظ لنگرودی است، به معنای ظرف بافته شده از گیاه مفتولی بالارونده‌ی جنگلی که با آن انواع سبد و آبکش می‌بافتند.

چلک čalk: نوعی سبد بافته شده، سبد مخصوص پنیر

پریزون parizon: پیرزن، نوعی صافی که بیشتر برای گرفتن تفاله‌ی غوره، رب گوجه، آب پلو و در دامداری برای شیر و پنیر از آن استفاده می‌کردند. این نوع سبدها گاهی از لی هم بافته می‌شد.

لبله ləblə: تلفظ لنگرودی است، به معنای نوعی سبد که برای چیدن میوه از درخت کاربرد فراوانی داشت.

لبله سوئو - sou lablə: تلفظی لاهیجانی است به معنای سبد انگورچینی و یا میوه‌چینی

مورغ سبد murqə – sabəd: سبد مرغ؛ نوعی قفس برای مرغان خانگی به منظور ممانعت از ریختن فضله و یا رها نشدن مرغ در حیاط که از ترکه‌های بید ساخته می‌شد.

وه vəh: به ترکه‌های درخت بید گفته می‌شد، که با جدا نمودن سرشاخه‌های تازه و رسیده‌ی آن - که به رنگ قهوه‌ای سوخته بود - سبد می‌بافتند.


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
سوفال

گیشازن gišâzən: یا کرک kərək: به تکه‌ای چوبِ گردِ میان‌تهی دایره شکل گفته می‌شد که با آن بدنه‌ی ظروف سفالی را صاف می‌کردند.

دوكوduku: تخته‌ای صاف و پهن که ته ظروف را با آن صاف می‌کردند.

دانه dânə: به چین دادن دورتادور دیگ سفالی مثل گمج با دست «دانه زدن» گفته می‌شد.

گمجgəməj: کماج دان، دیگ لعابدار گود و ناپایدار از جنس سفال که در اندازه‌های کوچک، متوسط و بزرگ ساخته می‌شوند. زنان محلی آنان را به نام‌های یک‌مرغی (تنها یک مرغ در آن جای می‌گیرد)، دومرغی و سه‌مرغی می‌شناسند و انواع خورشت‌ها، خصوصا فسنجان در آن پخته می‌شود.

دوغ گمج doqə- gaməj: گمجی ویژه‌ی دوغ

دو گمج du – gaməj: ظرف سفژه‌ی لبنیات چون شیر و کره

نوخون nuxun: درپوش و یا سرپوش گمج

گمج دانه gəməj – dânə: به هنگام پایین گذاشتن گمج، به علت ناصاف بودن ته این ظرف، آن را روی گمج دانه - که از چوب یا کولش و یا لی حصیر ساخته می‌شود - قرار می‌دهند.

خُوم xum: کوزه‌ای است سه یا چهار برابر کوزه‌های معمولی که معمولا در آن پنیر، زیتون، شور کولی(= ماهی شور)، سرکه، نوشیدنی، روغن، میوه، حبوبات، خشکبار و همچنین سکه‌های طلا و اشرفی می‌ریختند.

مائی خُمmâi - xum: خم ماهی؛ انواع ماهی‌ها را به هنگام شور کردن داخل خم می‌چیدند و با روناس و سنگ نمک روی آنها را می‌پوشاندند.

ماست تئار mâstə- tə – təâ:r: (تغار) تلفظی لنگرودی است. لاهیجانی‌ها به آن تَهَر tahar و گالشی‌ها به آن انار تال anârtâl می‌گویند. ظرفی سفالین برای ماست که دهقانان آنها را برای فروش به شهرها و یا بازارهای هفتگی می‌بردند و در واقع، نوعی پیمانه برای فروش محسوب می‌شد؛ خُمِ سفالین با قامت کشیده‌تر که در آن خَمسxamas (نوعی مربا) و انار پخته و یا انگور پخته می‌ریختند.

مگز دوده məgəz – dudə: مگز کوره، دَرِ کوزه، پِهِن خشک گاو را می‌ریزند و با گذاشتن فتیله، آن را آتش می‌زنند و جلوی کندو قرار می‌دهند. سپس با فرار زنبورها به خاطر دود، درِ کندوها را باز می‌کنند و عسل‌ها را برمی‌دارند.

نمک یارnaməkyâr: ظرف سفالین و گرد با کمی لبه و شبیه یک سینی گرد که همانند آسیاب برقی امروزی مورد استفاده‌ی بانوان قدیم بود، به همراه مُوشتِه سنگ muštə -səng (سنگی صاف و صیقلی یافته‌ی گرد یا بیضی) موادی مانند مغز گردو، دانه‌ی هِل، شنبلیله یا خُلفِه دانه (مخصوص نان محلی به نام خُلفِ نان)، بينه فِشکِل fəškel و هر آنچه مورد نیازشان بود، در نمک‌یار می‌سابیدند. این تلفظ مختص غرب گیلان است و در شرق گیلان بیشتر نمکار namakâr یا نمک‌سای namaksây تلفظ می‌گردد و یارسن و دیارسن deyarsən نیز نامیده می‌شود.

گیلی تابه gili- tâbə: تلفظی شرق گیلانی‌ست و تاوه tâvə تلفظ غرب گیلانی آن است. ظرف سفژه بو دادن تخمه، تخم کدو، خربزه، هندوانه، برنج، عدس، گندم، ماش و... که مردم منطقه برای شب چِرِه استفاده می‌کردند و می‌خوردند.


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمد

پنجه panjə: چوب باریک سه شاخه‌ای که از چوب نازک جنگل تهیه می‌شد و برای پهن کردن پشم به کار می‌رفت.

مُشته muštə: دسته‌ی علف است برای پاشیدن آب بر روی پشم

شولا šowlâ یا شوله šowlə: پالتوِ چوپانان (شو = شب / لَه = لا) روپوش روانداز شب

کول آگير kul-â- gir: بالاپوش چوپانان (پوشش شب)؛ در واقع این پوشش نمدی، به منزله‌ی پتو یا لحاف برای چوپانان است که به آن «کول آ پشتی» kul-â –puâty و یا کول شانه kul-šânə نیز می‌گفتند.

کولِ گیرkulə-gir یا دوش گیرduš-gir : کت نمدی روستاییان که برای محفوظ ماندن از باران و سرما بر روی دوش خود می‌انداختند. در بعضی از مناطق گیلان به نیم تنه‌ی بدون آستین آن «کول نمد» نیز می‌گفتند. در غرب گیلان، تالشی‌ها و ماسوله‌ای‌ها به تقلید از عشایر خلخال به این بالاپوش‌ها «باشلق» یا «باشلاق» هم می‌گفتند. در این میان عده‌ای از نویسندگان گیلانی به اشتباه بالاپوش‌های نمدی را «کَپَنَک» معرفی نموده‌اند که باید عنوان نمود که کپنک بالاپوشی است که دارای دو آستین دراز با طنابی در مچ گره خورده است و به منزله‌ی یک جیب برای روستاییان و عشایر بختیاری و فارس است. آنان می‌توانند اشیای مورد نیاز خویش همانند چپق یا کیسه‌ی توتون را در آن قرار دهند. البته در کتاب صنایع دستی ایران نیز این تعریف آمده است. نکته‌ی قابل ذکر اینکه عنوان «کَپَنَک» برای نمدمالان گیلانی ناآشناست.

پالان نمدی pâlân- nəmədi: نمدی که به جای پالان به شانه اسب می‌بندند و اسب را به چرا می‌فرستند.

تليت telit یا تلیک telik: نمدی کوچک که به هنگام چرا کردن اسب بر پشت آن انداخته می‌شود.

صحرا پالون sahrâ- pâlōn: نمدی که روی گُرده است می‌اندازند و برای چرا کردن رهایش می‌کنند.

آونمطâwnəmət : پاره‌ای نمد درهم پیچیده‌ای که آن را در آب می‌زنند، روی لباس‌ها می‌کشند و اطو می‌کنند.

انـ*ـدام بدن بَنيkun - bani : زیراندازی نیم متری مختص نشستن؛ اصطلاحی است در روستای واجارگاه رودسر به معنی زیراندازی که به هنگام کار کردن در حیاط منزل و یا برای نشستن مهمان پهن می‌شود.

شبلا šəblâ: کیسه‌ی خواب چوپانان ییلاق نشین برای در امان ماندن از سرما که معمولا تک‌ رنگ و به رنگ‌های مشکی، قهوه‌ای و طوسی ساخته می‌شده است.

نَمتی کولاnəməti - kulâ : کلاه نمدی مخصوص مردان

شوكلا šow – kulâ: شب کلاه، کلاهی تخم مرغی شکل

گوش کولا guš – kulâ: نوعی کلاه تخم مرغی شکل یا نوعی کلاه چارواداری؛ به طوری که وقتی به چشمه‌ساران کوهستان‌ها می‌رسیدند، از آن به جای لیوان استفاده می‌کردند و پس از خوردن آب دوباره کلاه را بر سر می‌گذاشتند. تلفظی ویژه‌ی شرق گیلان بود و اهالی رشت به آن کولا گوش kulâ -guš نیز می‌گفتند.

پشمی کولاpašmi-kulâ : کلاه نمدی استوانه‌ای شکل که یکی دو سوراخ (شبیه منگنه) برای هواخوری سر در آن ایجاد می‌کردند و به این نام هم مشهور بود.

کولا ماليkulâ-mâli : ساخت کلاه را می‌گفتند.

نمط مالي nəmət–mâli: ساختن نمد؛ پشم را شسته، کمان زده و سپس رنگ می‌نمودند. سپس آن را روی پارچه‌ی کرباس پهن کرده که روی حصیر نیز این کار را انجام می‌دادند. سپس پارچه را لوله کرده، روی آن آب گرم می‌پاشیدند و با دست آن را می‌غلطاندند.

مُفتِلmuftəl : به پشمی گفته می‌شود که همانند یک سیم یا نخ با قطرى پهن‌تر در لای انگشتان نازک شده باشد.

پرک نمط pərkə- nəmət: نمد پرک‌دار، نوعی از نمد که همانند نمدهای معمولی ساخته می‌شود؛ با این تفاوت که پشمی رنگ شده را جداگانه روی حاشیه و یا وسط نمد با گذاشتن کاغذ یا پارچه‌ای در زیر آن به نمد وصل می‌نمایند، سپس آن را نمدی می‌کنند و پشم اضافه شده را به صورت هفت و هشت و یا هلال، برش می‌زنند.

بال زننن bal-zəna:n: به آخر کار نمدمالی می‌گویند؛ هنگامی که نمدمالان با دست نمدِ ساخته شده را برای نمدی کردن به عقب و جلو می‌غلطانند.


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
شال پشمی و پشم

والاشتنvâlâštən : به عمل جدا کردن رنگ پشم‌های طبیعی (سفید، سیاه، جوزی، بور) از یکدیگر و خیس نمودن آن در آب «والاشتن» گویند. این کار سبب می‌گردد تا كثافات و چربی روی پشم‌ها در آب حل شود.

والسن vâləsan: در گویش تالشی به معنی حلاجی کردن پشم است.

سنگل sangal: به گرفتن سنگ و گل و مدفوع اطراف دنبه و جدا کردن خارها و زائده‌های پشم اطلاق می‌شود.

تَشیtaši : دوک مخصوص پشم‌ریسی، اغلب بر بلندی می‌نشینند و دوک را می‌گردانند و پس از چند متر ریسیدن، آن را به دور دوک جمع می‌کنند.

شانه میک šânəmik: میله‌های فلزی نوک تیز؛ به دستگاه ساده‌ی پشم‌ریسی گفته می‌شود.

شون šuna: در گویش تالشی به معنی شانه‌هایی فلزی است که با آن پشم‌ها را حلاجی می‌نمایند.

دِیه deyə: شانه‌ی فلزی

لکه lakə: هنگام ریسیدن پشم‌ها، پاها را روی تخته‌ی افقی خراطی شده‌ای می‌گذارند و شانه میک را در اختیار می‌گیرند.

چِرِک čerek یا چلک telak: دستگاه پشم‌ریسی که در هندوستان به «چرکا» čerkâ شناخته می‌شود.

کیک kik: تارهای پشمی که از هم جدا شده‌اند؛ رشته‌های پشم

پو pu: به معنی پشم تابیده در گویش گالشی و وَش vaš تلفظ لاهیجانی است.

دزگه dazgə: دستگاه ابریشم‌کشی که گویش لاهیجانی است و لنگرودی‌ها به آن دزگاه dazgə می‌گویند.

والجه پوگوده valejə – pugudə: پشم تابیده گلوله شده

پشمه‌ شال وئوجی ešmə-šâl -vaōji پشم‌بافی؛ بافتن پارچه‌های پشمی

بَرَک barak: نام دیگر بافتن پارچه‌های پشمی؛ شال بافی

پشمه شال pəšmə-šâl: پارچه دستباف پشمی، شال، طاقه‌ی بافته از پشم

پشمه قباpəšmə - qabâ : نوعی کت ویژه‌ی مردان کوه‌نشین

پشمه چوقهpəšmə- čuqə یا چوخاčuxâ : نوعی کت پشمی برای مردان

شال چوخا šâl - čuxa: همان چوخا است؛ نوعی کت

پشمه شلوارpəšmə - šalvâr : شلوار پشمی دم پا که برای سالخوردگان لوله‌ای و برای جوانان دگمه‌ای دوخته می‌شد.

کش پیراهنkaš - pirâhan : پیراهن پشمی، دستباف، سفید و نقش آن اغلب لوزی، گل حصیری، بوته و... است.

دس جوروفdas - juruf : جوراب و دستکش پشمی

ياپونچی yâpunči: نوعی شنلِ پشمی بلند که آن را در زمستان روی دوش می‌اندازند.

پوسسین کولا pussin-kula: کلاه پشمی کوه‌نشینان از پوست بره

پشمه کیسه pəšmə- kisə: کیسه‌ی زبر پشمی که به آن «جان شور کیسه» jân-šor-kisə نیز می‌گفتند که به هنگام استحمام برای شست‌وشوی بدن مورد استفاده قرار می‌گرفت.

پشمه خیک pešmə- xik: کیسه‌ای پشمی که در آن روغن و کره و پنیر می‌ریختند. گویش لاهیجانی است و گالشی‌ها آن را جَلد jald می‌نامیدند.

پشم لَپه pešmə- lapə: به توپ پشمی دست‌سازی می‌گفتند که برای بچه‌ها از نخ پشم تهیه می‌کردند. در قدیم به جهت نبود توپ‌های پلاستیکی و نایاب بودن نوع فرنگی آن مرسوم به «لپه فرنگی» و ناتوانی از خرید آن، مادران مقداری کاغذ را مچاله کرده و با پشم‌های رنگی دورتادور آن را می‌پوشاندند و دور کاغذ گلوله می‌کردند و پسرها آن را در بازی‌های گروهی مانند آب‌خور یا آب‌خور روسی مورد استفاده قرار می‌دادند. گاه نیز از روی شیطنت بچه‌گانه به عوض کاغذ، سنگ داخل کاغذ آن می‌ریختند و یا به منظور سنگین شدن در آب خیس می‌کردند.

دسّی چرخی dassi- čarxi: بازی مخصوصی است با توپ پشمی یا ماهوتی که به این بازی «تاب بول زنئی» tâb-bul-zəney یا «تاب گل زنئی» یا «تاب پشت زنئی» گفته می‌شود.

قاپوت qâput: پارچه‌ی پشمی کلفت برای پالتو


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
چاشو

چاشو وئوجی čašow- vouji: چادر شب بافی

چاشوčâšow : پارچه‌ای شطرنجی، دستباف، رنگی و طرح‌دار که روی رختخواب تا شده می‌انداختند و یا دورکمر می‌بستند که به «چادر شب» نیز معروف است. این کلمه به صورت چادشب čâdšab یا چارشو čâršow نیز تلفظ می‌شود و اهالی لاهیجان به آن «کمر دَبَدْ» یا «کمر دبود» هم می‌گویند.

خُانه وَت چاشو :xânə-vat-čâšow چادری که در خانه می‌بافند.

دس پاکن des – pâkun: دستمال‌های کوچک برای پاک کردن لوازم خانه

دس دسمال des- dessmâl: دستمال کوچکی برای پاک کردن آب بینی، اشک چشم و... به کار می‌رود.

کجِ برشته kəj-e-bərəštə: پیله‌ی ابریشمی با دوک دستی ریسیده شده است.

اَچکاوزن (اشکاوزن) ačkâvəzən: دستگاهی است که به کمک آن نخ‌های ریسیده شده را به صورت کلافه درمی‌آورند.

هالارگن hâlârgən: دو قطعه چوب است که به وسیله‌ی نخی به هم متصل شده‌اند و نخ‌ها را به صورت گلوله‌ی نخ درمی‌آورند.

بن پاش bunpâš و سرپاش sərpâš: به دو سر دوک می‌گویند و تار ابریشم و پنبه را به آنها می‌بندند تا رها نشود.

گوده gudə: به گلوله‌ی نخ «گوده» می‌گویند.

قیر بزارشته qir- bəzârəštə: تسمه‌ای قیر اندود که کلاف را به وسیله‌ی آن به ماکو متصل می‌نمایند.

پاچالpâčâl : دستگاهی مخصوص بافتن پارچه که از جنس چوب تهیه می‌شود.

ابریشم تاب زن :abrišəm- tâbzən دستگاهی است که سرتار ابریشم روی دوک را روی این دستگاه می‌گذارند و با چرخاندن چرخ، تار ابریشم به دور آن می پیچد.

چونگام čungâm: به دو میخ اطلاق می‌شود که در گوشه‌ی حیاط خانه زمین فرو می‌برند تا نخ‌های چاشو را به آن وصل نمایند.

پیش چونگام piščungâm: میخ‌های جلوِ کار را گویند.

پس چونگام pəsčungâm: میخ‌های عقبِ کار را می‌گویند.

رجه rajə: اصطلاحا به چوب‌هایی گفته می‌شود که بین تارها قرار می‌دهند.

تانِ کار :tân-ə-kâr انتهای کار را گویند و منظور تارهایی است که بازنموده دور میخ‌ها پیچیده‌اند و می‌خواهند روی کار سوار نمایند.

نورد (نُرد)nurd : چوب‌های ضخیمی است که روی دو تیر چهارگوش به نام تیر پاچال tirə-pâčâl نصب است.

کتلkətəl : صندلی چوبی است که بافنده بر روی آن می‌نشیند.

پاکتَتَل pâ-kətəl: پدال‌های زیر پای بافنده.

پَرَک parak: قرقره‌ای است که آن را بالای دستگاه بافندگی در قسمت شانه وصل می‌کنند و همانند لولای در عمل می‌کند؛ نخ‌ها را از داخل آن عبور می‌دهند.

اَرَج arəj: چوب نازکی به شکل ضربدر برابر با عرضِ پارچه که به عنوان گیره‌ی نگه‌دارنده‌ی پارچه عمل می‌کند.

عروسک arusak: قرقره‌ای است که پرک را در بالای دستگاه نگه می‌دارد. غيبه qəybə: میخ‌های کوچکی هستند که برای وصل کردن تارها به پشت نورد فرو می‌کنند.

شانه šânə: وسیله‌ای است متشکل از یک کلاهک که به وسیله‌ی دو طناب به طاق آویزان می‌شود.

دفتین dəftin: رشته‌های تار را از هم جدا می‌کند.


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
جوراب پشمی

جورف وئوجی juruf- vaōji: جوراب‌بافی، بافتن جوراب

پشمه جوروف pəšmə- juruf: جوراب پشمی دستباف

مَردِکَه گُوراوِه mardəkə- gurâvə: جوراب مردانه (تلفظ ماسوله‌ای)؛ جوراب پشمی ساق بلند

پُوَنه گیروه یا گُروَهَ puvanə- giravə: گویش تالشی‌ها به معنی جوراب پشمی

زنگه گورَوَه zangə- guravə: جوراب پشمی ساق بلند

دونه گیتن dunə-gi –tan یا بونه گیتن bunə – gitan: شروع کردن؛ نقطه‌ى سر گرفتن برای بافت جوراب

سراَچئن sərâče:n یا سراچین گودن sərâčin – gudən: تمام کردن، به پایان رساندن


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع

در مطلب قبل در مورد اصطلاحات و نکته های مربوط به هنرهای دستی صحبت کردیم. در این مطلب نیز به ادامه این مطلب پرداخته و این موضوع را به خوبی به کمال خواهیم رساند.

چُواَگُونِ گورَوِه ču-ā-govənə-guravə: پنج عدد چوب صاف و نشکنِ صیقلی شده همانند میله‌ی کاموابافی که با آن جوراب می‌بافتند.

تیه tiyə: همان پنج میل جوراب‌بافی ( تلفظ تالشی)

کیوه kivə یا گیوه givə: جوراب ساق کوتاه زنانه که هم با پشم و هم با کاموا بافته می‌شود و تالشی‌ها به آن تونی toni نیز می‌گویند.

میل mil: سیخ جوراب‌بافی، میله‌ی بافتنی

بوزی buzi یا بوز buz: پاشنه‌ی جوراب

گل gal: ساق جوراب

ای می آپ گوراوِه ay-mi-ap-gurârə: کف گیوه یا جوراب پشمی بلند، ته جوراب

موجَ کِیmoja-ki : به معنی مانند موج که به ته گیوه یا جوراب گفته می‌شود.

لُوکَ لَيل lokā-lil: حاشیه‌ی دور جوراب

کولی کنار koli-kənâr: حاشیه‌ی دور جوراب

زن جونَه کنار zan-jonə-kənâr: زنجیره‌هایی که دور حاشیه‌ها زده می‌شود.

لاچ لنگر lâč-langar: نقش و نگار، تالشی‌ها به آن لاجه لنگر lajaə-lngər گویند.

رنگه لاج rangə – lâj: تلفظ دیگری برای کلمه‌ی نقش و نگار

هفت رج لاچ haf-raj-lâj: هفت ردیف نقش

چرک دسه‌ی čərək-dassāy: شبیه دسته‌ی چرخ پشم‌ریسی (نوعی نقش در جوراب پشمی)

ویریف لاج virif-laj: اوریب، کج، زیکزاک

کجِ بوته kaj-butə: بته جقه؛ کج به پیله‌ی کرم ابریشم می‌گویند که در نقوش از شکل آن استفاده می‌کردند.

پیچ میلpičə-mil : مارپیچ

گرده گلgərdə-gal : حلقه‌ای (نوعی نقش)، ساق حلقه‌ای

گل کشیgal-kaši : کشبافت، کشباف

پُشَتُ تَکpušatu-tak : نوعی نقش در جوراب پشمی

اَكرَمَ بُوته akramə–butə: مثلث‌هایی چند رنگ و به شکل قرینه در کنار هم که تالشی‌ها به آن درخت سرخس می‌گویند. (نوعی نقش)

سِف پَر sefə–par: سیبی که دو قسمت شده باشد، سیب، گل سیب (غنچه سیب)

پچوچنگ pəču–čəng یا پشوچینگpəšu-čing : چنگ گربه (نقش)

پای پچو pay-pəču: پای گربه (نوعی نقش)

پوتَ کوآ puta-ku-â: درخت سرخس؛ تالشی‌ها به آن گول پَرَک gul-parak هم می‌گویند.

کَجَ دو kaĵado: درخت کاج (نوعی نقش)

خوله Xolā: شاخه‌ی درخت (نوعی نقش)

خوله، خوله نومو xālə-xālə-numu: شاخه‌های درخت (نوعی نقش)

وُل پَر vola-par یا اولا پرک olâ–parak: گلبرگ

لیو چیچکliva-čičak : تلفظ تالشی به معنی غنچه‌ی سیب (نوعی نقش)

لالَ lâla: گل لاله (نوعی نقش)

وِل‌نومو vəl–numu: نقش گل

اونَ کَ ona-ka یا اَنگِ āngə: انگور، درخت انگور (نوعی نقش)

پَفَ چال pafačal یا هَف چول hafačul: گل پامچال

اَره نومو arə–numu: نوعی نقش در جوراب است که اهالی ماسوله به آن «نقش اسلیمی» می‌گویند.

شون نومو šun–numu: نقش شانه‌ای، اهالی ماسوله به شانه «چوتاش» čutâš هم می‌گویند. (نوعی نقش)

پُوتَ نوموputa - numu : نقش بوته

حلایی halaiy: نقش حلوایی که همانند لوزی متصل به هم است.

کی لی مُ نومو ki-li-mu–numu: نقش گلیم؛ اقتباس شده از طرح گلیم، از دو چند ضلعی که در امتداد هم قرار گرفته‌اند، تشکیل شده است.

خول چَ xolača: قالیچه، طرحی اقتباس شده از قالیچه

اَسب دندون asbəa-dandon: دندان اسب (نوعی نقش)

پیونَه پَر piyunā–par: پروانه (نوعی نقش)

قورباغه لاچ qurbâqə-lâjč: نقش قورباغه

گاوَ چَشgava-čāš : چشم گاو، نقش دایره‌ای با دایره‌ی سیاه رنگ داخل آن

گادوش gaduš: كلّه‌ی گاو

سَ شونَ sa-šunā: شانه به سر

کی لَ یَخ ki-la-yax: تلفظ تالشی که نقش يقه‌ی دختر است.

گرگارَروُ garagâra-row: نوعی بافت گل که به «کرکارَرو» نیز معروف است.

خِرمابُوتَه Xərma-butā: نوع نقش گل

هشت پَر hašt–pār: نوعی گل که هشت برگ دارد.

چَپَ شان čapā–šân: خطوط مورب یا هشتی که در هشتپر به «درخت سرخس» معروف است.

بِل بِل چَش bəl-bələ-čaš: چشم بلبل

هَوشَ کَلَ huša-kalla: كله‌ی خرگوش

مورغ لاچَ murqə–lâjča: نقش مرغ که معمولا در ساق جوراب‌های پشمی بافته می‌شود.

لوک بَندluk-band : شبیه سـینه‌ریز زنان بافته می‌شود.

خَرفِ کوهی xarfə-kohi: گیاهی جنگلی و محلی که تالشی‌ها به آن خَرف خار xarfə-xâr می‌گویند. نوعی نقش در جوراب‌های پشمی است که برگرفته از شکل آن گیاه است.


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
گلیم

هر hər: نقش ابر

گادوش gâduš: نقش كلّه‌ی گاو

شونَ نومو šunā-numu: نقش شانه‌ای

رسی‌ىَ رسی یَ rəsi.yā-rəsi.ya: خط خطی، شکسته شکسته

اَری ش اَری شَ ari.ša-âriša: رنگین کمان

پُوت نومو puta–numu: نقش بوته

خالچه نومو xâlčə-numu: نقش قالیچه

اون کَ نومو on-kā-numu: نقش انگور

لالَ نومو lâla–numu: نقش گل لاله

وای نِ وِل vâya-nə-vəl: نقش آینه گل

گول دان نومو gul-dân-numu: نقش گل لاله

لات نقش lat–naqš: نقش تخته‌ای

ری یَ ری یَ rəyā–yəyā: نقش راه راه

ری یَ ری یَ نومو rəyā-rayā-numu : نقش راه راه

قوشاوای نِ وِل qušâ-vây-nə-vəl: نقش دو آینه گل

باکونومو bâku–numu: نقش باکو (اقتباس شده از نقوش روسیه)

خليل نومو xalil-numu: نقش خلیل

شوخ نوموšuxə-numu : نقش شاخ


اصطلاحات مربوط به هنرهای دستی و محصولات آنها

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا