من اگرچه ديو سنگ فرسوده ام
در گذر گردبادهاي ماسه
تو اما
آن شعبده باز بي رنگ و حجمي
که از هفت لايه ي ديوار چين عبور مي کني
تا پرتو گرمي از حس
بر تاريکي هاي من بتاباني
و برزبان سوخته ام شعرهاي شبنمي فراخواني
من اگرچه ديو سنگي فرسوده ام
در سينه چيزي دارم که از حرارت حضور تو ياقوت شده است
اين...