خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

fatemeha

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/19
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
463
امتیاز
173
سن
24
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
8 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
نی نی توی حیاطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بیاد
از ابر، دونه دونه
به ابر میگه: «چرا کم
برف می‌آری واسه مون
زمستونه! لم نده
بیکار توی آسمون
برف‌های دیروز تو
هی چیکه چیکه آب شد
اون آدم برفی‌ای که
ساخته بودم خراب شد
برف‌های سردتر بریز
توی حیاط خونه
برفی که زود آب نشه
یکی دو روز بمونه!»
***
مورچه
تو مثل نقطه هستی
سیاه و ریز ریزی
ولی باید بدانی
برای من عزیزی
برای دیدن تو
کنارت می‌نشینم
کمی خم می‌شوم تا
تو را بهتر ببینم
همیشه صبح تا شب
فقط مشغول کاری
تو خیلی دانه حتماً
میان لانه داری
دلت می‌خواهد الآن
بیایی روی پایم
چرا پس ساکتی تو؟
بگو الآن می‌آیم
تو را من دوست دارم
خودت شاید ندانی
تو کوچولوترین دوست
برایم در جهانی
ناصر کشاورز
❆❆❆
تا تلفن صدا کرد
خنده‌کنان دویدم
صدای بابایم را
از توی آن شنیدم
شنیدم او لپم را
مثل همیشه بـ*ـو*سید
من این جا خنده کردم
بابا از آن جا خندید
وقتی که خنده می‌کرد
انگاری پشت در بود
صدای بابا اینجا
اما خودش سفر بود
***
شب، شب، شب
شب اومد ـ کدوم شب؟
اون که موهاش سیاهه
رو دامنش یه ماهه
ـ کدوم ماه؟
ـ اون که تو آسمونه
قشنگه، مهربونه
چادر نقره داره
دور و برش پر شده از ستاره
ـ کدوم، کدوم ستاره؟
ـ ستاره ای که مثل یک چراغه
مثل گلای یاس توی باغه
می‌خوام بیاد پایین منو ببینه
مثل گلی رو دامنم بشینه
افسانه شعبان نژاد


چند شعر کودکانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: PAr
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا