مشاعره با اشعار پروین اعتصامی

Melika_hsh · 19/9/23

نیکنامی نباشد، از ره عجب
خنگ آز و هـ*ـوس همی راندن
روز دعوی، چو طبل بانگ زدن
وقت کوشش، ز کار واماندن
خستگان را ز طعنه، جان خستن
دل خلق خدای رنجاندن
خود سلیمان شدن به ثروت و جاه
دیگران را ز دیو ترساندن
با درافتادگان، ستم کردن
زهر را جای شهد نوشاندن

moh@mad · 20/9/23

Melika_hsh گفت:
نیکنامی نباشد، از ره عجب
خنگ آز و هـ*ـوس همی راندن
روز دعوی، چو طبل بانگ زدن
وقت کوشش، ز کار واماندن
خستگان را ز طعنه، جان خستن
دل خلق خدای رنجاندن
خود سلیمان شدن به ثروت و جاه
دیگران را ز دیو ترساندن
با درافتادگان، ستم کردن
زهر را جای شهد نوشاندن

نگاهبانى ملك تن است پيشه ى چشم
چنانكه رسم ره و پاست ره نورديدن

اگر پى هـ*ـوس و آز خويش ميگشتم
كنون نبود مرا ديده جاىِ گرديدن

بپاى خويش نيفكنده روشنى هرگز
اگرچه كار چراغ است نوربخشيدن

SelmA · 20/9/23

moh@mad گفت:
نگاهبانى ملك تن است پيشه ى چشم
چنانكه رسم ره و پاست ره نورديدن

اگر پى هـ*ـوس و آز خويش ميگشتم
كنون نبود مرا ديده جاىِ گرديدن

بپاى خويش نيفكنده روشنى هرگز
اگرچه كار چراغ است نوربخشيدن

نه کسی میکند مرا یاری
نه رهی دارم از برای فرار

نه توان بود بردبار و صبور
نه فکندن توان ز پشت، این بار

خواری کس نخواستم هرگز
از چه رو، کرد آسمانم خوار

moh@mad · 20/9/23

SelmA گفت:
نه کسی میکند مرا یاری
نه رهی دارم از برای فرار

نه توان بود بردبار و صبور
نه فکندن توان ز پشت، این بار

خواری کس نخواستم هرگز
از چه رو، کرد آسمانم خوار

روزی آن ره پوی صافی اندرون
وقت بازی شد ز تلی واژگون
جامه‌اش از خار و سر از سنگ خست
این یکی یکسر درید، آن یک شکست
طفل مسکین، بی خبر از سر که چیست
پارگی های قبا دید و گریست

-FãTéMęH- · 23/9/23

تو بباغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
سـ*ـاقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد

moh@mad · 23/9/23

~ f@tii ~ گفت:
تو بباغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
سـ*ـاقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد

دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی‌حجاب، ای رنجبر

حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا می‌دهد
که دهد عرض فقیران را جواب؟ ای رنجبر

Delvin22 · 23/9/23

moh@mad گفت:
دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی‌حجاب، ای رنجبر

حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا می‌دهد
که دهد عرض فقیران را جواب؟ ای رنجبر

ریختن از بهر نان از چهره آب، ای رنجبر!
زین همه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش با عتاب؟ ای رنجبر!
از حقوق پای‌مال خویشتن کن پرسشی

moh@mad · 4/10/23

Delvin22 گفت:
ریختن از بهر نان از چهره آب، ای رنجبر!
زین همه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش با عتاب؟ ای رنجبر!
از حقوق پای‌مال خویشتن کن پرسشی

یکی نباخته ای دوست دیگری نبرد
جهان و کار جهان همچو نرد باختن است
بباید آنکه شود بزم زندگی روشن
نصیب شمع مپرس از چه روی سوختن است

-FãTéMęH- · 4/10/23

تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن
همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
پاک کردن خویش را ز آلودگیهای زمین
خانه چون خورشید در اقطار گردون داشتن
عقل را بازارگان کردن ببازار وجود

moh@mad · 5/10/23

-FãTéMęH- گفت:
تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن
همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
پاک کردن خویش را ز آلودگیهای زمین
خانه چون خورشید در اقطار گردون داشتن
عقل را بازارگان کردن ببازار وجود

در دست بانوئی به نخی گفت سوزنی
کای هر...زه‌گرد بی سر و بی پا چه می‌کنی

ما میرویم تا که بدوزیم پاره‌ای
هر جا که میرسیم، تو با ما چه می‌کنی

خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم
بنگر به روز تجربه تنها چه می‌کنی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

همراه رمان ۹۸

کاربر ممتاز

گوینده برتر رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین