- عضویت
- 8/8/19
- ارسال ها
- 1,681
- امتیاز واکنش
- 15,266
- امتیاز
- 323
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
سری ولفنشتاین به عنوان یکی از مهمترین نمادهای سبک شوتر اول شخص، همواره طرفداران بسیار زیادی داشته است. در کنار این موضوع، این سری به دلیل گیم پلی انقلابی و گرافیک خوب و البته داستان جنجالی در مورد پیروزی آلمان نازی، همواره به شدت مورد توجه بوده است. حال بعد از چندین سال که از احیای دوباره این سری گذشته و عرضه دو نسخه اصلی از آن، عنوان Wolfenstein: Youngblood با تمرکز بر فرزندان شخصیت اصلی نسخههای گذشته منتشر شده است که در ادامه به بررسی آن میپردازیم.
Wolfenstein: Youngblood
همانند اکثر نقد و بررسیهای عناوین باسابقه، پیش از شروع نقد خود بازی، مروری مختصر بر تاریخچه سری ولفنشتاین خواهیم داشت و پس از آن به سراغ Wolfenstein: Youngblood خواهیم رفت. اولین عنوان این سری، Castle Wolfenstein نام داشت و در سال ۱۹۸۱ یعنی حدود ۳۸ سال پیش عرضه شد. نمای دید در این بازی به صورت Top-Down یعنی از بالا به پایین بود و البته تا حدی نیز شبیه بازیهای پلتفرمر به نظر میرسید و هدف شخصیت اصلی هم به عنوان یک زندانی آمریکایی بینام، دزدیدن یکسری مدارک محرمانه از آلمانها بود. این عنوان از لحاظ سبک و حتی یکسری از المانهای داستانی، شباهت خیلی زیادی به عناوین بعدی این سری نداشت اما به هر حال این بازی و عنوان بعدی آن یعنی Beyond Castle Wolfenstein که در سال ۱۹۸۴ عرضه شد، همواره به عنوان شروع کننده سری ولفنشتاین شناخته میشوند. مهمترین نسخه این سری از لحاظ تأثیرگذاری در صنعت بازی در سال ۱۹۹۲ و با عنوان Wolfenstein 3D ساخته شد. این بازی توسط شرکتی که اکنون اید سافتویر (- Software) نام دارد ساخته شده بود (توجه کنید که نام این شرکت به صورت اید مانند کلمه did خوانده میشود و خواندن آن به صورت - نادرست است) و چند تن از بازیسازان فوقالعاده مهم صنعت نظیر جان کارمک و جان رومرو به عنوان طراح و برنامه نویس در ساخت آن نقش داشتند. این بازی هر چند اولین عنوان با گرافیک سه بعدی نبود ولی شاید مهمترین عنوانی بود که توانست با کیفیت بالا و دستاورد فنی بسیار مهم خود، اساس بازیهایی که گرافیک سه بعدی دارند را تثبیت کرده و زمینه ساز عرضه Doom در سال ۱۹۹۳ شود. این بازی اولین عنوانی بود که شخصیت اصلی معروف این سری یعنی ویلیام بی.جی. بلازکوویچ (William “B.J.” Blazkowicz) به عنوان کاراکتر اصلی در آن حضور داشت. در همین سال، یعنی ۱۹۹۲، دنباله این عنوان با نام Spear of Destiny نیز با همان سبک و سیاق گرافیک و گیم پلی منتشر شد. پس از آن و با یک وقفه طولانی مدت، نسخه بعدی سری در سال ۲۰۰۱ و با عنوان Return to Castle Wolfenstein عرضه شد. این عنوان هر چند مانند نسخههای قبلی خیلی عنوان انقلابی نبود اما همچنان با توجه به زمان عرضه خود، بازی بسیار باکیفیتی محسوب میشد و با استقبال خوبی نیز مواجه شد. دو سال بعد، بازی Wolfenstein: Enemy Territory منتشر شد. این عنوان در ابتدا قرار بود که به عنوان یک بسته الحاقی برای بازی قبلی عرضه شود اما بعد تصمیم بر آن شد که به صورت یک بازی مجانی چندنفره، بدون بخش داستانی و مجزا از بازی قبلی عرضه شود. پس از این در سال ۲۰۰۸ یک بازی موبایل تحت عنوان Wolfenstein RPG از این سری عرضه شد که عنوان خیلی مهمی محسوب نمیشود اما به عنوان یک بازی که برای موبایل ساخته شده بود، کیفیت نسبتاً قابل قبولی داشت. پس از آن و در سال ۲۰۰۹، نسخه بعدی این سری بدون هیچ پسوند یا پیشوندی و با نام Wolfenstein منتشر شد. این بازی از نظر نمرات در حد عناوین قبلی موفق نبوده و از نظر فروش نیز نتوانست چندان انتظارات را برآورده کند. یک سال پس از عرضه این عنوان و در سال ۲۰۱۰ شرکت - Software حق ساخت این عنوان را به شرکت ماشین گیمز (Machine Games) انتقال داده و حق نشر آن نیز توسط اکتیویژن به بتزدا منتقل شد. پس از این ساخت نسخه بعدی این سری یعنی Wolfenstein: The New Order شروع شد و سرانجام این عنوان در سال ۲۰۱۴ عرضه شد. این عنوان از نظر داستانی ادامه نسخه قبلی بود ولی کلیات داستان آن به شکلی ارائه میشد که افرادی که با نسخههای قبلی خیلی آشنا نیستند نیز بتوانند به راحتی با آن ارتباط برقرار کنند. مهمترین دستاورد این بازی مدرن کردن ساختار اکشن و گرافیک این سری بود و با کسب نمرات نسبتاً خوب و همین طور استقبال طرفداران از این عنوان، به نوعی جای پای این سری دوباره محکم شده و زمینه ساخت عناوین جدیدی برای این فرنچایز فراهم شد. یک سال بعد، عنوان Wolfenstein: The Old Blood که پیش-دنباله بازی قبلی بود، عرضه شد و پس از آن نیز در سال ۲۰۱۷ شاهد عرضه Wolfenstein II: The New Colossus بودیم که همانند The New Order با استقبال بسیار خوبی رو به رو شد. حال شاهد عرضه دو عنوان Wolfenstein: Youngblood و Wolfenstein: Cyberpilot هستیم و در ادامه این مطلب، به بررسی ولفنشتاین یانگبلاد خواهیم پرداخت.
Wolfenstein 3D از جمله مهمترین عناوین صنعت بازی است. در Wolfenstein: Youngblood نیز امکان انجام آن وجود دارد.
در ابتدا به داستان بازی میپردازیم. یانگبلاد، در دهه ۸۰ یعنی حدود ۲۰ سال بعد از نسخههای قبلی جریان دارد. همان طور که میدانید، این سری در دنیایی به وقوع میپیوندد که آلمان نازی پیروز جنگ جهانی دوم شده و بخشهای زیادی از دنیا را تحت کنترل گرفته است. پس از کارهایی که بی.جی. بلازکوویچ در نسخههای قبلی انجام داد، در نهایت ایالات متحده از دست سلطه آلمان نازی آزاد شد و توانست به عنوان یک کشور مستقل به کار خود ادامه دهد. با این حال همچنان تقریباً کل اروپا تحت کنترل آلمان است. حال در این زمان، به طرز مرموزی بی.جی. ناپدید شده و طبق تحقیقات فرزندان دوقلوی او که سوفیا و جسیکا نام دارند، احتمالاً به فرانسه که تحت کنترل آلمان نازی است منتقل شده است. از این رو سوفیا و جسیکا به شکلی از آمریکا راهی فرانسه میشوند تا ضمن جستجو برای یافتن پدرشان، به گروههای مقاومت فرانسه علیه آلمان نازی نیز کمک کرده و همانند او به یک جنگجوی حرفهای تبدیل شوند.
پس از رسیدن شخصیتها به فرانسه و شهر پاریس و گذراندن چند مأموریت اولیه، هدف اصلی آنها این خواهد بود که با پیشرفت در مناطق مختلف بازی، در نهایت بتوانند سه پایگاه بزرگ نازیها در شهر پاریس را که با عنوان تأسیسات Brother شناخته میشوند از بین ببرند. از این جا به بعد داستان بازی تا حد زیادی به شکل قابل پیش بینی و کلیشهای پیش میرود و مخصوصاً به پای داستان نسخه The New Colossus نمیرسد. از طرفی فضای بازی نیز گاهی اوقات به شکل نامناسبی از یک حالت جدی و خشن به شکل خنده دار و همراه شوخی تغییر پیدا میکند. گاهی اوقات شوخیهایی که بین دو خواهر صورت میگیرد در بطن بازی به خوبی جای گرفته و بعضی مواقع نیز خیلی متناسب با فضا به نظر نمیرسند و به نظر میرسد که در برخی قسمتها به زور این موارد قرار گرفتهاند تا کمی فضای بازی را تلطیف کنند. شخصیت پردازیهای بازی در حد دو نسخه قبلی نیستند اما به طور کلی با توجه به زمان بازی و همین طور این که بازی صرفاً به عنوان یک اسپین-آف عرضه شده و نه یک عنوان اصلی و شماره دار از سری ولفنشتاین، میتوان وضعیت کلی داستان بازی را قابل قبول دانست. از نظر مدت زمان نیز در صورتی که بخواهید به شکل معمول و رایج و بدون انجام بازی به شکل خیلی سریع مأموریتهای اصلی آن را به همراه تعداد قابل قبولی از مأموریتهای فرعی به اتمام برسانید، حدود ۱۵ ساعت به طول میانجامد. با این وجود برای انجام کامل تمامی مأموریتهای بازی یا انجام آن روی درجههای سختی خیلی بالا، احتمالاً به حدود ۳۰ ساعت زمان برای اتمام بازی نیاز خواهید داشت که با توجه به این که بازی باقیمتی حدود ۳۰ دلار عرضه شده، زمان قابل قبولی محسوب میشود. هر چند داستان بازی در مجموع به هیچ وجه در حد دو عنوان The New Order و The New Colossus نیست ولی با توجه به قیمت بازی و انتظاراتی که از آن میرود، نمره قبولی را میگیرد. با این وجود بهتر است که فقط به خاطر داستان سراغ این بازی نروید چون احتمالاً در سطح انتظارات شما ظاهر نخواهد شد.
Wolfenstein: Youngblood و Wolfenstein: Cyberpilot اولین عناوینی هستند که به صورت رسمی و بدون تغییرات در آلمان منتشر میشود. هر دوی این عناوین در قالب دو نسخه متفاوت در آلمان عرضه شدهاند که در یکی بعضی از نمادها نظیر صلیب شکسته نازیها با نماد دیگری جایگزین شده و در دیگری که نسخه بینالمللی بازی است و برای اولین بار در آلمان منتشر شده است، این نماد به همین صورت باقی مانده است. نسخه بینالمللی عناوین قبلی سری هیچ گاه به طور رسمی در آلمان منتشر نشده بودند.
بعد از داستان به سراغ گیم پلی بازی میرویم. اولین چیزی که از گیم پلی بازیای با نام ولفنشتاین انتظار داریم، گان پلی و مبارزات عالی با اسلحههای بازی است. خوشبختانه بدون هیچ شک و تردیدی، کار سازندگان در این زمینه فوقالعاده بوده است. مبارزات مختلف با سلاحهای بازی فوقالعاده لـ*ـذت بخش هستند. از پیستول (تپانچه) های سریعی که با دو دست همزمان حمل شده و به دشمنان با سرعت زیاد شلیک میکنند گرفته تا شاتگانهایی که با یک شلیک دشمن را تکهتکه میکنند، همگی طراحی فوقالعاده خوبی دارند و کار کردن با تکتک سلاحها بسیار لـ*ـذت بخش است. یکی از نکاتی که بسیار در طراحی سلاحهای بازیها اهمیت دارد این است که هر کدام از سلاحها کاربرد خاص خود را داشته باشند و سلاحی به عنوان سلاح برتر مطلق از همان ابتدای بازی وجود نداشته باشد و نهایتاً اگر قرار است سلاح خیلی قوی هم به بازی اضافه شود، با اتمام آن و یا با شرایط بسیار سخت به دست بیاید و سایر سلاحها کاربرد خود را داشته باشند. خوشبختانه سازندگان این عنوان نیز به خوبی این نکته را رعایت کرده و در قسمتهای مختلف بازی و برای عبور از بخشهای مختلف بازی به شکل مناسب نیاز به تعویض سلاحهای خود خواهید داشت –مگر این که بخواهید برای افزایش چالش بازی صرفاً آن را با یک سلاح به اتمام برسانید که این به تصمیم شخصی خود شما ربط پیدا میکند-. به عنوان مثال وقتی در مکانهای بسته که دشمنان هم عموماً در فاصله نزدیک شما حضور خواهند داشت حرکت میکنید، قطعاً استفاده از یک شاتگان قدرتمند که با یک ضربه به راحتی دشمنان را از فاصله نزدیک از پا در میآورد، ارجحیت بالاتری خواهد داشت و در عوض برای مقابله با دشمنان روباتیکی که ممکن است از فاصله نزدیک به راحتی شما را نابود کنند، استفاده از سلاحهایی قوی با برد بیشتر در اولویت خواهد بود.
به لطف کمک های Arkane Studios سازنده سری Dishonored به سازندگان این بازی، طراحی مراحل بازی غیرخطی شده اند و از این رو از مسیر های مختلفی می توان ماموریت های بازی را به انجام رساند.
بعد از صحبت از سلاحهای بازی، باید به مهمترین ویژگی که باعث خاص شدن یانگبلاد میشود، یعنی حضور دو شخصیت اصلی در این عنوان اشاره کنیم. دو شخصیت اصلی این عنوان سوفیا و جسیکا، فرزندان قهرمان نسخههای قبلی بی.جی بلازکوویچ هستند. انجام بازی به دو صورت تکنفره و یا Co-op امکان پذیر است و در حالت تکنفره، کنترل یکی از شخصیتها را هوش مصنوعی بر عهده میگیرد ولی در حالت Co-op یا همکاری، همان طور که واضح است کنترل هر دو شخصیت بر عهده بازیکنان واقعی خواهد بود. متأسفانه امکان انجام بازی به صورت Split-Screen و یا به صورت شبکه محلی یا LAN وجود ندارد و برای انجام بازی به صورت چندنفره حتماً باید به صورت آنلاین با بازیکنان دیگر به انجام بازی بپردازید. ضمن این که برای دعوت از دوستان خود برای انجام بازی در نسخه PC، باید آنها را در سیستم سایت خود بتزدا به لیست دوستان اضافه کنید و صرف حضور فرد به عنوان لیست دوستان در استیم کافی نخواهد بود. با این وجود باید توجه کنید که با وجود حضور دو شخصیت در بازی، هیچ کدام از این دو شخصیت از نظر نحوه بازی و دسترسی به سلاحها تفاوتی با یکدیگر ندارند و تنها تفاوت در ظاهر آنها خلاصه میشود.
اصلیترین هدف و مأموریت شما در بازی، نابود کردن سه مقر اصلی نازیها در پاریس است که با نام Brother شناخته میشوند.
وقتی که قرار است دو شخصیت در بازی حضور داشته باشند، طبیعتاً یکی از مواردی که سازندگان باید توجه ویژهای به آن داشته باشند، طراحی مراحل بازی به شکلی است که کار تیمی در آن اهمیت داشته باشد. از این لحاظ سازندگان تا حدی کار خود را به خوبی انجام دادهاند اما از طرفی نیز ضعفهایی مشاهده خواهد شد. جنبه مثبت کار بیشتر مربوط به مواردی است که قرار است با دشمنان خیلی قویتر بازی که به نوعی در حکم باس یا مینی باس هستند مبارزه کنید. در این مواقع کار تیمی نقشی اساسی پیدا میکند و دو بازیکن باید به خوبی با یکدیگر هماهنگ بشوند. به عنوان مثال برای دشمنی روباتیکی که نقاط ضعیف بدنش در پشت او قرار دارد، یکی از بازیکنان باید از جلو به سمت او یورش برده و حواس او را به خود معطوف کند تا بازیکن دیگر بتواند به پشت او رفته و با حملات سریع به قسمتهای آسیب پذیر، دشمن را از پا در بیاورد. چنین موضوعی هر چند هنگامی که با یک بازیکن واقعی بازی را انجام میدهید به خوبی قابل پیاده سازی است اما در صورت انجام بازی با هوش مصنوعی و مخصوصاً در درجات سختی بالاتر، به دلیل اشتباهاتی که گاهی اوقات هوش مصنوعی مرتکب میشود و عدم امکان هماهنگی دقیق در این زمینهها با هوش مصنوعی، مشکل ساز خواهد شد. از طرف دیگر فارغ از مبارزات با دشمنان قوی، بعضی از بخشهای بازی حتی بدون کار تیمی هم قابل سپری کردن هستند و شاید تغییری که برای افزایش چالش آنها برای نیاز به کار تیمی انجام شده، افزایش تعداد دشمنان بوده تا به نوعی حضور شخصیت دوم در بازی توجیه بشود. از این رو هر چند در بخشهایی پیاده سازی نقش کار تیمی بسیار خوب انجام شده، اما در بخشهایی نیز ضعفهایی وجود دارد که خیلی تأکیدی بر کار تیمی نشده و صرفاً با موارد معمولی نظیر افزایش تعداد دشمنان، کمی نقش هم تیمی پر رنگ میشود. البته در کنار این موضوعات، یکسری موارد دیگر هم هستند که ارزش کار تیمی را بالاتر میبرند و باعث میشوند که نیمه پر لیوان بیشتر به چشم بیاید. مثلاً نکته مهم این است که شخصیتها به طور مشترک ۳ بار قابلیت زنده شدن پس از مردن دارند. این سیستم به این صورت کار میکند که اگر یک شخصیت به زمین بیفتد و تا قبل از مرگ او بازیکن دیگر بتواند او را احیا کند، از این قابلیتهای زنده شدن چیزی کم نمیشود اما اگر بازیکن دیگر موفق به زنده کردن یار خود نشود، یکی از این قابلیتهای زنده شدن کم شده و بازیکنی که جان خود را از دست داده بود، دوباره در نقطهای زنده میشود. اگر هر ۳ بار قابلیت زنده شدن استفاده بشوند، هر دو بازیکن با عبارت Game Over رو به رو شده و مجبورند کل آن منطقه از بازی را که در حال پیشروی در آن بودند، از ابتدا انجام بدهند. علاوه بر این موضوع بعضی قابلیتهایی که شخصیتها به مرور در بازی کسب میکنند نظیر بازیابی بخشی از سلامتی به طور همزمان بر روی هر دو بازیکن عمل میکنند و از این رو یک بازیکن میتواند در زمانی که ببیند یار خود در خطر است، با استفاده از این قابلیتها او را از خطر نجات دهد. البته با همه این اوصاف و با وجود بعضی ضعفها وضعیت کار تیمی و بازی به صورت چندنفره در این بازی به شکل بسیار خوب و قابل قبولی پیاده سازی شده است و اگر با دوستان خود به تجربه بازی بپردازید، قطعاً لـ*ـذت بسیار بالایی از طراحی خوب این حالت بازی خواهید برد.
از طریق دستگاههای بازی که درون مقر نیروهای مقاومت فرانسه قرار دارد، میتوانید بخشهایی از بازی Wolfenstein 3D را تجربه کنید.
موضوع دیگری که باید بررسی بشود، طراحی مراحل بازی و روند آن است. اولین نکته قابل توجه که یکی از پیشرفتهای بسیار مهم بازی و البته تحت تأثیر راهنماییهای Arkane Studios بوده است، روند غیرخطی مراحل است. همان طور که میدانید Arkane Studios سازنده سری Dishonored و بازی Prey است و هر دوی این بازیها، از جمله عناوینی هستند که فوقالعاده دست بازیکنان را در پیشروی در بازی باز میگذارند. در عین حال که عنوانی مانند Dishonored بازی جهان باز محسوب نمیشود، اما مراحل آن بسیار گسترده هستند و راههای بسیار زیادی برای پیشروی در آنها وجود دارد. در یانگبلاد نیز دقیقاً وضع به همین صورت است. بازی هر چند یک عنوان تماماً جهان باز و Open World نیست اما مراحل آن بسیار گسترده بوده و طراحی کاملاً غیرخطی دارند که دست شما را برای رسیدن به هدف باز میگذارند. حتی در بعضی مواقع اگر به تفنگ و دشمنان شخصیتها توجه نکنید، حس میکنید که در بازی Dishonored حضور دارید. در حالی که عناوین قبلی سری ولفنشتاین تا حد زیادی خطی بودند و در اکثر مواقع مجبور بودید به طور کامل به دل دشمن بزنید و آنها را یک به یک نابود کنید اما در این بازی با کمی پیشرفت و به دست آوردن قابلیتهای نامرئی شدن، میتوانید بسیار از بخشهای بازی را به شکل مخفیانه تمام کنید. البته انتظار سطح مخفی کاری نظیر Dishonored را از این بازی نداشته باشید اما همین که یک عنوان از سری ولفنشتاین که همواره به عنوان یک شوتر سرراست معروف بوده، دست بازیکنان را برای پیشروی به صورت مخفیانه باز بگذارد و در عین حال همواره گزینه حمله مستقیم به دل دشمن را نیز به شما ارائه دهد، یک پیشرفت بسیار خوب در این سری به حساب میآید.
با دیدن بعضی از ساختمانهای بازی، گاهی اوقات امکان دارد یاد بناهای بازی Dishonored بیفتید.
یکی دیگر از تغییرات این بازی اضافه شدن خط سلامتی به دشمنان است. برخلاف شوترهای رایج که صرفاً با هدشات کردن دشمنان آنها میمیرند، در این عنوان مانند بازیهای نقش آفرینی و شبه نقش آفرینی، دشمنان از خط سلامتی مشخصی بهره میبرند که بالای سر آنها به نمایش در میآید و باید این خط سلامتی را برای کشتن آنان خالی کنید؛ بنابراین ممکن است با هدشات کردن دشمنان سختجانتر، همچنان آنها زنده باشند و نیاز به ضربات بیشتری داشته باشند. این موضوع از جمله تغییراتی است که شاید به مذاق طرفداران دوآتشه سری ولفنشتاین به عنوان یک شوتر خالص و سریع خیلی خوش نیاید. به هر حال این تغییری است که سازندگان در این بازی اعمال کردهاند و شاید هدفشان نیز بررسی بازخورد بازیکنان نسبت به این موضوع بوده باشد تا بدانند برای عناوین بعدی سری از چنین سیستمی استفاده کنند یا نه. خود من با وجود این که به شخصه طرفدار بازیهای نقش آفرینی هستم و با اضافه شدن آلمانهای نقش آفرینی به بسیاری از بازیها موافقم، وجود چنین سیستمی را در سری ولفنشتاین خیلی نمیپسندم و ترجیح میدهم که بازی در این زمینهها به سنتهای سبک شوتر پایبند باشد. با این وجود سیستم فعلی از لحاظ پیاده سازی مشکل خاصی ندارد و به جز وجود یکسری موارد غیر منطقی، ایراد خاصی در آن مشاهده نمیشود. مورد غیرمنطقی عجیب این عنوان نیز مربوط به کشتن دشمنان با چاقو در حالت مخفی کاری میشود. در حالی که با پرت کردن یک چاقو به سمت دشمنان در حالت مخفی شده، به راحتی میتوانید اکثر آنها را از پای در آورید، ممکن است به دلیل سیستم فعلی سلامتی دشمنان، با خالی کردن یک خشاب کامل روی بدن دشمن و یکی دو شلیک با یک سلاح تا حدی ضعیف به سر آنها نیز نتوانید به طور کامل یک دشمن را بکشید. چنین مواردی تا حدی باعث وضعیتی در بازی میشوند که منطق سلاحها و گیم پلی آن، با منطق داستانی آن تطابق پیدا نمیکند. با این وجود به جز این موضوع، ایراد خاصی در پیاده سازی این سیستم وجود ندارد و نمیتوان به صرف وجود چنین سیستمی، به گیم پلی بازی ایرادی وارد کرد.
یک سری عناصر نقش آفرینی نظیر ارتقای سطح و درخت مهارتی نیز به این بازی اضافه شدهاند. درخت مهارتهای بازی به سه دسته Mind، Muscle و Power تقسیم شدهاند که هر کدام موارد خاصی از شخصیت را ارتقا میبخشند.
مورد دیگری که در این بازی اهمیت دارد، نزدیک شدن هر چه بیشتر بازی به عناوین نقش آفرینی با اضافه شدن کامل Level-Up به آن است. در این بازی بعد از کشتن دشمنان و کند و کاو در محیط، امتیاز کسب میکنید و با رسیدن به حد خاصی، سطح شخصیت شما بالاتر میرود. با بالا رفتن سطح شخصیت نیز به طور دائمی قدرت ضربات شما مقداری افزایش پیدا کرده و امکان ارتقای شخصیتها از طریق درخت مهارتی مهیا میشود. بیشتر قابلیتهای درخت مهارتی، اختصاص به افزایش یکسری قدرتها و یا میزان سلامتی و زره شخصیت دارند اما موارد دیگری نظیر بعضی قابلیتهای ویژه –و به خصوص موارد خاصی که در اواخر بازی امکان به دست آوردنشان فراهم میشود- و همچنین قابلیتهایی نظیر از پا در آوردن مخفیانه دشمنان قویتر نیز در این میان به چشم میخورند که باعث ایجاد تنوع نسبتاً خوبی در بازی میشوند. البته مسئله دیگری هم که در این جا به وجود میآید، مسئله سطح دشمنان است. دشمنان نیز مانند شما Level خاصی دارند و با رفتن به سراغ دشمنانی که سطح بالاتری دارند، احتمالاً با دردسر زیادی رو به رو خواهید شد. با این وجود از آن جایی که این بازی یک عنوان نقش آفرینی کامل نیست و عناصری مانند ارزش بالاتر آیتمهای لوت شده از دشمنان قویتر نظیر سری Borderlands نیز در آن وجود ندارد، عملاً حمله به دشمنان خیلی قویتر ارزش چندانی ندارد. میزان امتیاز تجربه اضافهای که به خاطر کشتن دشمنان با سطح بالاتر کسب میکنید، خیلی قابل توجه نیست که این زحمت اضافی را توجیه کند و از طرفی مانند عنوانی نظیر Borderlands کشتن آنان سلاحهای خیلی قوی نیز به شخصیت نمیدهد و از این رو این کار ارزش چندانی به جز بالا بردن بیرویه زمان انجام بازی نخواهد داشت. البته با توجه به این که از همان ابتدای بازی هم امکان دسترسی به مناطق انتهایی آن وجود دارد، این کار سازندگان را میتوان به عنوان مانعی برای جلوگیری از ورود زودهنگام به مناطق پایانی دانست اما به هر حال با باز گذاشتن دست بازیکنان برای این کار، انتظار میرود که پاداش درخوری نیز برای مبارزه با دشمنان قویتر در نظر گرفته شده باشد که متأسفانه این طور نیست.
برای به دست آوردن مأموریتهای جدید و کارهای جانبی دیگر باید گاهی اوقات به مقر فرماندهی نیروهای مقاومت فرانسه مراجعه کنید.
وجود این سیستم سطح بندی دشمنان شاید در کل ایده خوبی باشد، اما تا حدی باعث کند شدن روند بازی شده است. این کند شدن در حدی نیست که در زمان نه چندان طولانی بازی خیلی اعصاب خردکن باشد اما به هر حال در بخشهایی احتمالاً حس خواهید کرد که صرفاً باید مانند عناوین نقش آفرینی به سراغ Grind کردن بروید تا شخصیت خود را به سطح مورد نظر برسانید. چنین موضوعی برای عناوین نقش آفرینی در صورتی که خیلی بیرویه نباشد نکته منفی محسوب نمیشود اما با توجه به جامعه مخاطبین ولفنشتاین و کسانی که آن را برای تجربه یک شوتر نسبتاً سرراست و سریع تهیه میکنند، این موضوع حتی در حد نه چندان زیاد نیز یک نکته منفی به حساب میآید.
با تمام مواردی که در مورد گیم پلی بازی گفتیم و تغییرات ریز و درشتی که در بعضی بخشهای آن اعمال شده، همچنان این بازی از لحاظ گیم پلی یک ولفنشتاین است. شاید یکسری از عناصر نقش آفرینی که به این عنوان اضافه شدهاند، با ذات آن سازگاری نداشته باشند و خیلی به مذاق طرفداران قدیمی این سری خوش نیایند اما در کل همچنان روح ولفنشتاین به عنوان یک شوتر با گان پلی خوب و کشتن سریع و خشن دشمنان در آن جریان دارد و میتوان آن را یک ولفنشتاین دانست. ضمن این که طراحی مراحل بهتر بازی به لطف کمکهای Arkane Studios و امکان انجام آنها به صورت مخفی کارانه در عین فراهم بودن شرایط حمله همه جانبه به دشمنان، باعث میشوند که بازی از این لحاظ در سطح بالاتری نسبت به عناوین قبلی قرار بگیرد.
از نظر هنری، بازی ضمن حفظ اصالت سری ولفنشتاین و البته خشونت خاص آن، یکسری تغییرات هم متناسب با گذشت زمان در این سری داشته است که نمونه آن، طراحی لباسهای پیشرفته و خاصی هستند که سوفیا و جسیکا بر تن دارند.
بعد از گیم پلی نوبت به گرافیک بازی میرسد. از لحاظ هنری، بازی تا حدی شبیه نسخههای قبلی سری ولفنشتاین است و البته به دلیل گذر زمان، طبیعتاً بسیاری از آلمانهای ظاهری هم در عین حفظ ذات کلی متناسب با این سری، متناسب با زمان بازی کمی ظاهر پیشرفتهتری پیدا کردهاند. طراحی ظاهری دشمنان مختلف بازی و به خصوص روباتهای وحشی نازیها و همچنین از سوی دیگر، طراحی هنری خاص و مدرن لباسهای دوقلوهای بازی، از جمله مواردی هستند که باعث شدهاند فضای بازی حس مدرنتری داشته باشد. البته در کنار اینها، نحوه طراحی ساختمانها و بعضی نماهای داخلی آنها به دلیل نقشی که Arkane Studios در طراحی مراحل و چینش آنها داشته، ممکن است تا حدی شما را یاد Dishonored و محیطهای شهر دانوال بیندازد. از لحاظ فنی خوشبختانه بازی در سطح بسیار خوبی قرار دارد. شاید نتوان گرافیک آن را انقلابی دانست اما به طور کلی در اکثر زمینهها از کیفیت بافتها گرفته تا نورپردازی و افکتهای انفجار و مواردی نظیر این، مخصوصا در نسخه PC، بازی در سطح کیفی مطلوبی قرار دارد. تنها موردی که گاهی اوقات شاید کمی توی ذوق بزند، طراحی بعضی از چهرههاست که کمی از نظر کیفی با بقیه قسمتها اختلاف دارد و در سطح پایینتری قرار میگیرد. با این وجود کیفیت کلی اثر در این زمینه در حد قابل قبول و بسیار خوبی قرار دارد. در زمینه بهینه سازی نسخه PC، بازی برای کارتهای گرافیک Nvidia وضعیت نسبتاً قابل قبولی دارد. هر چند بالاترین سطح کیفی آن نیاز به کارت گرافیکهای خیلی قوی دارد ولی به جز این حالت، در بقیه حالتها فریم ریت بازی روی کارت گرافیکهای متوسط به بالا در حد مطلوب و معقولی قرار دارد. البته وضعیت برای کارتهای AMD در روز عرضه خیلی خوب نبوده است اما ظاهراً AMD با انتشار درایورهای جدید، وضعیت بازی را کمی بهبود بخشیده است که از آن جایی که هنوز بنچمارکهای خیلی زیادی از این درایور جدید منتشر نشده، نمیتوان خیلی با قطعیت نظر داد. در مورد نسخههای کنسولی در نسخه سوئیچ بازی به صورت قابل حمل با رزولوشن پایین ۴۸۰P اجرا میشود و در صورتی که کنسول را مستقر کنید، رزولوشن اجرایی به ۷۲۰P ارتقا مییابد و نرخ فریم در هر دو حالت حدود ۳۰ فریم بر ثانیه است. در نسخه PS4، روی کنسول معمولی بازی با کیفیت ۹۰۰P و روی Pro با کیفیت متغیر بین ۱۴۴۰P تا ۱۲۶۹P اجرا میشود تا اجرای آن با حدود ۶۰ فریم در ثانیه را تضمین کند. نسخه Xbox One معمولی تقریباً مشابه نسخه معمولی PS4 بوده ولی از طرف دیگر Xbox One X میتواند اجرای بازی را با رزولوشن بین ۲۱۶۰P تا ۱۸۰۰P با حفظ نرخ فریم حدوداً ۶۰ تضمین کند. در کل عملکرد گرافیکی بازی روی کنسولها هم قابل قبول است و بازی ایراد خیلی عجیب و غریبی از این لحاظ ندارد.
بعد از گرافیک در نهایت نوبت به موسیقی و صداگذاری بازی میرسد. در زمینه موسیقی، در اکثر اوقات آنقدر اکشن بازی سریع هست که شاید توجه خیلی زیادی به موسیقی نکنید ولی در بخشهایی که مربوط به میان پردههای بازی هستند و یا قسمتهای دیگر، همگی موسیقی مناسبی دارند که شاید خیلی بهیادماندنی نباشد اما وظیفه خود را در انتقال حس و حال بازی به خوبی ایفا میکنند. از طرف دیگر صداگذاری بازی و به خصوص دو شخصیت اصلی بازی به شکل بسیار خوبی انجام گرفته است. از نظر لحن صوتی، صدای افراد انتخاب شده برای دوقلوهای بازی بسیار مناسب بوده و حس دو دختر خشن و تا حدودی هم شوخ طبع را به خوبی منتقل میکنند. در سایر زمینههای مربوط به صداگذاری نظیر افکتهای صوتی انفجار و یا تیراندازیها نیز مشکل خاصی وجود ندارد و همه چیز به نحو احسن انجام شده است.
Wolfenstein: Youngblood
نتیجه گیری نهایی:
با تمامی مواردی که گفتیم، Wolfenstein: Youngblood عنوانی است که بدون شک طرفداران سری ولفنشتاین از آن لـ*ـذت خواهند برد. اگر بتوانید بازی را به طور چندنفره انجام دهید –که با خرید نسخه Deluxe بازی توسط یک نفر و دعوت دوستانی که بازی را ندارند نیز ممکن است- لـ*ـذت بازی بسیار بیشتر از حالت تکنفره خواهد بود اما حتی اگر بازی را به طور تکنفره نیز انجام بدهید، میتوانید از گان پلی و اکشن فوقالعاده آن لـ*ـذت ببرید. با وجود این که ممکن است نیاز به Grind کردن در اواخر بازی و یکسری مشکلات هوش مصنوعی همراه در حالت تکنفره کمی شما را اذیت بکند، باز هم Wolfenstein: Youngblood عنوانی است که اگر از طرفداران بازیهای اکشن یا این سری هستید بهتر است آن را تجربه کنید.
منبع: گیمفا
نقد و بررسی Wolfenstein: Youngblood
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com