خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

شاهنامه فردوسی

  1. LIDA_M

    پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران از شاهنامه فردوسی

    بخش ۱ درخت برومند چون شد بلند گر آید ز گردون برو بر گزند شود برگ پژمرده و بیخ سرخوش سرش سوی پستی گراید نخست چو از جایگه بگسلد پای خویش به شاخ نو آیین دهد جای خویش مراو را سپارد گل و برگ و باغ بهاری به کردار روشن چراغ اگر شاخ بد خیزد از بیخ نیک تو با شاخ تندی میاغاز ریک پدر چون به فرزند ماند...
  2. LIDA_M

    پادشاهی نوذر | شاهنامه‌ی فردوسی

    بخش 1 چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت ز کیوان کلاه کیی برفراشت به تـ*ـخت منوچهر بر بار داد بخواند انجمن را و دینار داد برین برنیامد بسی روزگار که بیدادگر شد سر شهریار ز گیتی برآمد به هر جای غو جهان را کهن شد سر از شاه نو چو او رسمهای پدر درنوشت ابا موبدان و ردان تیز گشت همی مردمی نزد او خوار شد دلش...
  3. Z.A.H.Ř.Ą༻

    فرود پسر سیاوش | شاهنامه فردوسی

    داستان فرود فرزند سیاوش: فرود نام فرزند جوان و دلاور سیاوش از همسر دیگرش "جریره” بودکه دژبان مرزی توران زمین بود .فرود با آنکه دژبان توران بود اما از تورانیان دل خوشی نداشت و همواره بدنبال فرصتی برای کینخواهی پدرش از تورانیان بود . پس از مرگ سیاوش ، کیخسرو فرزند او بر عرش شاهی ایران می نشیند و...
  4. Z.A.H.Ř.Ą༻

    داستان کرم هفتواد | شاهنامه فردوسی

    این شگفتی را از زبان دھقان بشنو کھ رازی نھفتھ را می گشاید: به شھر کجاران بدریای پارس چو گوید ز بالا و پھنای پارس شھر کجاران مردمی فقیر داشت کھ پسران آن اندک و دختران فراوان بودند. دختران ھرروز صبح با پنبھ و دوکدان بھ کوھی در نزدیک شھر میرفتند و شب با نخ و ریسمان بھ خانھ ھایشان باز میگشتند.در آن...
  5. Z.A.H.Ř.Ą༻

    نبرد فرامرز و بهمن | شاهنامه فردوسی

    اي فرزند! آن زمانكه بهمن بر سر زال پير تاخت آورد، فرامرز در مرز كابلستان بود. به او خبر دادند كه بهمن شاه با دستان چه كرده است. فرامرز در خشم شد و سپاه را روانه جنگ بهمن كرد. به بهمن خبر دادند فرامرز اينك مي رسد. پس او نيز سپاه را آرايش جنگ داده و آماده كرد تا فرامرز نيز رسيد. چون روبرو شدند هر...
  6. Z.A.H.Ř.Ą༻

    داستان رخش اسب رستم | شاهنامه فردوسی

    افراسياب با لشکري انبوه از جيحون گذر کرد و بيم در دل بزرگان ايران افتاد، چه گرشاسب درگذشته بود و جانشيني نداشت و ايران بي خداوند بود. خروش از مردمان برخاست و گروهي از آزادگان روي به زابلستان نزد زال نهادند و چاره خواستند و از بيم پريشاني سخن درشت گفتند که «کار جهان را آسان گرفتي. از هنگامي که...
  7. Z.A.H.Ř.Ą༻

    داستان هفت خوان اسفندیار | شاهنامه فردوسی

    خان اول كشتن اسفنديار دو گرگ را سخنگوي دهقان چو بنهاد خوان يكي داستان راند از هفت خان اسفنديار راه توران در پيش گرفت و با سپاهش تاخت تا به دو راهي رسيد. سراپرده و خيمه زد و فرمود تاخواني گستردند و مي رود و رامشگر خواست و با بزرگان به بزم نشست. سپس دستور داد تا گرگسار را كه همچنان در بند بود به...
  8. Z.A.H.Ř.Ą༻

    بیژن و منیژه | شاهنامه فردوسی

    ثريا چون منيژه بر سر چاه دو چشم من بدو چون چشم بيژن كيخسرو روزي شادان بر عرش شاهنشهي نشسته و پس از شكست اكوان ديو و خونخواهي سياوش جشني شاهانه ترتيب داده بود. جام ياقوت پر مي‌ در دست داشت و به آواز چنگ گوش فرا داده بود. بزرگان و دلاوران گرداگردش را گرفته و همگي دل بر رامش و طرب نهاده بودند. همه...
  9. Z.A.H.Ř.Ą༻

    داستان انوشیروان با موزه فروش | شاهنامه فردوسی

    در گیر و دار جنگ انوشیروان با رومیان ، جنگ به پیرامون شام که در گستره ی سرزمینی ایران بود،کشیده شد . به درازا کشیدن جنگ شوند تهی شدن گنجِ سپاه و نیازهای سپاهیان شد . از اندازه ی لشکر شهریار کم آمد درم تنگِ سیسد هزار انوشیروان با بزرگمهر هم اندیشی کرد و بنا بر این شد که از بازرگانان و سرمایه...
  10. Z.A.H.Ř.Ą༻

    نبرد رستم با اکوان دیو | شاهنامه فردوسی

    ای فرزند! برایت گفتم که رستم چگونه دشمنان را فراری داد وچگونه بر افراسیاب پیروز شد تا آنجا که افراسیاب به سرزمین چین و ما چین گریخت . چون جنگ به پایان رسید جهان پهلوان همراه با طوس و سپاهیان روانه ایران شهرشدند . چون به پایتخت رسیدند ، مردم به پیشواز آمدند ، شادمانی کردند و کیخسرو رستم را...
  11. ozan♪

    شاهنامه‌ی فردوسی

    بخش ۱ به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر ز نام و نشان و گمان برترست نگارندهٔ بر شده پیکرست به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را نیابد بدو نیز اندیشه...
  12. Mahora

    زاده شدن فریدون | شاهنامه فردوسی

    سال ها گذشت و فریدون پا به این جهان گذاشت. پدر فریدون، آبتین بود که از دست ماموران ضحاک در حال فرار بود ولی از شانس بد در دام آن ها گرفتار شد او را بستند و بردند و به دست ضحاک کشته شد. مادر فریدون که فرانک نام داشت چون از حال شوهر خود آگاه شد فرزندش را به نگهبان مرغزار سپرد و گاوی به او داد تا...
  13. Mahora

    بیژن و منیژه | شاهنامه فردوسی

    شبی خسرو و بزرگان جشنی آراستند که ناگاه پرده دار آمد و گفت که عده ای از ارمانیان به درگاه آمده اند پس شاه بر عرشش نشست و آنها را پیش خواند . آنها گریان نزد شاه رسیدند و گفتند ما از شهری که در مرز توران و ایران است به دادخواهی آمده ایم . در شهر ایران بیشه ای بود که کشتزار ما در آن است و اکنون...
  14. Mahora

    زال و رودابه | شاهنامه فردوسی

    زال و مهراب کابلی ملاقات کوتاهی با هم داشتند وقتی مهراب به کاخش برگشت در همان لحظه همسرش سیندخت و دخترش رودابه را دید که در شبستان قدم می‌زدند، سیندخت به نزد مهراب شتافت و گفت: بگو ببینم، امروز که به نزد زال رفتی، چگونه بود؟ آیا او طبع و سرشت مردی و انسانیت دارد؟ او از سیمرغ چه می‌گوید؟ چهرۀ او...
  15. SAEEDEH.T

    زاده شدن زال | شاهنامه فردوسی

    سام هیچ فرزندی نداشت و از این بابت غمگین بود . نگار پریرخی در شبستانش بود که از او باردار شده بود و بالاخره بعد از مدت درازی امید به داشتن فرزندی داشت . پس از گذشت نه ماه پسری بدنیا آمد زیبا روی چون خورشید گیتی فروز ولیکن تمام موهایش سپید بود وقتی این پسر بدنیا آمد کسی جرات نکرد به سام خبر زاده...
  16. SAEEDEH.T

    هفت خوان رستم | شاهنامه فردوسی

    خوان اول: جنگ رخش با شیر رستم از پیش زال حرکت کرد و شبانه‌روز در حرکت بود طوری که راه دو روز را در یک روز طی کرد پس به فکر افتاد غذایی تهیه کند؛ پس به دشتی پراز گورخر رسید و رخش را تازاند و با کمند گورخری شکار کرد و بریانش نمود و خورد. لگام از سر رخش برداشت تا در دشت بچرد و خود به خواب رفت. در...
  17. yeganeh yami

    داستان هوشنگ | شاهنامه فردوسی

    کیومرث چون به آرزویش رسید بعد از مدتی روزگارش سرآمد و مرد و هوشنگ پادشاه شد. او پادشاهی سخاوتمند عادل بود و در حدود چهل سال پادشاهی کرد. در زمان او آبادانی‌های زیادی به وجود آمد. آهن شناخته شد و آهنگری به‌عنوان پیشه‌ای به وجود آمد. کشت و زرع به وجود آمد و تا پیش از آن مردم جز میوه چیزی...
  18. yeganeh yami

    داستان کیومرث | شاهنامه فردوسی

    جهان آشفته بود و بی‌نظم. مردم به هیچ آیین و قاعده ای زندگی می‌کردند. جهان جوان بود. نه شکوهی در این زندگی بود و نه آرامشی. یک سال در ابتدای بهار، همین که طبیعت جامه ی نو به تن کرد، کیومرث این بی‌نظمی را پایان داد. او خود را شاه خواند و گفت اولین کسی است که در این جهان آشفته نظم می‌آفریند...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا