نگاه سرخش را به آرامشِ ظاهری چشمهایم میدوزد:
- دلم میخواهد با دنیای تو آشنا بشوم.
لبخندی بیجان به تمسخری که در صدای دوستداشتنیاش موج میزند میزنم. با شیفتگی ابروهای درهمش را از نظر میگذرانم و میگویم:
- بعد از تو سکوت تنها موسیقی زندگی من شد. در دنیای من چشمها فریاد میزنند، لـ*ـبها سکوت...