بانوی روزهای پریشانی ام، سلام
تقدیم آستان تو این عشقِ مستدام
ای آن که گاهی از دل من یاد می کنی
ای یاد تو نشسته در این سـ*ـینه، تا مُدام
ای روشنای روی تو، یعنی اذان صبح
ای کفرِ زلف های سیاهت، نماز شام
باغ تن تو سبزتر از جنگل تمشک
لبخند تو حلالِ من و بـ*ـو*سه ات حرام
این نامه را ببر به تماشای چشم...