یه روز تو اول مهر اومدیم به دبستان
جشن شکوفه بودیم خوشحال و شاد و خندان
اسم کتابامون رو حتی نمی دونستیم
تو دستمون مداد بود اما نمی نوشتیم
دفترامون سفید بود کتابامون بی صدا
تا اینکه از راه رسید خانم معلم ما
با صدا ها دوست شدیم با کتابا حرف زدیم
تو دفتر مشقمون شکل شونو کشیدیم
حالا که دفتر...