خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MacTavish

مدیـر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  100000000
  
عضویت
16/8/19
ارسال ها
3,661
امتیاز واکنش
13,898
امتیاز
348
زمان حضور
79 روز 12 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع


در برخورد نزدیک از نوع چهارم، ماجرا به کلی فرق می‌کند؛ چرا که سرنشینان یوفو، انسان‌ها را می‌ربایند و در مواردی، به انجام آزمایش‌هایی عجیب روی آن ها دست می‌زنند. ریشه این پدیده چه چیزی می‌تواند باشد؟ آیا اصلا این پدیده حقیقت فیزیکی دارد؟ آیا موجودات فضایی انسان ها را ربوده و روی آن ها آزمایشات عجیب و غریب انجام می‌دهند؟ در این مقاله تلاش می‌کنیم این ادعاها را از جنبه‌های مختلف مورد بررسی قرار دهیم. با گجت نیوز همراه باشید.

برخورد نزدیک از نوع چهارم: موجودات فضایی انسان‌ها را می‌ربایند

یوفوها همیشه تنها نقطه‌هایی نورانی در دوردست نیستند. در برخی گزارش‌های ادعایی، آنها بسیار نزدیک‌تر از آنچه تصور می‌شود، توصیف شده‌اند. در طول سال‌ها ادعاهایی برخورد باموجودات فضایی در چند گروه مجزا طبقه‌بندی شده است. در برخورد نزدیک از نوع اول، یک جسم پرنده‌ی ناشناس مشاهده و بدون هیچ اتفاق دیگری از محل دور می‌شود. در برخورد نزدیک از نوع دوم، جسم پرنده‌ی ناشناس اثری فیزیکی مانند ردی بر زمین، گیاهان یا اجسام بر جای می گذارد. در برخورد نزدیک از نوع سوم سرنشینان موجودات فضایی از آن خارج می‌شوند و با شاهدان ارتباط برقرار می‌کنند.

با این که اثری از این پدیده در تحقیقات (چارلز فورت) وجود ندارد، با این حال در میان محققان امروزی، برخورد نزدیک از نوع چهارم به عنوان یکی از زیر‌شاخه‌های یوفولوژی به طور گسترده‌ای مورد بحث و مطالعه قرار گرفته است. این پدیده همچون دیگر پدیده‌های پارانرمال، در مواردی از حیطه‌ی تحقیقاتی خارج شده و صحبت درباره‌ی آن، به داستان‌های محلی و شایعات کشیده شده است. به همین دلیل جاهلان و زودباوران، آن چنان به این گزارش‌ها شاخ و برگ داده‌اند که گاهی دست یابی به حقیقت ماجرا بسیار مشکل می‌شود. در تصور این افراد، فرازمینی هایی که مرتکب این ربایش‌ها می‌شوند، موجوداتی چند‌شناک و سبز یا خاکستری رنگ با سرهایی بسیار بزرگ و چشمان درشت سیاه هستند و هیچ قصدی به جز آزار ربوده شدگان ندارند.

البته محققان مطلع‌تر، می‌دانند که ربایش توسط بیگانگان، پدیده‌ای بسیار کمیاب‌تر، نامحسوس‌تر و متنوع‌تر از این حرفاست. از آنجا که دیدگاه امروزی ما نسبت به مسائل مختلف، با دیدگاه پنجاه سال یا 25 سال قبلمان بسیار متفاوت است، بیایید پیش از آن که در مورد ماهیت این پدیده قضاوت کنیم، نگاهی به یکی از پرونده‌های قدیمی در این باره داشته باشیم. در دهه‌ی 1950، بیشتر گزارش‌های مشاهده یوفوها، شامل نورها یا اجسام غیرعادی در آسمان می‌شد. همین طور افرادی بودند که ادعا داشتند با سرنشینان این یوفوها، که معمولا خردمند و مهربان معرفی می‌شدند در ارتباط‌اند. اما یک زوج جوان با نام‌های «بتی» و «بارنی هیل» ادعا کردند که در 19 سپتامبر 1961، در کوه هایوایت واقع در نیوهمپشایر توسط یک یوفو ربوده شده‌اند.


بتی «Betty» و بارنی‌هیل «Barney Hill »

البته پیش از آنها آنتونیوویاس بواس ادعا کرده‌اند که این تجربه را در 16 اکتبر 1957، هنگام شخم‌زدن مزرعه‌ خانوادگی‌شان در نزدیکی سائو فرانسیسکودسایس در برزیل از سر گذرانده است. اینجا با یک مشکل تاریخ‌نگارانه رو‌به‌رو می‌شویم؛ این که با کمی تحقیق می‌بینیم چنین تجربیاتی بسیار قدیمی‌تر از آنچه فکر می‌کنیم هستند و حتی نمونه‌هایی از آن را در دهه‌ی 1930 ثبت شده است. برخی از این گزارش‌های ادعایی مربوط به مناطقی است که شاید به نظرتان عجیب بیاید؛ مالت، قزاقستان، یونان و رومانی. متاسفانه این ادعاها سال‌ها بعد از تاریخ ادعا شده، گزارش شده‌اند. بنابراین اعتبارشان به شدت کاهش یافته و ما چاره‌ای نداریم جز این که داستان‌ها را به ترتیب زمان گزارش‌شان بررسی کنیم و نه زمان حادثه.یعنی باید داستان خانواده‌ی هیل را پیش از از داستان بواس در نظر بگیریم. این نوع برخورد به نحو عجیبی نقش محوری در درک کلی ما از این پدیده خواهد داشت، چرا که بسیاری از محققان دیگر نیز داستان خانواده‌ی هیل را به عنوان نقطه‌ی شروع این پدیده در نظر گرفته و می‌گیرند.

تجربه‌ی این دو نفر با‌ها و بارها، توسط افراد مختلف بازگو شده، اما در این جا دوباره نگاهی به آن می‌اندازیم. بارنی و بتی در راه بازگشت از کاندا به خانه‌ی خود در پورتس موث نیوهمپشایر بودند. حدود ساعت یک بعد از نیمه شب، آنها به جاده‌ی شماره سه در نزدیکی گروتون رسیده بودند که بتی چیزی را که تصور می‌کرد یک یوفو است، دید. به نظر می‌رسید یوفو در حال تعقیب آن‌هاست. آنها در منطقه‌ی ایندین هدریزورت اتومبیل خود را متوقف کردند چند لحظه بعد یوفو که به بزرگی یک هواپیمای چهار موتوره بود، تا ارتفاع حدود 30 متر پایین آمد. بارنی از پشت فرمان پیاده شد و با یک دوربین دو‌چشمی به او نگاه کرد. او سرنشینان یوفو را با کلاه‌هایی سیاه رنگ و لباس‌هایی سیاه و براق شبیه به نازی‌ها در پشت پنجره‌ها دید. یکی از آنها که به نظرش رهبر بقیه بود، به او خیره شده بود. بارنی به عقب پرتاپ شد و فریاد زد: خدای من می‌خوان ما رو بگیرن! آنها سوار اتوموبیل شده و به راه افتادند اما صدایی مثل بیپ از پشت ماشین به گوش می‌رسید در این لحطه خاطرات آگاهانه‌ی آنها متوقف می‌شود. بارنی حس می‌کند باید از مسیر خارج شوند.

او ماشین را به جاده‌ای فرعی هدایت می‌کند تا به نقطه‌ای از جاده می‌رسند که توسط شش نفر بسته شده است. موتور اتوموبیل از کار می‌افتد. این افراد شبه انسان که حدود یک متر و چهل سانتی متر قد داشتند بارنی بی‌هوش را کشان‌کشان و از طریق یک سطح شیب‌دار، به داخل یوفو می‌برند. بتی هم در حال آگاهانه به داخل سفینه پا می‌گذارد که یک از موجودات فضایی به او توضیح می‌دهد قصدشان تنها چند آزمایش ساده است. این زوج به اتاق‌های متفاوتی برده شده و روی تـ*ـخت‌هایی خوابانده شدند. موجودات فضایی نمونه‌هایی از پوست، مو و ناخن بتی برداشتند و دستگاهی را برای آزمایش سیستم عصبی‌اش به بدن او متصل کردند. آنها سپس سوزنی نازک را در شکم او فرو بردند و ظاهرا قصد داشتند تا از باردار بودن او اطلاع پیدا کنند. بتی در حفره شکمی‌اش دردی شدید را حس کرد، اما رهبر موجودات فضایی با گذاشتن دست روی چشمانش، درد او را تسکین داد. بتی سپس ازاین رهبر می‌خواهد تا یادگاری‌ای به او بدهد تا بتواند تجربه‌اش را ثابت کند. رهبر به بتی می‌گوید می‌تواند کتابی را که در اتاق بوده با خود ببرد. پس از بحث رهبر با همکارانش، او مجبور می‌شود دوباره کتاب را به آنها پس دهد و حافظه‌اش هم پاک می‌شود.


بیگانه ها انسان ها را دزدیده و روی آنها آزمایشات نامعلومی انجام می‌دهند

آن ها از بتی خواستند تا درباره‌ی دندان‌های مصنوعی بارنی توضیح دهد. ظاهرا بیگانه ها نسبت به رنگ زرد یا مفهوم زمان هیچ درکی نداشتند. با این حال به بتی گفته بودند بارنی یک دقیقه بعد به او ملحق خواهد شد. بتی از آنها می‌پرسد از کجا آمده‌اند؟ در پاسخ، نقشه‌ای پیش رویش قرار می‌گیرد که در آن چند ستاره با خطوطی به هم وصل شده‌اند. به او می‌گویند که این خطوط مسیرهایی تجاری هستند، اما حرفی از نام سیاره یا محل زندگی خود نمی‌زنند. بارنی هم ادعا می‌کند از اون نمونه‌ی بزاق گرفته‌اند و چند آزمایش دیگر هم رویش انجام شده است. موجودات فضایی

سپس او را نزد بتی برده و آنها را به سمت اتوموبیل‌شان هدایت کرده اند. این زوج، پرواز و دور شدن یوفو را تماشا می‌کنند و بعد سوار ماشین می‌شوند. آنها بعد از بازگشت به جاده‌ی شماره‌ی سه چند صدای بیپ دیگر می‌شنوند و آگاهی خود را باز می‌یابند. بانی و بتی حوادث طی این مدت زمان ناخودآگاهی را چند سال بعد حین هیپنوتیزم به یاد می‌آورند. آنها ساعت پنج صبح به شهر محل خود رسیدند یعنی دو ساعت دیرتر از انچه تصور می‌کردند.

اما ادعای آنتونیوویلاس‌بواس به کلی با داستان قبلی فرق دارد. او با تقلا تلاش کرده بود از نردبانی انعطاف پذیر بالا برود. سپس خود را در فضایی مربعی و کوچک دید که دیوا‌رهای فلزی‌اش با نور درخشانی روشن شده بودند. پنج موجود کوچک انـ*ـدام در اتاق حضور داشتند که لباس‌هایی سرتاسری، ضخیم و نرم با راه‌راه‌هایی خاکستری پوشیده بودند. آنها کلاهخودهای بزرگی به سر کرده بودند که با نوا‌هایی فلزی محکم شده بودند. از این کلاهخودها، دو لوله به درون لباس و تا زیر بـ*ـغلشان ادامه پیدا کرده و یک لوله هم به پشت آنها متصل بود.



کفش‌هایشان کف‌های ضخیمی داشت و ظاهرا به لباس‌هایشان وصل شده بود. دستکش‌های آنها هم همین وضعیت را داشتند. ویاس‌بواس تنها می‌توانست چشم‌های ریز آبی رنگی را از میان حفره‌های روی کلاهخود ببیند. او ادعا کرده بود زبان آنها با هر آنچه تا آن زمان شنیده بود تقاوت دارد. آنها پالس‌های کوتاه و صداهای عجیب دیگری از این دست تولید می‌کردند که نه قابل فهم بود و نه گوش خراش. بعضی از این صداها، ترکیبی از اصوات مختلف در یک زمان بودند. این موجودات فضایی بر‌خلاف داستان‌های هیل‌ها، از طریق تله پاتی با ویاس‌بواس ارتباط برقرار می‌کردند.موجودات فضایی


آنتونیو ویلاس‌بواس «Antonio VillasBoas»

موجودات فضایی ، لباس های او را از تنش درآورده و پوست او را با مایعی می‌پوشاندند. سپس در اتاق دیگری که چند صندلی و یک کاناپه داشت، او را نزدیک نوعی جام می‌برند که ظاهرا برای کشیدن خون افراد طراحی شده بود. بعد ویلاس‌بواس تنها گذاشته می‌شود، بویی اتاق را فرا می‌گیرد و او بالا می‌آورد. بعد از پوشیدن لباس‌هایش او را در بخش‌های مختلف سفینه می‌گردانند و در نهایت بدون اینکه موفق شود وسیله‌ای از سفینه را به یادگار بردارد از نردبان پایین برده و به سوی اتوموبیلش هدایت می‌شود بعد یوفو، مانند یک گلوله به آسمان شلیک می‌شود. ویاس بواس به مدت چهار ساعت و 15 دقیقه داخل سفینه بود و بدون هیچ فرآیند خاصی کل ماجرای خود را گزارش داد.


کتاب «اسرار بشقاب های پرنده»

بیگانه هایی که در این دو داستان می‌بینیم تفاوت‌های اساسی با هم دارند. در واقع تنها شباهت این دو داستان در یک نور قرمز چشمک‌زن است در سال‌های بعد ربوده شدگان، بسیاری از گزارش‌های خود از ربوده شدن توسط انواع و اقسام بیگانگان را به یوفولوژیست ها تحویل دادند. در نوامبر سال 1967 دیوید 14 ساله ادعا کرد توسط موجودی شبه خزنده با دو متر قد ربوده شده و در نوری نارنجی رنگ بالا برده شده است. یک ماه بعد در دسامبر همان سال هرب شیرمر موجوداتی را با قد یک مترو 25 سانتی متر تا یک مترو نیم توصیف کرد که در صورت‌های لاغر وکشیده‌شان چشمانی مثل گربه، بینی‌هایی کوچک‌تر از انسان و دهانی باریک و بدون لـ*ـب داشتند. آنها یونیفرم‌هایی نقرهای رنگ با یک لوگوی مارگونه پوشیده بودند و کلاهخودی به سر داشتند که در یک طرف یک گوشی با آنتنی کوتاه داشت.

داستان‌هایی عجیب‌تر از موجودات فضایی کوتوله با موهایی بلند، پاهایی کلفت، چشمانی سبز‌رنگ و درشت، دهانی بدون دندان مثل دهان ماهی‌ها و ریشی قرمز‌رنگ نیز در دست بودند که خوزه آنتونیوسیلوا آن را روایت کرده بود. دربرخی موارد نیز ادعا شده بود ربایندگان، در مورد خطرات جنگ‌های اتمی به انسان‌ها هشدار داده بودند. به این ترتیب، تنوع این گزارش‌ها و ادعاها، واقعا انجام یک تحقیق مستند و مستدل را مشکل کرده است. یک نکته‌ی جالب در مورد این ادعاها، تکامل ظاهر آنها در طول زمان است. در گزارش‌های ابتدایی، این موجودات لباس‌هایی به تن داشتند و از ابزارهایی برای کمک در تنفس سود می‌بردند.

اما به مرور زمان، ظاهرا متفاوتی به خود گرفتند و بدون لباس مشخص، با سرهای بزرگ، گردنی باریک، چشمانی درشت و سیاه‌رنگ و فاقد جنسیت تصویر می‌شدند. جالب اینجاست که بیشتر این گزارش‌ها، بعد از اکران فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم » ساخته‌ی «استیون اسپیلبرگ» انتشار یافتند. این تصویر، بعدها در کتاب معروف «باد هاپکنیز» به نام زمان گمشده و در نهایت در کتاب «اسرار بشقاب های پرنده» نوشته‌ی «وایتلی استریبر» که در ایران به ترجمه‌ی دکتر داریوش ادیب چاپ شد، به اوج خود رسید. «جنی رندلز» در بیشتر انسان‌هایی با قدهای بلند، موهای بلوند و ظاهری شبیه ساکنان شمال اروپا بودند، در صورتی که پس از آن، در توصیفات گزارش‌ها بیشتر به خاکستری‌های بی روح و سرد اشاره شده بود. بیگانه ها

مراحل ربایش انسانها

سال 1987، نقطه‌ی اوج این پدیده بود. هم کتاب اسرار بشقاب‌های پرنده چاپ شد و هم کتاب مهاجمان فضایی، نوشته‌ی باد هاپکنیز. این دومی توضیح داده بود که رفتار بیگانگان تا حد زیادی سادیستیک و در راستای هدف آنها مبنی بر تولید نژادی دورگه از انسان‌ها و فضایی‌هاست. همین طور که این پدیده و مروجان نظریاتش در میان مردم عادی محبوبیت بیشتری می‌یافتند، نویسنده‌ی دیگری به نام دکتر «توماس ادبولار» درکتابی دو‌جلدی با عنوان «ربایش توسط یوفوها اهمیت یک راز» صد‌ها گزارش مربوط به این پدیده را جمع‌آوری کرد و مورد بررسی قرار داد. او تلاش کرده بود نشان دهد گرچه ساختار این گزارش‌ها برای گزارش‌دهند‌گانش واقعی به نظر می‌رسد، اما در واقع همگی از نوعی الگوی خاص پیروی می‌کنند. او نتیجه گرفت این تجربیات هشت مرحله‌ی مشخص را پشت سر می گذراند.

بسیاری از گزارش‌های ادعایی با یک مشاهده‌ی یوفو آغاز می‌شوند. در برخی موارد، این مشاهدات با اختلالات الکترو‌مغناطیس یا ایجاد آثار فیزیکی دیگر روی ساختمان منزل یا وسیله‌ی نقلیه‌ی فرد همراهند. در بعضی گزارش‌های دیگر در اواخر دوران طلایی ربایش‌ها، افراد از درون اتاق خواب خود ربوده می‌شدند. همیشه مشخص نیست که یوفو چگونه وارد صحنه شده است. داخل این سفینه‌ها، معمولا فضاهایی گرد با مربعی وجود دارند که به طرزی غیرعادی نورپردازی شده‌اند. اتاق‌های آزمایش نیز بسیار تمیز، مرتب و ساده به نظر می‌رسند. معمولا لباس‌های فرد ربوده شده را از تن او بیرون می‌آورند و او چاره‌ای جز اطاعت ندارد. گاهی این کار با خشونت همراه است. گاهی اوقات فرد برای شروع آزمایش‌ها مجبور به حمام کردن یا فرورفتن در مایعی خاص می‌شوند. این افراد، معمولا موجودات فضایی خاکستری را مشاهده می‌کنند؛ گاه به تنهایی و گاه به همراه موجوداتی بلند قدتر.‌

ابزارهایی مکانیکی شبیه دستگاه‌های اشعه‌ی ایکس، بدن فرد را اسکن می‌کنند؛ گاه فیزیکی و گاهی روانی و ذهنی. بعضی وقت‌ها آزمایش‌های دیگری نیز روی فرد انجام می‌شود. همیشه هدف از انجام این آزمایش‌ها را برای فرد توضیح نمی‌دهند همچنین گاهی اوقات ایمپلنت‌هایی در بدن فرد کار گذاشته شده و گاهی نیز از بدنش خارج می‌شود. ارتباط با این بیگانه ها معمولا از طریق تله پاتی است. بعضی افراد ادعا می‌کنند در این مرحله، ذهن‌شان توسط موجودات فضایی (معمولا رهبر آنها) مورد بررسی قرار گرفته است.



بسیاری از افراد، ادعا می‌کنند که پس از انجام آزمایش‌ها، اجازه پوشیدن لباس‌هایشان داده شده و بعد با ربایندگان خود به گفت‌و‌گو پرداخته‌اند. در این مرحله، برخی از ربوده‌شدگان تلاش می‌کنند چیزی از درون یوفو را به عنوان یادگاری با خود ببرند، اما موجودات فضایی مانع از این امر می‌شوند. گاهی در این صحبت‌ها، سخنانی حکمت آمیز یا پیامی برای بشریت به فرد گفته می‌شود. در بعضی موارد، فرد ادعا می‌کند که این گفت‌وگو‌ها را به خاطر ندارند یا به دلایلی، هنوز وقتش نرسیده که آن را بازگو کنند. بیگانه

رفتار بیگانگان تا حد زیادی سادیستیک و در راستای هدف آنها مبنی بر تولید نژادی دورگه از انسان‌ها و فضایی‌هاست​

هافرد برای بازدید از درون یوفو، به بخش‌های مختلف آن برده می‌شود. در پرونده‌های جدیدتر، صحبت از دیدار با کودکانی دورگه مطرح شده که ظاهرا، فرزندان ربوده شدگان قبلی هستند. برخی ربوده شدگان ادعا می‌کنند که به سیاره محل زندگی موجودات فضایی یا پایگاه آنها در این جهان یا جهانی دیگر برده شده‌اند. این بخش از گزارش‌ها ممکن است حالتی بسیار رازگونه به خود بگیرد. درگزارش‌های اواخر دهه‌ی 1980 به بعد، این قسمت به صورت (نمایش تصاویری از پایان سیاره زمین) یا (مناظ‌ری ازسیاره موجودات فضایی) توصیف شده است. فرد ربوده شده با رهبر موجودات فضایی (یا نوعی تجلی از او) روبه‌رو می‌شوند و ممکن است دوباره حکمت‌ها یا پیام‌هایی به او داده شود. البته تعداد گزارش‌هایی که شامل این بخش باشند، کم است. فرد ربوده شده به مکانی که از آنجا ربوده شده بازگردانده می‌شود؛ خواه به صورت عادی، یا شناور در ستونی از نور. سپس یوفو به سرعت از آنجا دور می شود. بیگانه ها

برخی ربوده شدگان ادعا می‌کنند که به سیاره محل زندگی موجودات فضایی یا پایگاه آنها در این جهان یا جهانی دیگر برده شده‌اند.​

پس از پایان تجربه و دورشدن یوفو، فرد ربوده شده متوجه می‌شود اتفاقاتی که چند دقیقه بیشتر طول نکشیده بود، در حقیقت یک یا چند ساعت زمان برده است. در چند گزارش، این مدت به چند روز هم می‌رسد. بسیاری از ربوده شدگان می‌گویند هیچ اطلاع آگاهانه‌ای از این تجربه ندارند. این پدیده در بین محققان به عنوان (زمان گمشده) مشهور است. حتی برخی باور دارند که زمان گمشده، می‌تواند نشانه‌ای اولیه از وقوع این تجربه باشد. در روزها یا هفته‌های بعد، ممکن است درون ذهن فرد یا هنگام رویا، خاطراتی لحظه‌ای مربوط به یوفو ایجاد شود. شاید نشانه‌های فیزیکی یا واکنش‌های احساسی هم به سراغ فرد بیایند. حتی امکان دارد برخی افراد مسیر زندگی‌شان را تغییر دهند. محققان بسیاری، این نظم در وقوع حوادث را به عنوان نشانه‌ای کلیدی از تاثیر داستان‌های محلی یا گزارش‌های دیگر بر ذهن افراد در نظر می‌گیرند. برخی از ربوده‌شدگان تلاش می‌کنند چیزی از درون یوفو را به عنوان یادگاری با خود ببرند، اما بیگانه ها مانع از این امر می‌شوند. بیگانه ها

به عقیده‌ی آنها، اگر بخش‌های مختلف داستان بتوانند تغییر کنند، حتما این اتفاق خواهد افتاد و ما با بررسی گزارش‌ها در گذر زمان، متوجه این تغییرات می‌شویم. مثلا به مرور زمان شاهدیم که مرحله‌ی گفت‌وگو، کم‌کم جای خود را به اسکن ذهنی می‌دهد؛ گردش درون یوفو، تبدیل به ملاقات با فرزندان دورگه شده و سفر به سیاره بیگانه ها، تبدیل به تصاویری از نابودی زمین می‌شود. همین امر را در مورد ظاهر موجودات فضایی مشاهده شده هم می‌توان دید. در دهه‌ی 1990، نژاد «نوردیک» (شبه شمال اروپایی) کم کم به فراموشی سپرده شد و موجوداتی شبیه مانتیس یا حشرات یا شبه خزنده ها (با هدایت و رهبری شبه انسان ها) بیشتر گزارش شدند. بعد‌ها برخی گزارش دادند که این رهبران، لباس‌های نیروی هوایی ایالات متحده را بر تن داشته‌اند. خاکستری‌های کوچک انـ*ـدام هم که همیشه حاضر بودند، بعد از انتشار کتاب‌ها، پرنگ‌تر از قبل وارد ماجرا شدند، اما این پدیده چقدر اصالت دارد و چه مقدار از گزارش‌ها واقعا اتفاق افتاده‌اند.


فیلم برخورد نزدیک ازنوع سوم

هاپکنیز درمقاله‌ای که در سال 2000 منتشر شد، اعتراف کرد که روایت خانواده‌ی هیل، تقریبا در تمام موارد به عنوان معیاری برای سنجش حقیقی یا جعلی بودن ادعاها افراد دیگردر نظر گرفته شده است. به عبارت دیگر، بیشتر محققان این حیطه که خود را (ابداکتولوژییست) هم می‌نامند، از این روایت به عنوان معیار سنجش صحت یک ادعا استفاده می‌کنند. حال با توجه به مسائلی که بر شمردیم، می‌توانیم ببینیم که حقیقت ادعاهای خانواده هیل نیز به شدت زیر سوال است. در کتاب (ملاقات در ایندین هد) نوشته‌ی «فلاک وبروکسمیت» مفصل به این موضوع پرداخته شده است. در این کتاب می‌خوانیم که نویسنده در نهایت به این نتیجه رسیده که تحلیل، بررسی و پرداختن به جنبه‌های روان‌شناسانه‌ی ماجرای خانواده هیل، خیلی مهم‌تر و ارجح به دیگر جنبه‌های آن است و ما از این طریق می‌توانیم به اطلاعات بسیار با ارزش تری دست پیدا کنیم. اگر این نحوه‌ی نگرش را در پیش بگیریم دیگر، حقیقت داشتن یا نداشتن ادعاهای خانواده هیل برایمان اهمیت زیادی نخواهد داشت.

درعوض، این مساله مهم می‌شود که چرا این داستان می‌باید به عنوان تنها حالت قابل قبول برای چنین تجربه‌ای مورد استناد قرار بگیرد. موضوعی که برای شکاکان متعصب و باورمندان به این پدیده، به یک اندازه ناامید کننده به نظر می‌رسد، این است که هیچ توضیح منطقی و جامعی برای داستان‌های ربایش‌ها وجود ندارد که بتواند به سادگی و وضوح، تمام جنبه‌های آن را توضیح دهد یا صحت آنها را به کلی زیر سوال ببرد. روانکاوان بسیاری تلاش کرده‌اند تا نور حقیقت را بر این داستان بتابانند. آنها متوجه این نکته هم شده‌اند که داستان‌هایی که ربوده شدگان (خواه به صورت عمومی، خواه در محافل خصوصی‌تر روایت می‌کنند) گاه می‌توانند بسیار پیچیده‌تر و عجیب‌تر از داستان‌هایی باشند که که با شنیدن ماجرای ربایش به ذهن همه می‌رسد. «جفربی‌کینگ» می‌نویسد: وقتی که داستانها را از زبان خود افراد بشنوید، خواهید دید که آنها واقعا جنبه‌های عجیب وغیر باوری دارند. مثلا در این داستان‌ها به برخورد با درگذشتگان، ربایندگان انسان (مخصوصا پرسنل نظامی)، گوریل‌های سفید، پنگوئن‌های دو‌و‌نیم‌متری شناور در هوا، رئیس جمهورها، چهره‌های مذهبی و حتی پاگنده بر می‌خوریم!

نظر شما در مورد این داستان ها و پدیده ربوده شدن انسان ها توسط موجودات فضایی چیست ؟ آیا این وقایع حقیقت دارد و یا تنها زاده ذهن افرادی متوهم است ؟!​


موجودات فضایی انسان‌ها را می‌ربایند: برخورد نزدیک از نوع چهارم

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا