خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ایا از رمان راضی هستید؟


  • مجموع رای دهندگان
    7
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ayda2283

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/19
ارسال ها
63
امتیاز واکنش
1,649
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان: بت شکن
نام نویسنده: ayda
ژانر رمان: عاشقانه، تراژدی
نام منتقد:http://forum.roman98.com/members/566/
نام تایید کننده رمان: http://forum.roman98.com/members/755/
خلاصه رمان:
پسری به اسم رهام درگیر یک مشکل بزرگ است. یک راز بزرگ که باید از همه مخفی بشه، همیشه هرچی خواسته رو داشته اما بعضی چیزها رو نه میتونه بخواد و نه داشته باشه. دختر هاى زيادى توى زندگيش هستن كه هركدوم براش كلى دردسر درست مى كنن و ماجراهایی که درگیرش میشه روند زندگیش و دگرگون می کنه. زندگی سراسر راز و پنهان کاری. این پسر داستان پیچیده ای رو میسازه که خودش داخلش گم میشه
سخنی با خوانندگان:
من سعی کردم تا حد امکان این رمان رو به واقعیت نزدیک کنم. نمی دونم تا چه اندازه موفق بودم اما یکی از ژانر های فرعی رمان اجتماعی بود و شخصیت اصلی رمان کاراکتری خاص داشت و اخلاقی منحصر به فرد.
توی رمان از بیماری اصلی که شخصیت دچارش هست به صورت مستقیم نام نبردم و سعی کردم خواننده ذره ذره خودش به این باور برسه.
واقعا سعی کردم رمانم خوب و جذاب پیش بره اما اینکه موفق شدم یا نه رو نمی دونم.
امیدوارم این تایپیک باعث بشه ایرادات رمانم معلوم بشه و از اونا برای پیشرفت رمانم استفاده کنم.
لینک رمان:

http://forum.roman98.com/posts/49492/


رمان بت شکن | ayda2283 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، MĀŘÝM، حبیب.آ و 3 نفر دیگر

santaclaus

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/4/19
ارسال ها
139
امتیاز واکنش
2,011
امتیاز
163
محل سکونت
MHD
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 27 دقیقه
با سلام خدمت نویسنده توانا

نقد رمان شکاری در شب!

اول از همه خسته نباشید میگم به شما بابت همت و تلاشی که در خلق این اثر داشتید، امیدوارم در ادامه هم شاهد درخششتون با این اثر باشم.

اولین چیزی که مهمه و میتونه یک خواننده رو به یک رمان جذب کنه، اسم اونه. بهتره برای رمانتون اسمی رو انتخاب کنید که با ژانرهاتون یعنی عاشقانه و تراژدی هم‌خونی داشته باشه.
اسمی که شما انتخاب کردید بیشتر ژانر ترسناک رو به تصویر می‌کشه و من خودم به عنوان یه خواننده با دیدن اسم رمانتون حدس میزنم ژانر ترسناک در داستانتون وجود داشته باشه که خب نبود و به شخصه به نظرم بهتره اسمی رو انتخاب کنید که با محتوای رمانتون همخونی بیشتری داشته باشه هرچند واضحه ک این اسم میتونه از نگاهی با رمان مرتبط باشه اما همونطور که گفتم ترکیب شکاری در شب ژانر های مد نظر شما رو پررنگ به نمایش نمی‌ گذارند و بهتره اسمی انتخاب بشه که ژانر عاشقانه و تراژدی در اون واضح تر باشه.

خلاصه رمانتون صرفا به زندگی رهام و اتفاقات احتمالی ای که میتونه پیش بیاد اشاره میکنه اما در داستان اون چیزی که تا اینجای کار بیشتر به چشم میاد زندگی برادر اون یعنی پرهامه‌. اما از اونجایی که هنوز تا پایان رمان زمان هست من این رو به خودتون واگذار میکنم که بسته به داستانتون، اگر زندگی پرهام قراره همچنان بولد و مشخص باشه در خلاصه داستانتون گریزی هم به این مسئله بزنید و شخصیت پرهام و اتفاقاتی که در زندگیش قراره رخ بده رو هم به نمایش بگذارید.
علاوه بر اون در خط اول خلاصه‌تون از فعل "است" استفاده کردید که این نشون میده زبان متنون کتابیه اما در ادامه با شکستن افعال نشون دادید که متن محاوره‌ست، خب بهتره برای همخونی بیشتر متنتون اون جمله رو هم درست کنید. یعنی این جمله پسری به اسم رهام درگیر یک مشکل بزرگ است. تبدیل بشه به پسری به اسم رهام درگیر یه مشکل بزرگه. هرچند که به شخصه بهتون پیشنهاد میکنم در خلاصه‌تون نامی از کاراکترها نبرید تا خواننده با مطالعه خلاصه کنجکاوتر شه تا بفهمه توضیحاتی که شما در خلاصه دادید مربوط به کدوم کاراکتره.

مقدمه مقدمه تون شروع بسیار محکمی داشت و با تک کلمه هایی مثل عشق...
نفرت...
بدگمانی...
ترس...
سردرگمی...
شروع شده بود که به تا حدی به خواننده نشون میداد اون قراره شاهد روایت داستانی باشه که در اون نفرت، بدگمانی، ترس و سردرگمی مشهوده.

شروع داستانتون درسته که از یک اتفاق خیلی محکم شروع نشده بود اما به نظر میاد شما قصد دارید داستان رو به صورت کمانی پیش ببرید یعنی در میانه داستان به اوج برسید و بعد دوباره روند داستان رو آروم کنید که شیوه مناسبی برای داستانتون به نظر میاد.

باور پذیری داستانتون تا حدی مقبول بود. کششی که رهام نسبت به اون دختر مرموز توی داستان داشت یا علاقه پرهام به دریا و اتفاقاتی که در داستان رخ میدادن ملموس بودن و به شما از این که تونسته بودید داستانتون رو قابل باور خلق کنید؛ تبریک میگم.

ژانرهایی که در رمان ذکر کرده بودید علی‌الخصوص ژانر عاشقانه تا حد زیادی در متن دیده میشد و با بیان تلخی‌های موجود در داستان هم گریزی به ژانر تراژدی داشتید که امیدوارم در ادامه هم این ژانر پررنگ تر باشه.

درسته که ایده به شدت نویی نداشتید و ایده عاشق دختر های فقیر توسط پسر های پولدار نو نیست و حتی جذب شدن پسر ها به دخترهایی که مرموز ترن کمی تکراری شده اما شما با اشاره به بیماری رهام ذهن خواننده رو تا حد زیادی کنجکاو کردید و به ایده ذهنیتون رنگ و لعاب بیشتری دادید و اون رو تا حدی جدید جلوه دادید که من باب این خلاقیت بهتون تبریک میگم و امیدوارم در ادامه هم با پیش بردن داستان و ایجاد اتفاقات نو خواننده رو بیشتر به متنتون جذب کنید و خوش تر بدرخشید.

اما چیزی که میتونه به یک رمان ارزش بده، هدف اونه! یک نویسنده این رسالت رو بر عهده داره تا با روایت کردن داستان به خواننده چیزی رو نشون بده که شاید تاثیر اون تا قبل اونقدری به چشم نیومده باشه. شما با نشون دادن علاقه میون دریا و پرهام و موانعی که نمیذاشت اونا بهم برسن، در حقیقت فاصله طبقاتی و باورهای غلطی که متاسفانه در جامعه ما برای ازدواج های اجباری صورت میگیره رو به نمایش گذاشتید. امیدوارم در ادامه هم بتونید مشکلات بیشتر و اشتباه‌های بیشتری که در کشور رایج هستند رو به نمایش بگذارید.

من باب قسمت شخصیت پردازی باید بگم که شما در این قسمت نقطه قوت بزرگی داشتید و اون هم این بود که کاراکترهاتون رو سیاه مطلق یا سفید مطلق خلق نکرده بودید، مثلا پرهامی که دوست داشتنی به نظر میاد ولی خب داره به زنش خیـ*ـانت میکنه و این رو نمیشه کتمان کرد. حتی شخصیت رزیتا رو هم با اینکه نسبتا سیاه تر خلق کردید اما نمیشه گفت نقطه سفیدی راجعش وجود نداره و من به شخصه دوست دارم که شما گه گداری گریزی به نقاط سفید تر وجود اون بزنید چرا که در جامعه هیچ کس سفید مطلق یا سیاه مطلق نیست و اون هایی هم که سیاه تر به نظر میان صرفا ممکنه به خاطر گذشتشون و اتفاقاتی که در اون زمان رخ داده سیاه تر به نظر بیان اما هیچ کس از اول بد به دنیا نیومده. نکته بعدی ای که در حین خوندن رمان به چشمم اومد این بود که شما در قسمتی که پرهام و رهام میرن پیش اون روانشناس (که اگه اشتباه نکنم اسمش پدرام بود) شخصیت رهام به طور محسوسی تغییر پیدا میکنه، ضعف اون رو بیشتر از همیشه نمایش میگذارید و حقیقتا من با خوندن اون قسمت شخصیت یه پسر لجباز ۱۴_۱۵ ساله تو ذهنم نقش بست و احساس کردم پرهام از رهام بزرگتره. حالا میگید چرا؟ چون شخصیتش از اون ثبات نسبی که داشت خارج شده بود و تقریبا به ادم حس یه کاراکتر کاملا جدید رو میداد که این واقعا نکته منفی‌ای محسوب میشه امیدوارم بتونید شخصیت غد و محکمش رو اون جا هم محسوس تر به نمایش بگذارید تا خواننده بهتر بتونه اون رو درک کنه. یادتون باشه که رهام یه شخصیت مردِ قدرت طلبه اون رو نباید خیلی ضعیف نشون بدید هرچند که اون ضعف هایی داشته باشه.
اما آخرین نکته در باب شخصیت پردازی اینه که یک نویسنده فقط راوی داستانه، شما باید با حالات و رفتارهای کاراکترشون یک شخصیت رو در ذهن خواننده‌تون حک کنید و خب تا حد زیادی تونسته بودید اکثر کاراکترهاتون رو با همین روش به خواننده بشناسونید اما یک جا دیدم که نوشته بودید: اصولا ادم سگ اخلاقی بودم، مریضی و خستگیم و تنفرم از رزیتا هم شده بود غوز بالا غوز.
سگ‌اخلاقی نسبی رهام مریضی و خستگی و تنفرش از رزیتا هم باید با حالات اون نمایش داده بشه انگار یه جورایی خواننده باید با خوندن متن به این برسه که رهام یه شخصیت سگ اخلاقه که تو اون صحنه مریض و خسته بوده و از رزیتا هم متتفر بوده. خب شما سگ اخلاقیش رو تقریبا در طی داستان به خواننده نشون داده بودید، نفرتش از رزیتا رو هم در ما بین دیالوگ هایی که مبادله میشد، مشهود بود اما خستگی و مریضیش رو میتونستید با توصیف حالات کاراکترتون نشون بدید.
مثلاا میتونستید قبل از یکی از دیالوگ های رهام اینطوری بگید: با خستگی وصف نشدنی گفتم:...! یا کلافه شده بودم نفس عمیقی کشیدم؛ خستگی در وجودم بیداد می‌کرد. همونطور که برای نشون دادن خشمش بارها و بارها اشاره کردید که با خشم گفتم:.. غریدم:.. این ها فقط مثال بودند و قطعا شما به عنوان یک نویسنده این توانایی رو دارید که با توجه به سلیقه و بطن داستان بهتر حالات کاراکترتون رو توصیف کنید.
اما چیزی که من از خوندنش واقعا به وجد اومدم این بود که برای برخی از کاراکترهاتون یه عادت رفتاری در نظر گرفته بودید که واقعا جالب بود مثلا به عشوه‌های بی حد و اندازه رزیتا اشاره کرده بودید، یا عادات رفتاری رهام موقع اعصبانیتش اونقدر خوب توصیف شده بودن که اگه جلوتر اصلا اسمی هم از کاراکترها برده نشه و فقط این عادات توصیف شن خواننده به سادگی میفهمه که منظور شما کدوم کاراکتره و این نقطه قوت بزرگیه‌.

در توصیف مکان ها و فضا سازی نسبتا قوی عمل کرده بودید برای مثال عمارتی که محل سکونت رهام بود تفاوت فاحشی با محل زندگی رزیتا داشت و شما تونسته بودید با بهره گیری از صفات مناسب تو ذهن خواننده این تفاوت ها رو به زیبایی به تصویر بکشید.

اما چیز دیگه ای که مهمه توصیف چهره‌ست که به شخصه اون رو اونقدر محکم ندیدم در داستان. هرچند چهره اون دختر مرموز در مهمونی رو به خوبی به تصویر کشیده بودید یا سادگی چهره دریا رو به خواننده منتقل کرده بودید اما هنوز جا داره که با توصیف بیشتر چهره باقی کاراکتر هاتون تفاوت های ظاهری رو به تصویر بکشید.

به شخصه به نظرم یکی از نقاط قوت داستانتون توصیف احساسات بود که تونسته بودید به خوبی احساسات رهام رو در میان مونولوگ ها و احساسات دریا و سادگیش و حس متقابلی که پرهام نسبت به اون داشت رو بیان کنید. یا اگه بخوام مثال دیگه ای بزنم میتونم به احساس نفرت عجیبی که رهام به رزیتا داشت اشاره کنم و واقعا شما به زیبایی احساسات کاراکتر هاتون رو به خواننده منتقل کردید و از این حیث نقدی به شما وارد نیست.

روند داستانتون کمی کند پیش می‌رفت؛ چرا که تا اینجای داستان علی رقم اینکه تعداد پارت هاتون زیاد بود به اون اتفاق محکمی که باید نرسیده بودید و فقط یک پیش زمینه ای از داستان رو ارائه کرده بودید، اما خب با پارت گذاری بعدی به اتفاقات مهم تری اشاره کردید که این نشون از تند تر شدن سیر داستان داره و به نظرم روند داستان از اینجا به بعد تند تر میشه فقط خواهش میکنم حواستون رو جمع کنید که سیر داستان ناگهانی خیلی زیاد نشه که خواننده از داستان جا بمونه یا نفهمه چه اتفاقاتی در حال رخ دادنه. پس سعی کنید همین روال کنونی رو با کمی فقط کمی شیب بیشتر پیش ببرید تا داستان به قوت خودش جذاب بمونه.

و در آخر نه به عنوان یک منتقد بلکه به عنوان یک خواننده میگم که از خوندن رمانتون لـ*ـذت بردم و قطعا رمانتون شایسته بهترین هاست فقط اگر کمی بیشتر در ریزه‌کاری ها و مواردی که متذکر شدم، دقت به خرج بدید.
موفق باشید
قلمتون مانا


رمان بت شکن | ayda2283 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، MĀŘÝM، ayda2283 و 3 نفر دیگر

ayda2283

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/19
ارسال ها
63
امتیاز واکنش
1,649
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
با سلام خدمت نویسنده توانا

نقد رمان شکاری در شب!

اول از همه خسته نباشید میگم به شما بابت همت و تلاشی که در خلق این اثر داشتید، امیدوارم در ادامه هم شاهد درخششتون با این اثر باشم.

اولین چیزی که مهمه و میتونه یک خواننده رو به یک رمان جذب کنه، اسم اونه. بهتره برای رمانتون اسمی رو انتخاب کنید که با ژانرهاتون یعنی عاشقانه و تراژدی هم‌خونی داشته باشه.
اسمی که شما انتخاب کردید بیشتر ژانر ترسناک رو به تصویر می‌کشه و من خودم به عنوان یه خواننده با دیدن اسم رمانتون حدس میزنم ژانر ترسناک در داستانتون وجود داشته باشه که خب نبود و به شخصه به نظرم بهتره اسمی رو انتخاب کنید که با محتوای رمانتون همخونی بیشتری داشته باشه هرچند واضحه ک این اسم میتونه از نگاهی با رمان مرتبط باشه اما همونطور که گفتم ترکیب شکاری در شب ژانر های مد نظر شما رو پررنگ به نمایش نمی‌ گذارند و بهتره اسمی انتخاب بشه که ژانر عاشقانه و تراژدی در اون واضح تر باشه.

خلاصه رمانتون صرفا به زندگی رهام و اتفاقات احتمالی ای که میتونه پیش بیاد اشاره میکنه اما در داستان اون چیزی که تا اینجای کار بیشتر به چشم میاد زندگی برادر اون یعنی پرهامه‌. اما از اونجایی که هنوز تا پایان رمان زمان هست من این رو به خودتون واگذار میکنم که بسته به داستانتون، اگر زندگی پرهام قراره همچنان بولد و مشخص باشه در خلاصه داستانتون گریزی هم به این مسئله بزنید و شخصیت پرهام و اتفاقاتی که در زندگیش قراره رخ بده رو هم به نمایش بگذارید.
علاوه بر اون در خط اول خلاصه‌تون از فعل "است" استفاده کردید که این نشون میده زبان متنون کتابیه اما در ادامه با شکستن افعال نشون دادید که متن محاوره‌ست، خب بهتره برای همخونی بیشتر متنتون اون جمله رو هم درست کنید. یعنی این جمله پسری به اسم رهام درگیر یک مشکل بزرگ است. تبدیل بشه به پسری به اسم رهام درگیر یه مشکل بزرگه. هرچند که به شخصه بهتون پیشنهاد میکنم در خلاصه‌تون نامی از کاراکترها نبرید تا خواننده با مطالعه خلاصه کنجکاوتر شه تا بفهمه توضیحاتی که شما در خلاصه دادید مربوط به کدوم کاراکتره.

مقدمه مقدمه تون شروع بسیار محکمی داشت و با تک کلمه هایی مثل عشق...
نفرت...
بدگمانی...
ترس...
سردرگمی...
شروع شده بود که به تا حدی به خواننده نشون میداد اون قراره شاهد روایت داستانی باشه که در اون نفرت، بدگمانی، ترس و سردرگمی مشهوده.

شروع داستانتون درسته که از یک اتفاق خیلی محکم شروع نشده بود اما به نظر میاد شما قصد دارید داستان رو به صورت کمانی پیش ببرید یعنی در میانه داستان به اوج برسید و بعد دوباره روند داستان رو آروم کنید که شیوه مناسبی برای داستانتون به نظر میاد.

باور پذیری داستانتون تا حدی مقبول بود. کششی که رهام نسبت به اون دختر مرموز توی داستان داشت یا علاقه پرهام به دریا و اتفاقاتی که در داستان رخ میدادن ملموس بودن و به شما از این که تونسته بودید داستانتون رو قابل باور خلق کنید؛ تبریک میگم.

ژانرهایی که در رمان ذکر کرده بودید علی‌الخصوص ژانر عاشقانه تا حد زیادی در متن دیده میشد و با بیان تلخی‌های موجود در داستان هم گریزی به ژانر تراژدی داشتید که امیدوارم در ادامه هم این ژانر پررنگ تر باشه.

درسته که ایده به شدت نویی نداشتید و ایده عاشق دختر های فقیر توسط پسر های پولدار نو نیست و حتی جذب شدن پسر ها به دخترهایی که مرموز ترن کمی تکراری شده اما شما با اشاره به بیماری رهام ذهن خواننده رو تا حد زیادی کنجکاو کردید و به ایده ذهنیتون رنگ و لعاب بیشتری دادید و اون رو تا حدی جدید جلوه دادید که من باب این خلاقیت بهتون تبریک میگم و امیدوارم در ادامه هم با پیش بردن داستان و ایجاد اتفاقات نو خواننده رو بیشتر به متنتون جذب کنید و خوش تر بدرخشید.

اما چیزی که میتونه به یک رمان ارزش بده، هدف اونه! یک نویسنده این رسالت رو بر عهده داره تا با روایت کردن داستان به خواننده چیزی رو نشون بده که شاید تاثیر اون تا قبل اونقدری به چشم نیومده باشه. شما با نشون دادن علاقه میون دریا و پرهام و موانعی که نمیذاشت اونا بهم برسن، در حقیقت فاصله طبقاتی و باورهای غلطی که متاسفانه در جامعه ما برای ازدواج های اجباری صورت میگیره رو به نمایش گذاشتید. امیدوارم در ادامه هم بتونید مشکلات بیشتر و اشتباه‌های بیشتری که در کشور رایج هستند رو به نمایش بگذارید.

من باب قسمت شخصیت پردازی باید بگم که شما در این قسمت نقطه قوت بزرگی داشتید و اون هم این بود که کاراکترهاتون رو سیاه مطلق یا سفید مطلق خلق نکرده بودید، مثلا پرهامی که دوست داشتنی به نظر میاد ولی خب داره به زنش خیـ*ـانت میکنه و این رو نمیشه کتمان کرد. حتی شخصیت رزیتا رو هم با اینکه نسبتا سیاه تر خلق کردید اما نمیشه گفت نقطه سفیدی راجعش وجود نداره و من به شخصه دوست دارم که شما گه گداری گریزی به نقاط سفید تر وجود اون بزنید چرا که در جامعه هیچ کس سفید مطلق یا سیاه مطلق نیست و اون هایی هم که سیاه تر به نظر میان صرفا ممکنه به خاطر گذشتشون و اتفاقاتی که در اون زمان رخ داده سیاه تر به نظر بیان اما هیچ کس از اول بد به دنیا نیومده. نکته بعدی ای که در حین خوندن رمان به چشمم اومد این بود که شما در قسمتی که پرهام و رهام میرن پیش اون روانشناس (که اگه اشتباه نکنم اسمش پدرام بود) شخصیت رهام به طور محسوسی تغییر پیدا میکنه، ضعف اون رو بیشتر از همیشه نمایش میگذارید و حقیقتا من با خوندن اون قسمت شخصیت یه پسر لجباز ۱۴_۱۵ ساله تو ذهنم نقش بست و احساس کردم پرهام از رهام بزرگتره. حالا میگید چرا؟ چون شخصیتش از اون ثبات نسبی که داشت خارج شده بود و تقریبا به ادم حس یه کاراکتر کاملا جدید رو میداد که این واقعا نکته منفی‌ای محسوب میشه امیدوارم بتونید شخصیت غد و محکمش رو اون جا هم محسوس تر به نمایش بگذارید تا خواننده بهتر بتونه اون رو درک کنه. یادتون باشه که رهام یه شخصیت مردِ قدرت طلبه اون رو نباید خیلی ضعیف نشون بدید هرچند که اون ضعف هایی داشته باشه.
اما آخرین نکته در باب شخصیت پردازی اینه که یک نویسنده فقط راوی داستانه، شما باید با حالات و رفتارهای کاراکترشون یک شخصیت رو در ذهن خواننده‌تون حک کنید و خب تا حد زیادی تونسته بودید اکثر کاراکترهاتون رو با همین روش به خواننده بشناسونید اما یک جا دیدم که نوشته بودید: اصولا ادم سگ اخلاقی بودم، مریضی و خستگیم و تنفرم از رزیتا هم شده بود غوز بالا غوز.
سگ‌اخلاقی نسبی رهام مریضی و خستگی و تنفرش از رزیتا هم باید با حالات اون نمایش داده بشه انگار یه جورایی خواننده باید با خوندن متن به این برسه که رهام یه شخصیت سگ اخلاقه که تو اون صحنه مریض و خسته بوده و از رزیتا هم متتفر بوده. خب شما سگ اخلاقیش رو تقریبا در طی داستان به خواننده نشون داده بودید، نفرتش از رزیتا رو هم در ما بین دیالوگ هایی که مبادله میشد، مشهود بود اما خستگی و مریضیش رو میتونستید با توصیف حالات کاراکترتون نشون بدید.
مثلاا میتونستید قبل از یکی از دیالوگ های رهام اینطوری بگید: با خستگی وصف نشدنی گفتم:...! یا کلافه شده بودم نفس عمیقی کشیدم؛ خستگی در وجودم بیداد می‌کرد. همونطور که برای نشون دادن خشمش بارها و بارها اشاره کردید که با خشم گفتم:.. غریدم:.. این ها فقط مثال بودند و قطعا شما به عنوان یک نویسنده این توانایی رو دارید که با توجه به سلیقه و بطن داستان بهتر حالات کاراکترتون رو توصیف کنید.
اما چیزی که من از خوندنش واقعا به وجد اومدم این بود که برای برخی از کاراکترهاتون یه عادت رفتاری در نظر گرفته بودید که واقعا جالب بود مثلا به عشوه‌های بی حد و اندازه رزیتا اشاره کرده بودید، یا عادات رفتاری رهام موقع اعصبانیتش اونقدر خوب توصیف شده بودن که اگه جلوتر اصلا اسمی هم از کاراکترها برده نشه و فقط این عادات توصیف شن خواننده به سادگی میفهمه که منظور شما کدوم کاراکتره و این نقطه قوت بزرگیه‌.

در توصیف مکان ها و فضا سازی نسبتا قوی عمل کرده بودید برای مثال عمارتی که محل سکونت رهام بود تفاوت فاحشی با محل زندگی رزیتا داشت و شما تونسته بودید با بهره گیری از صفات مناسب تو ذهن خواننده این تفاوت ها رو به زیبایی به تصویر بکشید.

اما چیز دیگه ای که مهمه توصیف چهره‌ست که به شخصه اون رو اونقدر محکم ندیدم در داستان. هرچند چهره اون دختر مرموز در مهمونی رو به خوبی به تصویر کشیده بودید یا سادگی چهره دریا رو به خواننده منتقل کرده بودید اما هنوز جا داره که با توصیف بیشتر چهره باقی کاراکتر هاتون تفاوت های ظاهری رو به تصویر بکشید.

به شخصه به نظرم یکی از نقاط قوت داستانتون توصیف احساسات بود که تونسته بودید به خوبی احساسات رهام رو در میان مونولوگ ها و احساسات دریا و سادگیش و حس متقابلی که پرهام نسبت به اون داشت رو بیان کنید. یا اگه بخوام مثال دیگه ای بزنم میتونم به احساس نفرت عجیبی که رهام به رزیتا داشت اشاره کنم و واقعا شما به زیبایی احساسات کاراکتر هاتون رو به خواننده منتقل کردید و از این حیث نقدی به شما وارد نیست.

روند داستانتون کمی کند پیش می‌رفت؛ چرا که تا اینجای داستان علی رقم اینکه تعداد پارت هاتون زیاد بود به اون اتفاق محکمی که باید نرسیده بودید و فقط یک پیش زمینه ای از داستان رو ارائه کرده بودید، اما خب با پارت گذاری بعدی به اتفاقات مهم تری اشاره کردید که این نشون از تند تر شدن سیر داستان داره و به نظرم روند داستان از اینجا به بعد تند تر میشه فقط خواهش میکنم حواستون رو جمع کنید که سیر داستان ناگهانی خیلی زیاد نشه که خواننده از داستان جا بمونه یا نفهمه چه اتفاقاتی در حال رخ دادنه. پس سعی کنید همین روال کنونی رو با کمی فقط کمی شیب بیشتر پیش ببرید تا داستان به قوت خودش جذاب بمونه.

و در آخر نه به عنوان یک منتقد بلکه به عنوان یک خواننده میگم که از خوندن رمانتون لـ*ـذت بردم و قطعا رمانتون شایسته بهترین هاست فقط اگر کمی بیشتر در ریزه‌کاری ها و مواردی که متذکر شدم، دقت به خرج بدید.
موفق باشید
قلمتون مانا
ممنون از نقدتون.
نکته اول اینکه خودم از نامناسب بودن اسمم خبر دارم هما نه خودم موفق به پیدا کردن اسم مناسبی شدم نه کسی بود که کمک کنه.
خلاصه رمانم و حتما تصیحش می کنم و اینکه رمان کلا حول زندگی رهام هست و از اونجایی که برادرش هم عضوی از خانوادشه باعث شده در ابتدا برای معرفی اون به خواننده چندپارت و به خودش اختصاص بده اما در واقع شخصیت اصلی تنها رهامه.
خب درمورد ایده باید بگم رمان من به نوعی ایده کاملی نیست یعنی این رمان از جمع شدن ایده ها و اتفاقات مختلف کنارهم شکل گرفته که نمیشه گفت ماجرای اصلی از کجا شروع میشه و هرکدوم به نوعی نقش زیادی دارن اما ساده بخوام بگم هنوز خیلی تاجایی که ماجرایه اصلی رمان شروع میشه فاصله داریم.
صددرصد رزیتا هم از ابتدا سیاه نبوده و نیست. و شاید بد نباشه بگم چیزهایی در مورد اون وجود داره که قطعا خواننده هارو خیلی شوکه می کنه.
خب شاید حرف شما درمورد ضعیف نشون دادن رهام درست باشه اما این شخصیت رهامه. رهام اون کسی نیست که درواقع نشون میده. مجبور شده برای حفظ زندگیش خودش رو پشت شخصیتی سرد و جدی پنهان کنه و نشون دادن ضعفش پیش ارسلان روانشناسش به دلیل اینه که تنها کسی که می تونه جلوش تا حدودی خود واقعیش باشه ارسلانه.
درمورد شخصیت پردازی حرفتون رو قبول دارم و سعی می کنم اون اشتباه و اصلاحش کنم.
در توصیف چهره کمی کم کاری کردم اما همش به دلیل ترس از این بود که توصیف مستقیم می تونه جذابیت رمان و تا حدی کاهش بده و توصیف چهره شخصیت ها در لابه لای ماجرا هم زیادی طولانی میشه برای همین حس کردین که خوب توصیف نکردم. حتی توی توصیفات هم اگه زیاد بشه خواننده از اون قسمت پرش می زنه پس سعی کردم جوری چه مکان ها و چه چهره هارو توصیف کنم که مثل پازل در حین رمان توی صحن خواننده تکه ها کنار هم چیده بشن.
همونطور که گفتم رمان من از تجمع اتفاقات ریز و درشت تشکیل شده پس قول میدم هیچ وقت نه براتون تکراری بشه نه کسل کننده.
ممنون شما به من واقعا لطف دارین. هدف من از نوشتن این رمان غیر از لـ*ـذت خودم خلق اثری متفاوت بود. رمانی که وقتی به خلاصش فکر می کنی نتونی بگی اونجاهاش اضافی بود و توی چند خط خلاصش کنی. یا نگی این هم شبیه فلان رمانه. اتفاقات اینقدر کنارهم با ریتم مناسب چیده شده باشن که یک قسمتی از رمان خمیازه نکشی و یک جایی با حجم عظیمی از اتفاق روبه رو بشی.
تلاشم بر این بوده و نمی دونم تا الان چقدر موفق بودم و خواهم بود‌. از لطف بی کرانتون توی تعریف از رمانم واقعا ممنونم.
سپاس فراوان از نقد مفیدتون و سوال اخر اینکه اگه بعدا درخواست دوباره نقد رمانم و داشتم باید توی تایپیک اعلام کنم یا تا پایان رمان خودتون کنارم هستید؟


رمان بت شکن | ayda2283 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، MĀŘÝM، حبیب.آ و یک کاربر دیگر

حبیب.آ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/5/19
ارسال ها
321
امتیاز واکنش
7,931
امتیاز
263
محل سکونت
در قعر چاه کتاب
زمان حضور
6 روز 11 ساعت 2 دقیقه
سلام و درود خدمت نویسنده‌ی عزیز
نقدی که میکنم، ترکیبی از احساسم نسبت به شخصیت‌ها و مشکلات اندکی ست که در رمان مشاهده کردم.
و اما نقد
نام رمان: توی رمان اولین چیزی که آدم نظرش بهش جلب میشه نام رمانه. سایه‌ی شب. نامی کنجکاو کننده و زیبا که باعث شد به سراغ رمان زیبات بیام. اوایل فکر می‌کردم تخیلی نوشتی؛ اما وقتی که یکم رمان رو خوندم، یکی سایه شب دلیلش اومد توی ذهنم که حدسی بیش نبوده و نیست و ممکنه اشتباه باشه حدسم. باید بگم نام خوبی انتخاب کردی و این مورد رو خیلی خوب عمل کردی.
خلاصه‌ی رمان:
(پسری به اسم رهام درگیر یک مشکل بزرگ است. یک راز بزرگ که باید از همه مخفی بشه، همیشه هرچی خواسته رو داشته اما بعضی چیزها رو نه میتونه بخواد و نه داشته باشه. دختر هاى زيادى توى زندگيش هستن كه هركدوم براش كلى دردسر درست مى كنن و ماجراهایی که درگیرش میشه روند زندگیش و دگرگون می کنه. زندگی سراسر راز و پنهان کاری. این پسر داستان پیچیده ای رو میسازه که خودش داخلش گم میشه.)

خلاصه‌ی رمان، هم از لحاظ ارتباط با ژانر و کلیت داستان بررسی میشه که با خوندنش هردو تو به خوبی رعایت شده. فقط یک مشکل نگارشی توی خلاصه به چشم می‌خوره. تغییر نثر. بهتره نثر کل ادبی باشه. یعنی خلاصه این‌طوری شه( پیشنهادم رو میگم)
پسری به اسم رهام درگیر یک مشکل بزرگ است. یک راز بزرگ که باید از همه مخفی شود. همیشه هرچه خواسته است را به دست آورده؛ اما بعضی از چیزها را نه می‌تواند بخواهد و نه داشته باشد. دخترهای زیادی در زندگی‌اش هستند که هرکدام از آن‌ها برایش مشکلات فراوانی را ایجاد می کنند. مشکلاتی که درگیرش می‌شود و روند زندگی‌اش را دگرگون می‌کند.
(بقیه‌ش از نظرم اضافه‌ست)
و اگر می‌خواهی نثر محاوره باشه است جمله‌ی اول رو حذف و بزرگ رو بزرگه کن.
و اما نقد دو مولفه ی دیگه‌ی داستان که مهم تر از مقدمه، اشکالات نگارشی و ... است.
توصیفات:
توصیفات به چار قسمت تقسیم میشن. مکان،ظاهر شخصیت‌ها، چهره، احساسات.
احساسات: توصیف احساسات زیاد توی رمان نبود و تا الان جز حس خشم و دل رحمی و گاهی حس بدبختی دو سه تا شخصیتا چیزی نبود که البته نیاز به توصیف اضافه نیست و همین قدر خوبه. فقط توی ادامه، بیشتر روش تمرکز کن.
ظاهر شخصیت‌ها: به اندازه ی کافی گفته شد. احسنت!
چهره: گاهی کم و گاهی زیاد. مثلا چهره‌ی رزیتا خوب توصیف نشد. جای‌کار کمی هست.
مکان: درست مثل چهره؛ اما خب کافی بود و به نظرم برعکس چهره که کم بود گاهی، موقعی که زیاد توصیف نمی‌کردی هیجان بیشتر می‌ش.
شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی، یعنی اصل نوشتن یک رمان. رمان جنگ و صلح تولستوی فقط به خاطر شخصیت پردازی عالیش مشهوره. شخصیت پردازی یعنی این که نویسنده ان‌قدر با شخصیتا یکی باشه که بتونه به راحتی روی کاغذ در موردشون بنویسه. شخصیت پردازی رو میشه به۳ قسمت تقیسیم کرد:
ـ توصیفات چهره و ظاهرشون ـ رفتار‌هاشون، ویژگی‌های اخلاقی شون و احساسشون.
توصیفات چهره و ظاهر:
این دوتا ان قدر مهم هستن که میتونم بگم نباشن، یعنی رمانی نیست. ظاهر شخصیت‌ها و چهره شون باید به طور کامل و تیکه تیکه توی رمان توصیف بشن تا ما بتونیم بگیم نویسنده داره به این بخش از شخصیت پردازی که توامه با توصیفات، توجه نشون میده و درش موفقه. پس توجه کن که توصیفات رو بنویسی؛ اما تیکه تیکه. وسط دیالوگا، موقع حرف‌زدن هاشون و هر موقعیتی که پیش میاد.
رفتار‌ها: رفتار‌ها، مهم‌ترین عامل شخصیت پردازی‌ بعد از توصیفات چهره و ظاهر اند. رفتار شخصیت‌ها توی رمان، عمق و درون اون‌ها رو نشون میده و یه اشتباه کوچیک می‌تونه از بین ببره شخصیت‌رو. خوش بختانه تا این‌جا شخصیت‌های رمانت خیلی خوب بودن و امیدوارم این نکته تا آخر توجه بشه بهش.
ویژگی‌های اخلاقی، احساس شخصیت‌ها به هم‌دیگر یا خودشون:
این مورد توی همه ی رمان‌ها زیاد مهم نیست؛ اما توی سایه شب مهم ترینه. یعنی ان‌قدر حساسه که به نظرم دیر پارت گذاشتنت، یکی از دلایلش ویژگی‌ خاص و باور نکردنی شخصیت‌هاته. تو تا الان این رو به خوبی نشون دادی و شاید رمانت، برعکس بقیه‌ی رمان‌ها که بر پایه ی مورد اول و دوم می‌چرخه، بر این اساس می چرخه و آموزش می‌ده. هم برای نوشتن یه موضوع خاص و هم در زندگی‌ واقعی که بتونم با کسانی که از هر لحاظی مشکل دارن همدلی کنیم. باید بهت تبریک بگم که چنین چیزی رو نوشتی.
و اما مورد دیگر
شروع
شروع هر رمانی واقعا سخته؛ اما تو شروع جذابی داشتی و باید بهت احسنت گفت.
و در آخر پیشنهاد می کنم خیلی بخونی. نه رمانای بقیه رو بلکه رمان خاص و جذاب و متفاوتی رو که می‌نویسی. وقتی میخوای برای یادگیری بهتر نوشتن بخونی، یا باید رمانای دیگه رو ساعتی دو سه صفحه بخونی یا از روشون رو نویسی کنی تا بفهمی چطور نوشتن. یا هم رمان خودت رو خیلی بخونی. من پیشرفت قلمت رو توی سه رمانت دیدم و چنین پیشرفتی توی چند ماه واقعا قابل تحسینه.
من همچنان رمان رو دنبال می‌کنم.
قلمت مانا
(در این نقد، مهم ترین مولفه‌های یک اثر رو از نظر خودم مورد بررسی قرار دادم)


رمان بت شکن | ayda2283 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، MĀŘÝM و ayda2283

ayda2283

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/19
ارسال ها
63
امتیاز واکنش
1,649
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
2 روز 12 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
سلام و درود خدمت نویسنده‌ی عزیز
نقدی که میکنم، ترکیبی از احساسم نسبت به شخصیت‌ها و مشکلات اندکی ست که در رمان مشاهده کردم.
و اما نقد
نام رمان: توی رمان اولین چیزی که آدم نظرش بهش جلب میشه نام رمانه. سایه‌ی شب. نامی کنجکاو کننده و زیبا که باعث شد به سراغ رمان زیبات بیام. اوایل فکر می‌کردم تخیلی نوشتی؛ اما وقتی که یکم رمان رو خوندم، یکی سایه شب دلیلش اومد توی ذهنم که حدسی بیش نبوده و نیست و ممکنه اشتباه باشه حدسم. باید بگم نام خوبی انتخاب کردی و این مورد رو خیلی خوب عمل کردی.
خلاصه‌ی رمان:
(پسری به اسم رهام درگیر یک مشکل بزرگ است. یک راز بزرگ که باید از همه مخفی بشه، همیشه هرچی خواسته رو داشته اما بعضی چیزها رو نه میتونه بخواد و نه داشته باشه. دختر هاى زيادى توى زندگيش هستن كه هركدوم براش كلى دردسر درست مى كنن و ماجراهایی که درگیرش میشه روند زندگیش و دگرگون می کنه. زندگی سراسر راز و پنهان کاری. این پسر داستان پیچیده ای رو میسازه که خودش داخلش گم میشه.)

خلاصه‌ی رمان، هم از لحاظ ارتباط با ژانر و کلیت داستان بررسی میشه که با خوندنش هردو تو به خوبی رعایت شده. فقط یک مشکل نگارشی توی خلاصه به چشم می‌خوره. تغییر نثر. بهتره نثر کل ادبی باشه. یعنی خلاصه این‌طوری شه( پیشنهادم رو میگم)
پسری به اسم رهام درگیر یک مشکل بزرگ است. یک راز بزرگ که باید از همه مخفی شود. همیشه هرچه خواسته است را به دست آورده؛ اما بعضی از چیزها را نه می‌تواند بخواهد و نه داشته باشد. دخترهای زیادی در زندگی‌اش هستند که هرکدام از آن‌ها برایش مشکلات فراوانی را ایجاد می کنند. مشکلاتی که درگیرش می‌شود و روند زندگی‌اش را دگرگون می‌کند.
(بقیه‌ش از نظرم اضافه‌ست)
و اگر می‌خواهی نثر محاوره باشه است جمله‌ی اول رو حذف و بزرگ رو بزرگه کن.
و اما نقد دو مولفه ی دیگه‌ی داستان که مهم تر از مقدمه، اشکالات نگارشی و ... است.
توصیفات:
توصیفات به چار قسمت تقسیم میشن. مکان،ظاهر شخصیت‌ها، چهره، احساسات.
احساسات: توصیف احساسات زیاد توی رمان نبود و تا الان جز حس خشم و دل رحمی و گاهی حس بدبختی دو سه تا شخصیتا چیزی نبود که البته نیاز به توصیف اضافه نیست و همین قدر خوبه. فقط توی ادامه، بیشتر روش تمرکز کن.
ظاهر شخصیت‌ها: به اندازه ی کافی گفته شد. احسنت!
چهره: گاهی کم و گاهی زیاد. مثلا چهره‌ی رزیتا خوب توصیف نشد. جای‌کار کمی هست.
مکان: درست مثل چهره؛ اما خب کافی بود و به نظرم برعکس چهره که کم بود گاهی، موقعی که زیاد توصیف نمی‌کردی هیجان بیشتر می‌ش.
شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی، یعنی اصل نوشتن یک رمان. رمان جنگ و صلح تولستوی فقط به خاطر شخصیت پردازی عالیش مشهوره. شخصیت پردازی یعنی این که نویسنده ان‌قدر با شخصیتا یکی باشه که بتونه به راحتی روی کاغذ در موردشون بنویسه. شخصیت پردازی رو میشه به۳ قسمت تقیسیم کرد:
ـ توصیفات چهره و ظاهرشون ـ رفتار‌هاشون، ویژگی‌های اخلاقی شون و احساسشون.
توصیفات چهره و ظاهر:
این دوتا ان قدر مهم هستن که میتونم بگم نباشن، یعنی رمانی نیست. ظاهر شخصیت‌ها و چهره شون باید به طور کامل و تیکه تیکه توی رمان توصیف بشن تا ما بتونیم بگیم نویسنده داره به این بخش از شخصیت پردازی که توامه با توصیفات، توجه نشون میده و درش موفقه. پس توجه کن که توصیفات رو بنویسی؛ اما تیکه تیکه. وسط دیالوگا، موقع حرف‌زدن هاشون و هر موقعیتی که پیش میاد.
رفتار‌ها: رفتار‌ها، مهم‌ترین عامل شخصیت پردازی‌ بعد از توصیفات چهره و ظاهر اند. رفتار شخصیت‌ها توی رمان، عمق و درون اون‌ها رو نشون میده و یه اشتباه کوچیک می‌تونه از بین ببره شخصیت‌رو. خوش بختانه تا این‌جا شخصیت‌های رمانت خیلی خوب بودن و امیدوارم این نکته تا آخر توجه بشه بهش.
ویژگی‌های اخلاقی، احساس شخصیت‌ها به هم‌دیگر یا خودشون:
این مورد توی همه ی رمان‌ها زیاد مهم نیست؛ اما توی سایه شب مهم ترینه. یعنی ان‌قدر حساسه که به نظرم دیر پارت گذاشتنت، یکی از دلایلش ویژگی‌ خاص و باور نکردنی شخصیت‌هاته. تو تا الان این رو به خوبی نشون دادی و شاید رمانت، برعکس بقیه‌ی رمان‌ها که بر پایه ی مورد اول و دوم می‌چرخه، بر این اساس می چرخه و آموزش می‌ده. هم برای نوشتن یه موضوع خاص و هم در زندگی‌ واقعی که بتونم با کسانی که از هر لحاظی مشکل دارن همدلی کنیم. باید بهت تبریک بگم که چنین چیزی رو نوشتی.
و اما مورد دیگر
شروع
شروع هر رمانی واقعا سخته؛ اما تو شروع جذابی داشتی و باید بهت احسنت گفت.
و در آخر پیشنهاد می کنم خیلی بخونی. نه رمانای بقیه رو بلکه رمان خاص و جذاب و متفاوتی رو که می‌نویسی. وقتی میخوای برای یادگیری بهتر نوشتن بخونی، یا باید رمانای دیگه رو ساعتی دو سه صفحه بخونی یا از روشون رو نویسی کنی تا بفهمی چطور نوشتن. یا هم رمان خودت رو خیلی بخونی. من پیشرفت قلمت رو توی سه رمانت دیدم و چنین پیشرفتی توی چند ماه واقعا قابل تحسینه.
من همچنان رمان رو دنبال می‌کنم.
قلمت مانا
(در این نقد، مهم ترین مولفه‌های یک اثر رو از نظر خودم مورد بررسی قرار دادم)
واقعا از نقدت ممنونم.
راستش اینقدر بهم لطف داشتی که نمی دونم چی بگم.
حتما توصیف چهره رو توی رمانم افزایش میدم.
قراره خلاصه رو درست کنم و در واقع به حالت دوم یعنی محاوره ای درش بیارم.
در اخر ممنون که رمانم رو خوندی.


رمان بت شکن | ayda2283 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، MĀŘÝM، haniye anoosha و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا