بیتو
دو دريچه دو نگاه دو پنجره دو رفيق دو همنشين دو حنجره
دو مسافر تو مسير زندگي دو عزيز دو همدم هميشگي
با هم از غروب و سايه رد شديم قصه ي عاشقي رو بلد شديم
فکر مي کرديم آخر قصه اينه جز خدا هيچکي ما رو نمي بينه
دو غريبه دو تا قلب در به در دوتا دلواپس اين چشماي تر
دوتا اسم دو خاطره دو نقطه چين...