خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
من، شیخ نگار بنت الپدر الخویش، بیامده ام تا شما را پند زندگی و روزگار و سرنوشت و مدرسه و دانشگه دهم، باشد که همی پند گیرید و از این پنود (=جمع پند!) عبرت گرفته؛ سر به بیابان نهید!

پ.نان:
1. گهی گداری، گر حسی باشد، پندی دهم تان! بستگی به فازمان داشتندی!
2. گر ز اینجا گذرتان همی افتاد، پس از خواندن هر حکایت، چنان نگرخید که در آنجا آهو، بچه کرد و روبه، آرام گرفت! ربطش را هم خودتان بفهمیدندی!
3. مریدان را همی دوست خواهیم داشت، حتی مریدان چموش را! :) هر چه گفتیم، به دل مگیرید که شما جان مایید، نیازارم شما را!


اندر حکایات و نصایح و پندهای شیخ نگار

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Parmida_viola، Silaaaaaaa، . faRiBa . و 22 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
حکایت اول: رنگ و رنک!

با این حکایت شروع کنمی که اندر اناجمین (=جمع انجمن)، بحوث زیاد است. از جمله ی این بحوث می توان به رنگی شدن اشاره همی نمود که رنگی شدن هم عالمی دارد!!!
حکیمان و عالمان اعلام فرمودند که از تجزیه ی رنگ سپید، هفت رنگ به دست می آید که از قرمز تا بنفش ادامه داشتندی و کش آمدندی بسیار! پس گول سپید را مخورید که با تمام سپیدی موذیانه اش، هزاران رنگ اندرون خویش پنهان کرده و رخ واقعی نمی نمایاند!
شاخ ترین و کول (Cool) ترین این رنگ ها، می توان قرمز را نام برد که طبق سنت های نانوشته، به مدیر اصلی انجمن تعلق می یابد و در این رنگ، اسرار و رموزیست بسیار! و دانستن این همه سر و راز در مخ و مخچه های شما مریدان و از جمله من، شیخنا، نمی گنجد پس بیایید با این رنگ قدرتمند، مهم، میمان و مبارک شوخی مکنیم که جمله همگی اندر دوزخ انجمن خواهیم شد و در آنجا لـ*ـب جوی نشسته و گذر عمر به تبعید سپری خواهیم کردندی!
دگر رنگ ها در اناجمین بسیار است. آنچنان زیاد که حتی بعضی از آن ها توسط هیچ کس کشف نشدندی!! و عالمان در شگفتی و تعجب همی کف کردندی که این چگونه ممکن است؟! و این بماند، من که گفته بودمی این مسائل شگرف در مُغوز (جمع مغز) کوچک و خُرد ما نمی گنجد!! گذری می کنیم به ماجراهای عجیب این رنگ ها.
دعوا و درگیری برای گرفتن رنوگ (جمع رنگ :/ ) در اناجمین چیزی معمول و روزمره بودندی که حال همه را به هم زده، پوست صورت همگان را مایل به رنگ زیبای سبز کنندی بدین شکل: :aiwan_light_bad: خدا پدر سازنده ی این شکلک مفلوک را آمرزیده سازد که ما را در رسم شکل آسوده ساخت! بر شما باد استفاده ی فراوان از این شکلک که شما را شاخ کرده، خاص و لکچری نشان می دهد.

رنگ بعدی به نویسندگان اناجمین تعلق می یابد که چیزی واقعا شاخ! و پیل افکن است که طبق آمار دنیوی، عده ی فراوانی بر سر این رنگ جان شیرین خویش بر کف نهاده و به جنگ با مدیران پرداخته اند. زیاد با این رنگ شوخی مکنید که مبادا همان کلاه قرمزی (استعاره از مدیر) شما را راهی دوزخ تبعیدی ها مَکُند! از ما گفتن همی بود و از شما همی شنفتن!
رنگ نویسندگان ثابت نبوده و اندرون هر انجمنی، از آبی تا بنفش متغیر است. فرق نمی کند که چه رنگی باشد، کشته مرده ی این رنگ فراوان بوده و خیـ*ـانت ها و ناجوانمردی های زیادی بر سر این رنگ وجود دارد که از آن برحذر باشید و آگاه! بدانید که این رُنوگ، بر هیچ کس وفا نکرده، بر شما هم نخواهد کرد! پس انسانیت و شرف خویش را بر این رنگ حقیر مفروشید که در آخر کار، پایان اسفناکی داشتندی....

ادامه داردنی!


اندر حکایات و نصایح و پندهای شیخ نگار

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Parmida_viola، Silaaaaaaa، . faRiBa . و 20 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ادامه ی پنود قبل بر شما بگویم که رنگ نویسندگی، خواه آبی باشد، خواه بنفش یا هر رنگ دگر، شما را یک نویسنده ی واقعی نمی سازد. بعضی از جماعت مردم گمان کرده که با گرفتن این رنگ، خدای قلم و نوشتن شدندی و هر آنچه که بنویسند، خلق الله باید "ایول" گویان و "چقدر تکی و با نمکی" گویان رمان آن ها را ستوده، وی را تا عرش اعلی بالا ببرند.
حاجی، فازت را برایمان ترسیم کن؟! ای مریدان، این چنین مباشید؛ که انجمن ها (حالا هر چقدر شاخ و ممبردار) روزی منفجر شده و به لقاء الله می پیوندند. شاهد ماجرا این است که انجمنی به نام نودهشتیا (خدایش بیامرزاد) روزگاری 400 هزار و خرده ای ممبر در کف پرتوانش داشت (که الکی گفتندی 700 تا :)) و انجمن های فلان دانلودی دیگر از وی ممبر و رمان همی کش رفتندی و گدایی بازدید همی کردند. روزگار بر صاحب انجمن تیره آمد و در سنین جوانی (دور از جان جمع) به رحمت ایزدی پیوست.
قرار بود این انجمن نپوکد، ولی از بد روزگار، از برای حکایات بوقی که به اصطلاح نویسندگانش برای خوانندگان نوشته بودند، پوکید و به سرزمین فنا پیوست.

خلاصه که دل به هیچ خشک مکنید و خیالتان تـ*ـخت! بازگشت همه به سوی اوست و حتی مدیران گران مقدار پر ادعای رنگولی هم که با زیرشلواری راه راه و زیرپوش رکابی در خانه نشسته و من و شما را بن می کنند، روزگاری در مجازی دیگر هیچ نخواهند بود! حتی قرمزها هم رفتند، شما سبزها دیگر چه میگویید؟؟ :))

و اما رنگ سبز!
بنا بر سنت نانوشته ای، مدیران کل را سبز می نمایند و بعضی از آن ها رنگ خویش را به شدت پاس داشته، خودشیفته گردیده و کاربران را به زنجیر استعمار و زورگویی می کشند (بعضی ها که اسم کاربریشان همچون سامانه ی پیامکیست، به دل نگیرند :)).

رنگ سبز ایشان، همچون رنگ سبز اتاق عمل است و فلسفه ی این رنگ آن است که آرامش ببخشد. اما برعکس عمل کرده و بیشتر استرس را به جان کاربر تزریق می نماید. البته چنین گوییم که همگان هم چنین نیستند! اما، هستند جوگیرانی که تا چهار عدد جنس مونث میبینند، چنان قیافه ای به خود گرفته که نعوذبالله انگار خدا شده، میتوانند به هر کس و ناکسی زور بگویند! نکن برادر من، این جوگیر بازی ها عاقبت نداشتندی! خدای را عزوجل، بارها و هزاران مرتبه شکر که این شاخان مجازی، رهبر و حاکم در دنیای واقعی نشدند، وگرنه دهانمان آسفالت بود و مغزمان، پاچیده شده بر زمین.

در قسمت بعدی، به رنگ مدیران می پردازیم، تا دورودی دیگر، بودورود!


اندر حکایات و نصایح و پندهای شیخ نگار

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Parmida_viola، Silaaaaaaa، . faRiBa . و 18 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرار بودندی که ادامه ی مبحث رنوگ اناجمین در این جا ادامه همی یابد، But به خاطر مشکلی که برای بنده خدایی پیش آمد (پیش که نیامد، برایش پیش آوردند!) مبحث تمام جذاب رنوگ را رها کرده، رو به بحثی دیگر می نهیم.

در بین خلق الله و people چیزی وجود دارد به نام مبارک و میمان "جنبه".
سوال: جنبه چیست؟
جواب: چیزی که به صورت فابریک در هر انسانی نهادینه شده، منتها جنبه داشتن با حضور در محافل یا مکاتب یا اناجمین یا مسند قدرت و و و... ممکن است مانند عفت عمومی خدشه گشته، آن را مورد حرکات خاک بر سری قرار داده و آن را در خویشتن ز بین ببرند، به قول شیخی مگو چیست جنبه!

در اناجمین می توان از این حیث، گریزی به مبحث قبلی زد، یعنی مبحث رنگ و رنک! اینجا باز هم گریزی می زنیم به رنوگ گردن کلفت پوست کرگدنی که صاحبشان، جنبه را همی مقابل کوزه نهاده و آبش را کوف... نه مرا ببخشایید، نوش جان می کند.

شخص کلاه قرمز من باب این که کلاه قرمزی است و احتمالا فامیلی دوری با عم قزی دور کلاه قرمزی دارد، در راس این ماجرا قرار میگیرد. وی می تواند با جنبه باشد یا بلعکس، حرکات سخیفه و ضعیفه و چرت و پرتیه از خود نشان دهد. صرفا داشتن جنبه در هنگام دیدن شوخی های خرکی و گاوکی منظورم نیست ای مریدان، باشد که بدانید جنبه داشتن در هر چیزی صادق است.

یکی از این مثال ها به این است که ما شخصی را (مثال ایکس نامی را) بخاطر کار ضعیفش برای مدیریت او مورد نقد خویش قرار داده، او را زیر سوال می بریم و سعی می کنیم انتگرال جنبه اش را به دست آوریم که از آن رو که مبحث بسیار بسیار بسیار شیرین و جانچسب انتگرال از کتب درسی حذف گشته؛ زین پس شما نمی توانید انتگرال جنبه ی آن شخص را به دست آورید.

قبل از رسیدن به جنبه ی آن شخص، ایکس ما که شخصی با نفوذ می بوده (از همان مدیران با زیر شلواری راه راه لم داده در کنار بخاری یا کولر با یک من ادعای فضل و ادب) جنبه ی خویش را به نمایش گذاشته، شما را به یک حرکت عبدالله چیکی ای بن نموده و راه دسترسی شما را به انجمن میمان خویش می بندد.

چنین مباشید که آن شخص به خاطر داشتن قدرت (کاملا کاذب) خویش، تمام خط خطی های شما بر دل انجمن پاک خویشتنش را پاکیده، از صفحه ی روزگار محو می کند تا به شما بگوید: تا تو باشی که دیگه بد نکنی!

ای مریدان و ای فرزندان، چنین مباشید که بی جنبگی سخت زشت است و ناپسند! و چنین نباشید که با داشتن رنگی و رنکی، بر جنبه ی خویش چوب حراج کوفته، خود را مضحکه ی خاص و عام کنید. آن قدرت که در مجازیست، همه پوچ است و تهی، چنان مکنید که کار به شکایت در عالم واقعیت برسد و طبل رسوایی کارهایتان را در عالم واقعی بکوبند.

باشد که این حرف ها به گوش شخص مورد نظر رسیده، و بداند که اگر فلانی را از انجمن میمانت حذف کردی، از صفحه ی روزگارش که محو نکردی! تو بمان و کودکانت، همه نشسته در کنارت، با یک شکایت حسابی در انتظارت.

هر کسی هم که به استعداد شگرف من در سرودن شعرهای خفن، یعنی شیخ نگار اعتراض دارد، برود تا با فن عبدالله چیکی آشنایش نکردم، بی جنبه هم شما مریدانید و بس!


اندر حکایات و نصایح و پندهای شیخ نگار

 
  • قهقهه
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Parmida_viola، . faRiBa .، The Black Queen و 8 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای مریدان، حکایت اول نا اتمام بسته شدندی تا درس عبرتی باشد برای همگان، من جمله خویش تا بدانم با رنگ ها نباید شوخی همی کرد. حال که به رنگ وزین مشکی نائل گشته ام، بس خوشحالم و خدای را سپاس می گویم که چنین رنگی بالاخره در این انجمن نصیب این وی گردید. خدای نصیب همه بفرماید (دعا نکرده نصیب همه می شود دیگر دعا برای چه می کنم را ندانندی ام).

حکایت دوم: خنجر از پشت مزن ای بی وفا رفیق

اول حکایت باید بپرسیم:
خنجر چیست؟
جواب: جسمی آهنی و تیز که دست و پا و اشکم و هر چه دستش بیفتد را می برد و می جرد و می درد و می پاره اد.
صدای همگان به گوش می رسد که گفتندی: یا شیخ این را که بچه ی نیم ساله هم می دانستندی، ما را اسکل می کنی ای شیخ نادان؟! جمع کنندی با این تاپیک پنچر زپرتی ات.

اول از همه باید بگفتندی ام که پنچر زپرتی تاپیک های خودتان است و بس. دویوم بریم سر اصل مطلب.
حال هر کس که این اسم حکایت را بشنود، سریع پا به سمت پروف این وی پا تیز کرده؛ من را با همان خنجر که توضیح همی بدادم تهدید به کشتن کردندی که ای نامرد، من تو را خنجر بزدم؟! من که جیک و جیک می کرده ام برایت، تخم طلا می خریده ام برایت (فانوسا تخم طلا در این گرانی واقعا غنیمتی بس شگرف است اگر آن را پیدا کردید با این که مال من بودندی، اما آن را برداشته و الفرار) خنجرت بزندی ام و بروندی ام؟!!
از همین منبر می گویم که زهی خیال باطل، پروف این وی بسته می باشدندی و اگر یکی از شما آمدندی، با بینی ای سوخته باز گشتندی :tongueym: پس خیالتان تـ*ـخت خواب.
روی سخنم با هیچ یک از شما نیست
حتی کسی که منظورم او می باشد در این جا نبودندی. حتی روحش خبر نداشتندی که من شیخنایی بودندی و گهی (ای منحرف مغزان اوف بر شما، gahi بخوانید) دست به قلم شدندی و فلان و بهمان

ای مریدان
ای لعنت به گوشی های لمسی که دستت می خورد همه چیز شکلش عوض می گردندی. حال که شما را کجکی تایپ کردندی ام خود را شاخ نپنداردندی!
ای مریدان، بدانید و آگاه باشید که در هر چیزی حدی وجود داشتندی حتی در خوبی و نیکویی! بلی فرزندانم به هر کس زیاد از مقدار خوبی کردندی تا ببینید چه بلایی به سرتان نازل کنندی!!!
در پست قبلی بگفتی ام که جنبه چیزیست بس خوب و شگرف که شما را به آن باید. وقتی خوبی از حد بگذرد، نادان شما را (بلانسبتتان) گوش مخملی ای زیبا روی فرض کرده، جهشی پارکور وار زده و بر کولتان سوار شدندی. در افسانه گویند که هر وقت چنین نادانی بر دیگری سوار شد، دیگر هرگز و ابدا و اصلا و... پیاده نگشت.

فکر نکنندی که این ها وظیفه بودندی و شما را به انجام آن باید! حتی به دوست هم که بیش از حد خوبی کردندی، وی پارکور کار شده و با همان جهش بر کولتان جای می گیرد. دیدن این که آن نادان از شما سواری می گیرد یا خیر؛ چشم بصیرتی خواهان است که تا وقتی فشار سنگینی آن نادان کمرتان را خرد نکند چنان چشمی نخواهید داشتندی...

هزاری که دیگران به شما بگویند هی یو، گوش مخملی نباش که دیگری تو را گوش هایت را نرم و دراز فرض کرده، زتو سواری همی می گیرد! چون چشم بصیرت نداشتندی گوش نکردندی و به کار خویش ادامه بسی دادندی.

وقتی که خنجر رفیق نادان از پشت بر کول مبارکتان نشست، می فهمید که چه بگویم و چه گفتم که گفته ام تمام در و گوهر بود و بر خودم تمام زهر و غم که هر چه کرد با من آن ناروا رفیق نادان کرد...

خودم هم نفهمیدندی ام که ربط خنجر و کولی گرفتن و این ها چه بود؛ خودتان درک کنید حالم را

ادامه دارندی!


اندر حکایات و نصایح و پندهای شیخ نگار

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Parmida_viola، . faRiBa .، The Black Queen و 4 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
درودی دو صد بدرود و بدرودی چون درودانی همچون درود بر شمایگان.
دانستندی ام که دلتنگم شده اید، باز همی امدم تا پندتان دهم و همی بروم و باز مرا التماس و خواهش و تمنا کنید تا بلکه شاااااید بعد از هزاران سال بازگشته، شما را پندی نکو دهندی ام. باشد که عبرت همی گیرید.:aiwan_light_crazy:

راستی با جگر من آشنا گشتندنی؟ جگر:aiwan_light_crazy: شمایان؛ شمایان، جگر:aiwan_light_crazy:. بگذریم؛ بیشتر از این در وصف کمالات و جمالات جگر:aiwan_light_crazy: برایتان نگویم که حسودان او را چشم زدندی و من هرگز شما را نبخشیدندی (بلی می دانم که همه‌ی شما به چشمان شهلای او رشک میبرید، ای رشک برندگان).

پست قبلی عبارت "ادامه دارندی" خودنمایی کردندی ولی شما اهمیتی به دان ندادنی، چون حاجی حسش نیست! بیخیال شوید دیگر، چقدر ادامه بدهم‌ که آقاجان، حاجی، هی یو، به کسی بیش از حد خوبی ننما. والسلام! دیگر این که توضیح ندارد.

بیایید تا اندر احوالات ماسک و ویروس نامیمون و نامبارک کرونا برایتان پندی دهم، آویزه ی گوش کنید.

کم کم به روز تولد کُری جون (=مخفف کرونا) نزدیک می شویم. آیا برای وی کادوئی خریدندی؟ آیا برای جشن یک سالگی‌اش، مراسمی ترتیب دادندی؟

هان! ای تویی که ماسک بر صورتت می نهی و ... (برای آن که فلفلی نشویم، زین پس آن را نوشیدنی می خوانیم) بر دستانت می اسپری ای و همه جا را همی می‌ضدِعفونی؛ اوف بر تو باد! چنین تولدش را تبریک می‌گویی؟ همچون ملتی باش که کرونا را دروغ قرن دانسته و نه ماسک دانند چیست و نه دستکش و نوشیدنی! (بماند که اُدلار هم چنان بالا بالا رفته که ماسک و اینا هم همان بالا رفته)

با نزدن ماسک برو صورت و نوشیدنی بر دستان، حضور کرونا را جشن گرفته تا از قبل قوی تر گشته و واکسنش یافت همی نشود تا بیشتر پیش ما بماندندی.

هار هار هار، شوخی من را جدی گرفتندی؟:aiwan_light_crazy: فانوسا برای کرونا جشن تولد مگیرید؟! وی ما را نابود همی کردندی، اوف بر او باد:aiwan_light_sorry:
حوصله ی نصایح بیشتر ندارم، مخلص کلام! ماسک زدندی، نوشیدنی بر دستان مالیدندی و مراقب سلامتی تان باشندی، باشد که در سال آینده بعد از رفتن این جانور منحوس، جشنی بگرفتندی و از خوشحالی حتی زمین را هم لیس بزدندی و در فلافلی های زنجیره‌ای غلام چرکه، لقمه بر میز و صندلی مالیده و گاز بزنیم.:sigb:


اندر حکایات و نصایح و پندهای شیخ نگار

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: Parmida_viola، Silaaaaaaa، . faRiBa . و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا