آنکه دل در هـ*ـوس روز وصال است او را
خواب شب در سر اگر هست خیال است او را
دل ز چشمش چه شد ار کرد سوال نظری
چون نظرهاست در آن جای سوال است او را
خال لبهاش به خون دل صاحب نظران
تشنه از چیست چو در پیش زلال است او را
دل بیمار من از دال و الف خالی نیست
تا قد چون الف و زلف چو دال است او را
به جگر...