تکراری ترین صحنه در رمان ها

mahaflaki · 4/12/20

شخصیت اصلی بعد از هزار بار تماس مستقیم و غیر مستقیم جسمی و روحی؛ احساساتش رو برای دوست صمیمیش ( در اندک موارد شخص دیگه! ) بیان میکنه و دوستش بهش میگه وای تو عاشق ارشام شدی انچستیکا!
خب مشکلی نیست فقط نمیدونم چرا من در اولین برخورد با شخص، اول احتمال کراش زدن میدم به خودم مگر اینکه خلافش ثابت بشه!
شما ها هم دوستاتون متوجه میشن خودتون نه؟ مشکل از منه؟

mahaflaki · 4/12/20

در اکثر مواقع، اگر بیست صفحه پایانی رو چک کنین خیلی از رمان ها یه خلاصه کلی از داستان رو بیان میکنن و بهش میگن اعتراف (!!!!!! )یعنی انچستیکا بعد از عروسی ( در اکثر مواقع!) وقتی در حال ناز کردن واسه ارشامه یه دور از اول تعریف میکنه چه اتفاقاتی رخ داد تو رمان که باعث عشق و عاشقی شده و بعد هم نوبت به اعتراف (!!!!) ارشام میرسه تا دوباره باقی اتفاقات رو هم تعریف کنه.
به شخصه خودم چندین بار اول این قسمت رو خوندم، وقتی دیدم حوادث جالب نبود کلا قید اون رمان رو زدم! خلاصه کلی خوبیه!

Armita.M · 5/12/20

یعنی من حاضرم شرط ببندم که یکی از اصلی ترین بخش ها تو رمان
مغرور بودن پسرس ، همشونم شکست عشقی خوردن ، جذابه ، ...
دختره و پسره از همون اول باهم لج میفتن کم کم عاشق میشن
دختره هم تو زندگیش پر غم و غصه ، رمان بی کلیشه فقط هیجانی معمایی :coolym:

FaTeMeH QaSeMi · 11/1/21

هممممشششش درحالللل رفتن به شمالن. بابا یه سرم بیاید جنوب :lol:

همشون به زور ازدواج می‌کنن یهو عاشق می‌شن.
:lol:

فققطططط سفرهای خارج از کشورشون و راضی شدن خانواده‌ها جالبع :lol:

~HadeS~ · 11/1/21

داستان مافیایی:
طرف همه نوع خلاف از دزدیدن گوجه تا منفجر کردن یه هتل رو کرده بعد عاشق میشه و به خوبی و خوشی با طرف ازدواج میکنه
پلیسم که هویجه
رسانه‌ها و روزنامه‌ها هم براشون مهم نی
عذاب وجدانم که نداره
نکنید بابا عههههههههه

Ryhwn · 18/1/21

ضریب هوشیشون همشون با سن کمشون عجیب خیلی زیاده.
ماشالاه جای انیشتین رو گرفتن.
همشونم فارغ التحصیل دانشگاه‌های تهران، اصفهان و شیراز.
همشونم یا پزشکی یا مهندسی. شاغل
هوش اقتصادی هم که دیگه هیچ.
طرف با ۲۵ سال سن شرکت داره می‌چرخونه.
معاونشم دختر کم سن و سال.
فقط یکی من حس می‌کنم قارچم از اینجور چیزا بلد نیستم.

Whisper · 18/1/21

میشه شونصدتاپسرهست که تنهانقطه ضعفشون همین دختره‌س همیشم همه لـ*ـب شتری وبینی مدادی وچش نخدین ولی شخصیت رمان طبیعیه طبیعیه همیشه یعنی بایدباشه اگه نباشه رمان ایرونی نمیشه

همیشم پسره خرپوله دعواداره بادخترفقیره بعدیه داداش خیلی کاری وخوب داره که عاشق دخترفقیره میشه ولی دختره عاشق اون پسره میشه.
دیگه مهم عرییییینننن صحححنننههه که ازکتاب گینسم مهمه...شماااااااالهههههههه بعله دوستان شمال رفتن وهمیشم چشای پسره یادختره سگ داره

پسرم سگ درسگ بایدسیکس پک داشته باشه دخترم موهای بلندوچشای خیلی نازوپوست سفید بعدپارتی مارتیم که میرن دختره پاک ترازرنگ سفیده ولب به نوشیدنی نمییییزنه :not_worthy:

خلاصه بگم زیاده

_m_ · 19/1/21

طرف با بیست و اندی سال سرهنگه چون تو معموریت هاش موفق بوده!!!

حالا این به کنار با یه دختره که اونم پلیسه میرن ماموریت خارج از کشور بعد تو یه مهمونی دختره و پسره خارجکی میرقصن عالیییی!!!!!
دست بردارین تو رو خدا اصن دختره به کنار
پسره مگه سرهنگی نبود که تو همه ماوریت هاش موفق بود؟ این کی وقت کرد رقص یاد بگیره؟

اونم نه ایرونی ...ایرونی که بایه بشکن و شونه بالا دادن حله...رقص تانگو

~حنانه حافظی~ · 19/1/21

یک دیالوگ بسیار تکراری:
«ای وای من عاشق شدم، منی که عاشق نمی‌شدم، منی که کوه جلو پام زانو می‌زد»
وجدانن انقدر؟؟ نه خدایی انقدر؟ یا یک تیکه‌ی بسیار کلیشه‌ای!
دختره داره از پله ها میاد پایین یهو پاش گیر میکنه میوفته تو بـ*ـغل یکی! عطر آشنایی حس میکنه و بعد در چشمان هم خیره میشن! اولین نفری ام که به خودش میاد دختره‌اس!
متاسف شدم

Whisper · 19/1/21

خواهربرادرن بعدبه هم احساس پیدامیکنن

هرخواستگارپولداری برادختره بیادمادر پدرش ازش تعریف میکنن چه پسرآقایی بودچه خانواده‌ای داشت

همیشه وقتی پدرشون سیلی میزنه توصورتشون پرت میشن روزمین آقاچراعین لواشک نمیچسبن به دیوار

همیشه توحموم آهنگ میخونن وصدالبته دختره حتماخوش صداس یه دخترعمه‌ای هم وجودداره که همیشه سعی میکنه به پسرداییش نزدیک شه حالادخترعموهم هستا نگیدنیست....اتفاقایه پسرشریک باباهم هست که دلباخته دختره شده

آقابقرآن خزشدماخسته شدیم شمانشدید؟؟؟؟
حالاچراپسره فقیرنمیشه؟
حالاحتمابایدشرکت داشته باشه؟شرکتم که ماشالاه اسم نمیبره همه شرکتای سهامگذاریه

مادرپسره دختره‌روقبول نمیکنه بعدبه پسره میگه شیرموحلالت نمیکنم اونم وامیسته روپله وکله‌شوتندی برمیگردونه طرف مادرش آقارگ گردن این پسرنمیگیره؟؟؟؟

دختره حتمادرعوض موادفروخته میشه به سـ*ـاقی پدرش

بدن دخترم هرروزکبوده بخاطرکتکای پدرش

مایه فامیل معتادداریم بقرآن دست روبچه هاش بلندنمیکنه برعکس همه چیم براشون میخره

گوشیم دستش داره چندمیلیونی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

دستیار تالار هنر

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ویراستار برتر رمان ۹۸

عضو تازه وارد انجمن

کاربر نیمه حرفه‌ای

ویراستار برتر رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین