از دست عزيزان چه بگويم گلهای نيست
گر هم گلهای هست ، دگر حوصلهای نيست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز اين دست مرا مشغلهای نيست
ديریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ريخـتهام چلچلهای نيست
در حسرت ديدار تو آواره ترينم
هرچند که تا خانهی تو فاصلهای نيست
بگذشتهام از...