چون جمال بی مثال خود نمود
ناظران را عقل و دل از کف ربود
( عمان سامانی )
چند ازین لاف و بارنامهٔ تو
در چنین منزلی کثیف و نژند
( سنایی غزنوی )
چشم عیار پیشه تو بریخت
بسر غمزه خون عیاران
( سیف فرغانی )
چنان گشتم از فرقت آن نگار
که بر من ز عشقست بلغار غار
( عنصری )
چنین گفت رایش به من تازه...