زمان بحرانی بود. مردم مایل به حرکت بودند و مرتب میگفتند باید کاری کرد، باید کاری کرد، ولی تاراچیوا جادوگر ایروکوا هیچ اقدامی نمیکرد. او به تنهایی در زیر آلاچیقی ساخته شده از شاخههای درختان در اعماق جنگل نشسته بود. دیگر مردان دهکده در حال رفت و آمد بودند آنها به این سو و آن سو میرفتند،...