قصه شب “بادام های جادویی”: یکی بود، یکی نبود. مادری با سه دخترش در جنگل دوری زندگی می کرد. هر وقت مادر برای انجام کاری بیرون می رفت، دختر بزرگش از دو بچه کوچکتر مراقبت می کرد.
روزی مادر بچه ها تصمیم گرفت به دیدن مادربزرگ برود که در آن طرف جنگل زندگی می کرد. او باید راه درازی را پشت سر می گذاشت...