قصه ای کودکانه درباره فریب دادن
قصه شب “داروی شادمانی”: روزی، روزگاری، پادشاه نادانی بود که فکر می کرد خیلی بیمار است. پادشاه مرتب می گفت حالش بد است و چیزی به پایان زندگی اش نمانده است، اما حقیقت این بود که پادشاه از بیماری بیکاری رنج می برد.
او از بیکاری زیاد مریض شده بود، اما خودش چنین چیزی...