- عضویت
- 16/7/18
- ارسال ها
- 1,274
- امتیاز واکنش
- 34,299
- امتیاز
- 443
- زمان حضور
- 9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
خاطره طنز و جالب از ابوریحان بیرونی
مقاله و خاطره طنز از دانشمند بزرگ ایرانی هم دوره با ابوعلی سینا یعنی ابوریحان بیرونی برایتان داریم که بسیار خواندنی هست.
ابوریحان بیرونی, ریاضی دان بزرگ, در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟”
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم از جواب ماند.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “دم مرگ هم می خوای جمله قصار بگی؟ اصلا ندانی و بمیری!” و بالشی را بر صورت او فشرد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “بدانی و نمیری که خیلی مفید هست, ولی خب رفتنی هستی دیگر.” و دستگاه ها را از او باز کرد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” فرزندان ابوریحان ظاهر شدند و گفتند; “کلید آن گاوصندوق بزرگه را کجا گذاشتی؟” ابوریحان گفت; “می خواین چی کار؟” گفتند; “بدانیم و بمیری بهتر هست یا ندانیم و بمیری؟”
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “اکنون بذار بعداً بپرس.” ابوریحان گفت; “دارم می میرم دیگه. همین اکنون بگو.” عالم گفت; “بابا, ما تا انتگرال دوگانه اکثر نخوندیم. حتماً باید ضایعم میکردی؟”
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “آقا سلوکی, کمک کنین.” آقای سلوکی 10 امتیاز کم کرد و یک راهنمایی کرد. عالم به سوال ابوریحان جواب گفت.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم بلد نبود و سـ*ـینه خیز از محضر ابوریحان خارج شد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـترِ مرگ بود. یکی از علما را دید. عالِم در دلش گفت; “باز این می خواد سوال کنه.” و خود را به آن راه زد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـترِ مرگ بود. به هر کدام از فرزندانش یک چوب داد و گفت; “بشکنید.” شکستند. ابوریحان از صدای شکستن چوب ها سکته کرد و نصیحت نیمه کاره ماند.
مقاله و خاطره طنز از دانشمند بزرگ ایرانی هم دوره با ابوعلی سینا یعنی ابوریحان بیرونی برایتان داریم که بسیار خواندنی هست.
ابوریحان بیرونی, ریاضی دان بزرگ, در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟”
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم از جواب ماند.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “دم مرگ هم می خوای جمله قصار بگی؟ اصلا ندانی و بمیری!” و بالشی را بر صورت او فشرد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “بدانی و نمیری که خیلی مفید هست, ولی خب رفتنی هستی دیگر.” و دستگاه ها را از او باز کرد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” فرزندان ابوریحان ظاهر شدند و گفتند; “کلید آن گاوصندوق بزرگه را کجا گذاشتی؟” ابوریحان گفت; “می خواین چی کار؟” گفتند; “بدانیم و بمیری بهتر هست یا ندانیم و بمیری؟”
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “اکنون بذار بعداً بپرس.” ابوریحان گفت; “دارم می میرم دیگه. همین اکنون بگو.” عالم گفت; “بابا, ما تا انتگرال دوگانه اکثر نخوندیم. حتماً باید ضایعم میکردی؟”
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “آقا سلوکی, کمک کنین.” آقای سلوکی 10 امتیاز کم کرد و یک راهنمایی کرد. عالم به سوال ابوریحان جواب گفت.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم بلد نبود و سـ*ـینه خیز از محضر ابوریحان خارج شد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـترِ مرگ بود. یکی از علما را دید. عالِم در دلش گفت; “باز این می خواد سوال کنه.” و خود را به آن راه زد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـترِ مرگ بود. به هر کدام از فرزندانش یک چوب داد و گفت; “بشکنید.” شکستند. ابوریحان از صدای شکستن چوب ها سکته کرد و نصیحت نیمه کاره ماند.
خاطره طنز و جالب از ابوریحان بیرونی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com