طلوع
پس از آن غروب رفتن ...اولين طلوع من باش
من رسيدم رو به آخر ...تو بيا شروع من باش
شبو از قصه جدا کن...چکه کن رو باور من
خط بکش رو جاي پاي...گريه هاي آخر من
اسمتو ببخش به لبهام...بي تو خاليه نفسهام
قد بکش تو باور من...زير سايه بون دستام
خواب سبز رازقي باش...عاشق هميشگي باش
خسته ام از تلخي...