خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

فروغ ارکانی

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/4/18
ارسال ها
174
امتیاز واکنش
4,140
امتیاز
228
محل سکونت
کرج
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
«به نام ایزد یکتا»
میرزا عباس فروغی بسطامی غزلسرای بزرگ دوران قاجار در سال ۱۲۱۳ هجری قمری در کربلا زاده شد. بعد از فوت پدر به ایران آمد و نزد عموی خود دوستعلیخان به مازندران رفت. او ابتدا «مسکین» تخلص می‌کرد ولی پس از ورود به دستگاه شجاع‌السلطنه، تخلص خود را به نام فروغ‌الدوله از فرزندان او به «فروغی» تغییر داد. در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را درپیش گرفت و الحق به خوبی از عهده برآمد. وی با قاآنی شیرازی معاشر و مصاحب بوده است. فروغی در ۲۵ محرم ۱۲۷۴ هجری قمری در تهران درگذشت.

دیوان اشعار وی در سه بخش:
غزلیات
تضمین‌ها
رباعیات


اشعار فروغی بسطامی

 
  • تشکر
Reactions: BINA.A و D E V I L

فروغ ارکانی

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/4/18
ارسال ها
174
امتیاز واکنش
4,140
امتیاز
228
محل سکونت
کرج
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزلیات

(1)

صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را
که کسی نشکند این گونه صف اعدا را

نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن
کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را

گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس
ای بسا نور دهد دیدهٔ نابینا را

بی‌بها جنس وفا ماند هزاران افسوس
که ندانست کسی قیمت این کالا را

حالیا گر قدح باده تو را هست بنوش
که نخورده‌ست کس امروز غم فردا را

کسی از شمع در این جمع نپرسد آخر
کز چه رو سوخته پروانهٔ بی‌پروا را

عشق پیرانه سرم شیفتهٔ طفلی کرد
که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را

سیلی از گریهٔ من خاست ولی می‌ترسم
که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را

به جز از اشک فروغی که ز چشم تو فتاد
قطره دیدی که نیارد به نظر دریا را



اشعار فروغی بسطامی

 
  • تشکر
Reactions: D E V I L

فروغ ارکانی

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/4/18
ارسال ها
174
امتیاز واکنش
4,140
امتیاز
228
محل سکونت
کرج
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
(3)

به جان تا شوق جانان است ما را
چه آتش‌ها که بر جان است ما را

بلای سختی و برگشته بختی
از آن برگشته مژگان است ما را

از آن آلوده دامانیم در عشق
که خون دل به دامان است ما را

حدیث زلف جانان در میان است
سخن زان رو پریشان است ما را

چنان از درد خوبان زار گشتیم
که بیزاری ز درمان است ما را

ز ما ای ناصح فرزانه بگذر
که با پیمانه پیمان است ما را

ز بس خو با خیال او گرفتیم
وصال و هجر یکسان است ما را

سر کوی نگاری جان سپردیم
که خاکش آب حیوان است ما را

شبی بی روی آن مه روز کردن
برون از حد امکان است ما را

گریبان تو تا از دست دادیم
اجل دست و گریبان است ما را

به غیر از مشکل عشقش فروغی
چه مشکل‌ها که آسان است ما را


اشعار فروغی بسطامی

 
  • تشکر
Reactions: D E V I L

فروغ ارکانی

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/4/18
ارسال ها
174
امتیاز واکنش
4,140
امتیاز
228
محل سکونت
کرج
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
(7)

زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را

سزاست گر صف ترکان به یکدگر شکنی
که صف شکن مژهٔ لشگر افکن است تو را

توان شناختن از چشم سرخوش کافر تو
که خون ناحق مردم به گردن است تو را

چگونه روز جزا دامنت به دست آرم
که دست خلق دو عالم به دامن است تو را

به دوستی تو با عالمی شدم دشمن
چه دشمنی است ندانم که با من است تو را

دلم شکستی و چشم از دو عالمم بستی
دو زلف پرشکن و چشم پر فن است تو را

به سایهٔ تو خوشم ای همای زرین بال
که بر صنوبر دلها نشیمن است تو را

کجا ز وصل تو قطع نظر توان کردن
که در میان دل و دیده مسکن است تو را

چسان متاع دل و دین مردمان نبری
که چشم کافر و مژگان رهزن است تو را

ز بخت تیره فروغی بدان که دم نزند
که تیره بختی عشاق روشن است تو را



اشعار فروغی بسطامی

 
  • تشکر
Reactions: D E V I L

فروغ ارکانی

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/4/18
ارسال ها
174
امتیاز واکنش
4,140
امتیاز
228
محل سکونت
کرج
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
(8)

گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
بر تـ*ـخت گل نشاند و سلطان کند تو را

گر صبح‌دم به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را

مشرق هزار پاره کند جیب خویشتن
گر یک نظر به چاک گریبان کند تو را

ای کاش چهرهٔ تو سحر بنگرد سپهر
تا قبله گاه مهر درخشان کند تو را

دور فلک به چشم تو تعلیم سحر داد
تا چشم بند مردم دوران کند تو را

چون مار زخم خورده، دل افتد به پیچ و تاب
هرگه که یاد طرهٔ پیچان کند تو را

در هیچ حال خاطر ما از تو جمع نیست
قربان حالتی که پریشان کند تو را

با هیچ‌کس به کشتن من مشورت مکن
ترسم خدا نکرده، پشیمان کند تو را

الحق سزد که تربیت خسرو عجم
میر نظام لشکر ایران کند تو را

جم احتشام ناصرالدین شه که عون او
هم‌داستان رستم دستان کند تو را

داند هلاک جان فروغی به دست کیست
هر کس که سیر نرگس فتان کند تو را



اشعار فروغی بسطامی

 
  • تشکر
Reactions: D E V I L

فروغ ارکانی

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/4/18
ارسال ها
174
امتیاز واکنش
4,140
امتیاز
228
محل سکونت
کرج
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
(9)

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را
کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را

بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را

مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله‌گاه مؤمن و ترسا کنم تو را

خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را

گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را

طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یک‌جا فدای قامت رعنا کنم تو را

زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را

با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صف‌آرا کنم تو را

جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را

شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را



اشعار فروغی بسطامی

 
  • تشکر
Reactions: D E V I L

BINA.A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/6/20
ارسال ها
26
امتیاز واکنش
109
امتیاز
98
زمان حضور
9 ساعت 59 دقیقه
جلوه کن جلوه که هم ماهی و هم خورشیدی
باده ده باده که هم خلدی و هم رضوانی
من و نقش تو که هم صورت و هم معنایی
من و وصل تو که هم جانی و هم جانانی


اشعار فروغی بسطامی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا