داستان قاضی دور اندیش
یک روز سلطان خود را به شکل یک مسافر معمولی درآورد و شروع به مسافرت در شهرهای کشورش کرد تا ببیند مردم کشورش چگونه مسافرت میکنند. سوار بر یک اسب چابک سفر خودش را آغاز کرد. او به سفرش تا نزدیک شهر باسورا ادامه داد. او در آنجا در کنار جاده، مرد بیچارهی فلجی را دید که با...