قصه ای کودکانه و آموزنده درباره وسایل کهنه
قصه شب “کفش”: یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربان توی این دنیای بزرگ هیچ کس نبود. آن روز، در آن صبح آفتابی و قشنگ، در جنگل سرسبز و باصفا، حیوان هایی که شب پیش از ترس باران و توفان زود به لانه هایشان رفته بودند حالا یکی یکی بیرون می آمدند تا به دنبال...