اين روزها آرزوي يك حافظهي سفيدِ سفيد را دارم؛
حافظهاى كه هيچ كدام از غمهايى را كه زندگى نشانم داده،
رويش حك نشده باشد.
دوست دارم لبريز از بيخيالى مطلق باشم تا تمام آينههاى شهر لبخند و شادى مرا به تصوير بكشند...
اين روزها عجيب دلتنگ آرامشم...!
انجمن رمان نویسی
https://forum.roman98.com...