در دوردست، آن سرِ شهرِ بنا شده در دوران استعماری، ناقوسهای کلیسای جامع شنیده شدند که مومنان را به مراسم نیایش شامگاهی فرامیخواندند. دکتر اوربینو عینک هلالیاش با قاب طلایی را به چشم زد، و نیم نگاهی به ساعت جیبی بسته شده به زنجیر انداخت، که چهارگوش و ظریف بود و دریجهاش با فشردن یک تکمه باز...