مادر بزرگ مامان
خیلی ساله که مرده
هزار دفعه مامانی
این سالها رو شمرده
مامانی از ننجونش
یه یادگاری داره
خیلی براش عزیزه
توی کمد می ذاره
یادگاری شو مامان
می بـ*ـو*سه،بو می کشه
از ته دل چند تا آه
برای او می کشه
مادربزرگِ مامان
خیلى ساله که مرده
یه لنگه جوراب شو
با خودش...