شاپرک
تا تو را دیدم و آنی دلم را به دلت باختم چراهایی که با نگاهت در سرم ساختم
من کویری خشک و سوزان تو باران شدی در قلبم و جان دادی
خوشحالم ای پری رو مرا در خانه ی قلبت جا دادی
شاپرک جان جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان بیا که رنگ چشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان...